eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6.1هزار دنبال‌کننده
271 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. علیه‌السلام چنان گنجشک می‌سایم سرم را روی ایوانت که تا یک‌لحظه بالم حس کند گرمای دستانت تو خورشیدی و این گنجشک کوچک از تو می‌خواهد تمام عمر خود را سر کند در کنج ایوانت چنان گنجشک‌های ریزه‌خوارت معتقد هستم به سقاخانه‌ات، بامت، به صحنت، برکت نانت دلم می‌خواست خشتی باشم از طاق بر و بامت دلم می‌خواست بگذارم سرم را روی دامانت هوا بارانی و سرد است، امشب را پناهی ده مرا در کنجی از آیینه‌بندان شبستانت شب است و عطر یادت می‌وزد پشت مشبّک‌ها چه عطری! مثل عطر زعفران‌های خراسانت نقاب از چهرۀ زیبای خود بگشا، نگاهی کن! به این کوچکترین گنجشکِ در مُلک سلیمانت هوا گرم است، نور مستقیمت می‌وزد هر سو و گرداگرد تو پروانه‌های سبز حیرانت ✍ .
علیه‌السلام 🔹دارالسلام🔹 مگر در ساعت رفتن دلم جا مانده بود اینجا؟ که از پی کفشدارانش مرا خواندند زود اینجا سلامم را که پیش از لب گشودن در جواب آمد؟ دخیلم را چه کس پیش از گره بستن گشود اینجا؟ نمازم را که پیش از بستنِ قامت، امامت کرد؟ دعایم را که پیش از عرض حاجت‌ها شنود اینجا؟ چو خیل زائران خاکی‌اش در آمدوشدها ملک شانه به شانه در فرود و در صعود اینجا ولایت چشمه‌ای دارد که در این خانه باید دید کرامت معدنی دارد که باید آزمود اینجا هدایت کوکبی دارد، از این مشرق شده طالع نبّوت موکبی دارد که می‌آید فرود اینجا تو در بازار دل چشمی مهیّا کن چه می‌دانی به هر آیینه چندین جلوه خواهد رو نمود اینجا؟ تو همّت خواه از این سلطان که در حاجت‌روایی‌ها ازل را تا ابدها نیست رنگِ دیر و زود اینجا..‎ قرار اینجاست، یار اینجاست، کار اینجاست، بار اینجا کرم اینجاست، لطف اینجاست، فضل اینجاست، جود اینجا.. چنان جان‌های پاک انبیا صف بسته بر این در که آدم دارد از خاتم تقاضای ورود اینجا مسیح اینجا، کلیم اینجا، خلیل اینجاست، نوح اینجا شعیب اینجاست، شیث اینجاست، لوط اینجاست، هود اینجا.. منم مور و سلیمان هم به لطفش کرده مهمانم وگرنه من که می‌دانم که جای من نبود اینجا مگر شمعی شوم در گوشه‌ای از این حرم، گریان که جز با اشکِ عجز، آیینه‌ای نتْوان فزود اینجا شفایم می‌دهی با دست‌های روشنت، آنجا به خاکت می‌تپد گل‌های اشکِ من، کبود اینجا.. هزار آیینه آوردم به سودای بهارانش ولی یک غنچه لبخندش مرا از خود ربود اینجا.. خلائق را نسیم روضۀ «دارالسلام» این در ملائک را ز ابواب زمین «باب السجود» اینجا ببین حج تمام اینجا، نماز اینجا، امام اینجا طریقت را عماد اینجا، شریعت را عمود اینجا کلید خانۀ سبزِ بهشتت در کف است ای دل توان در مدح اهل‌البیت اگر بیتی سرود اینجا 📝 🌐
. صلوات الله علیه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا علیِّ بْنِ موسَی الرّضا ، هر که هر سخن گوید من رضا رضا گویم از گل و چمن گوید من رضا رضا گویم هر که دل به کس داده در رهِ هوس داده وصف خویشتن گوید من رضا رضا گویم هر که می رود جایی سوی دشت و صحرایی دائم از وطن گوید من رضا رضا گویم هر که نام یار خود جلوه ی نگار خود پیش چشم من گوید من رضا رضا گویم برگ گل سخن گوید لاله در چمن گوید شمع انجمن گوید من رضا رضا گویم هر درخت پر باری با شکوه بسیاری بی غم و مِحن گوید من رضا رضا گویم هر که با تو شد مأنوس در زیارت مخصوص از تو یاسمن گوید من رضا رضا گویم «یاسر» از تو در مشهد در کنار آن مرقد نام تو به من گوید من رضا رضا گویم محمود تاری «یاسر»✍ .
. السلام‌علیک‌یارئوف ــــــــــــــــــــــــــــ می آید و بر سر عبایش را کشیده انگار رنگ صورت آقا پریده حالش مساعد نیست پاها نا ندارد می سوزد و دارد نفس‌هایی بریده در راه کوچه دست می‌گیرد به دیوار دستش به دیوار است با قدی خمیده یک بار دیگر کوچه و اولاد زهــــرا این طایفه از کوچه‌ها خیری ندیده آتش گرفته پیکرش از زهر انگار این شعله‌ها با جان او در هم تنیده دارد می‌آید حالتش تغییر کرده گویی که درد زهر تا جانش رسیده خواهد که تنها بین حجره بر روی خاک یادی کند از تشنه کامی سربریده هر چند می‌پیچد به خود از درد اما دور و بر خود ناسزایی، کی شنیده؟ بر خاک می غلتد ز درد زهر و دارد می سوزد از گودال و یک جسم دریده صد شکر اینجا نیست گودال و ندارد نعل نو و اسبان بر پیکر دویده.... ــــــــــــــــــــــــــــــ خوشبخت✍ .
. دست من و دامن ولای تو رضا چشم من و احسان و عطای تو رضا از کار فرو بسته گره  بگشاید دست کَرَمِ گره گشای تو رضا مرغ دل من گشته گرفتار غمت قربان ضریح جان فزای تو رضا هر چند غریب الغربائی در طوس عالم همه هست آشنای تو رضا در گوشه به گوشه عرصه ی این گیتی دل ها همه می طپد برای تو رضا هر روز به هر طلوع خود بوسه زند خورشید به گنبد طلای تو رضا ای کاش منم کبوتری می بودم بر گرد حریم باصفای تو رضا بیمار تو هستم و دخیل حرمت درد از من و داروست شفای تو رضا نجوایم و کمترین غلامت هستم ای جان جهان شود فدای تو رضا غلامرضا ابوالقاسمی نجوا .......... . ای ولی نعمت و سلطان خراسان مولا حرمت قبله ی جان ، مرکز ایران  مولا روضه ات خلد برین است و ضریحت زیبا زینت صحن و رواقت شده قرآن مولا بارگاهت که بهشت همه ی عشاق است همچنان کعبه ی جان است و گلستان مولا تا نظر می کنی از پنجره ی فولادت دردِ ما می شود از لطف تو درمان مولا آن غریب الغربائی که به جودت ، جانا می دهی خسته دلان را سر و سامان مولا عالم آل محمد ، به نبی جان هستی  که رضا خوانده تو را خالق سبحان مولا مدحتان بر لب جبریل امین جاری شد در تَولای شما ، سوره ی انسان مولا به جوادت قسمت می دهم ، آقا جانم نظری کن به همه ، حضرت باران ، مولا بی پناهم من و در بند معاصی هستم ضامنم شو به جزا ، ای مه تابان ، مولا بوی گل های مدینه رسد از بارگهت شد عزادار غمت ، عالم امکان مولا داغ جانسوز تو تکرار غم عاشوراست مشهدت ، کرببلا ، جلوه ی ایمان مولا شعله زد زهر جفا بر جگر خونینت در عزایت همه گریان و پریشان مولا قلب نجوا نه فقط سوخته با یاد غمت سوخت هستی همه از شعله ی هجران مولا غلامرضا ابوالقاسمی نجوا .
. صلوات الله علیه السلام علیک یا سلطان... شادی ارزانیِ اغیار...غمت ما را بس نوکری کردنِ زیرِ عَلمت ما را بس «ما بدین در نه پیِ حشمت و جاه آمده‌ایم» خاکِ صحنِ حرمِ محترمت ما را بس ای کریمِ‌ابنِ کریمِ‌ابنِ کریمِ‌ابنِ کریم! شمّه‌ای از نفحاتِ کَرمت ما را بس گلِ عیسی‌نفسِ خانه‌ی موسی! نظری دلِ پژمرده‌ی ما مرده... دمت ما را بس هرکسی روزِ جزا در پیِ دستاویزی‌ست نخی از ریشه‌ی فرشِ حرمت ما را بس... ✍ .
. صلوات الله علیه خواستم هر چه در این خانه خدا داد به من نوکری بر در این خانه بها داد به من تا که دید از همه جا رانده شدم خواند مرا در میان بغلش مامن و جا داد به من درد دل های مرا هیچ کسی گوش نکرد تا که احوال مرا دید دوا داد به من بنگرید این من بیمار مداوا شده را دهنم وا نشده زود شفا داد به من دید دلتنگ حسینم کرمش جوش آمد یک براتِ سفر کرب و بلا داد به من .
. صلوات الله علیه عمریست در مدار عنایات ایزدند آنان که در حریم تو در رفت و آمدند شمس الشموس هستی و اینجا فرشتگان خدمت گزار عالم آل محمدند .
. صلوات الله علیه یا علی بن موسی الرضا  ادرکنی باید نظر کند به قلم ربُّ العالمین روح القدس نزول کند بر مصنّفین جبریل، وحی بر قلم آرد  برای وصف بر  گِرد صفحه گردد و گردد حروفچین نفس زکیّه را چو روایت کند شود در بحر شعرها ادبیّات خوشه چین اینها برای آن که بفهمند مردمان مولا رضای ماست رئوفا بمؤمنین قطعا ولایت تو طریق عبادت است ایاک نعبد است و ایاک نستعین شمس الشموس، شاهد توصیف مرتضی (ع) است شاهد مثالِ قائد غرِّ المُحَجَّلین این بار، همنشین مساکین شدن نبود اما چرا نشسته  ز  پا  شاه هشتمین تا آن که در کسوف  رود سوی آسمان خورشید می نشست به ناگاه بر زمین از بس نشسته است در این راه روی خاک خاکی شده است جامه ی سلطانِ ملک دین آه ای امام مهر و وفا در خلال شعر گویم کلام معترضه بیتِ بعد از این: با روضه های چادر خاکی گداختیم بر ما بس است کم به روی خاکها نشین ما بر عبا و نام  علی خون گریستیم بر روی خود مگیر عبا را تو اینچنین صد کاروان دل است که بنشسته در مسیر غخوار کل عالم و دلدارِ دلنشین شکر خدا پیاده رَوَد سوی مقتلش اما هزار شکر نیفتد ز صدر زین مسموم گَشته، آب رسانید بر امام هیهات! شاهِ تشنه نهد بر دهان نگین معصومه اش کجاست کنارش صدا زند صَلّی‌' علیک، را به دم خسته ای حزین این تکه از وجود تو جان داده روی خاک یا ایها الرسول (ص) ، رضا (ع)  را بیا ببین شاه غریب با غم گودال در اتاق بر خاک خفت تا که دهد جان به آفرین خود می گِریست جمله ی یابن شبیب را بر جدّ خویش، وقت نفسهای واپسین یادش رسید کرببلا لحظه ی غروب در بین مار و مور، سلیمانِ سومین افتاده بود پیکر پاکش به موج خون در بین قتل و غارت و غوغای سارقین غارت شده است پیکر او از لباس تا انگشتری به همره انگشتی از یمین امن یجیب خواندنِ زینب (س) گواه بود حنجر شده است، با لبه ی تیغ کین قرین سر یک طرف، جدا شده از  سَروَر از قفا دل یک طرف بریده ز او زینبش غمین کشتی شکست خورده ی طوفان کربلاست آذر شده است با دل ذرّیّه همنشین القصه روز آل عبا گشته شام تار آخر شده است کار یَلّ ختم مرسلین گفتی عزیز آل پیمبر ذلیل شد تا نفس مطمئنه رسیده است بر یقین سلطان به خون و شاه خراسان بروی خاک از جور اشقیا و ستمها و ظلم و کین هرچند آمده است جوادش کنار او اما حسین فاطمه! (ع) این گاهِ آخرین این دفعه هم مثال علی اکبرت بیا بر این علی (ع) دوباره بنه چهره بر جبین "پروانه سوخت، شمع فرو مرد شب گذشت" ناگفته ماند، حرف زبانسوز آتشین هرچند قتلگاه رضا(ع) گشته ملک طوس گشته بهشت ما، شرف الارض بر مکین قطعا بهشتِ وعده ی پروردگار ماست دربار مشهد است مفازًا لمتقین ✍ 1404/06/01 ، ، ، ، حضرت (ع) تسلیت .
. بسم الله الرحمن الرحیم عبا به روی سر خود کشید و هِی اُفتاد همینکه زهر جگر را درید و  هِی اُفتاد سرِ مبارک و چشمان تار و سنگِ مسیر میانِ راه زمین را ندید و هِی اُفتاد چه کرده با جگرش زهر، مادرش می‌دید چگونه تا درِ حجره رسید و هِی اُفتاد گرفته بود اباصلت، از بغلهایش نشست و پاشُد و آهی کشید و هِی اُفتاد برای زهر نه ، در کوچه یادِ مادر بود صدای ناله‌ی زهرا شنید و هِی اُفتاد گذاشت دست به در ، میخِ شعله‌ور را دید گذاشت دست به پهلو، خمید و هِی اُفتاد رضا نبود حسن بود و پاره‌های جگر  به خاک ، خون زِ لبانش چکید و هِی اُفتاد به یادِ روضه‌ی یابن الشبیب و یادِ سر و لباس کهنه و آنکه برید و ... هِی اُفتاد زِ خیمه تا به بلندی ، زِ تل سویِ گودال چقدر عمه‌ی ما هِی دوید و هِی اُفتاد نکرد رحم حرامی به طفلِ بی بابا که پابرهنه دوید و بُرید و هِی اُفتاد به من دهید که سر را برایتان ببَرم شما که هِی نوکِ نیزه  زدید و هِی اُفتاد ()✍ ایام .
. صلوات الله علیه ابتدا و انتها درد آوردم حضور تو ، دوایش با شما من مریضم ای طبیب دل، شفایش با شما من گرفتار گرفتارم تویی روح دعا من توسل برشما جستم دعایش با شما ای رئوف آل طاها ،مستمند و سائلم دست خالی ازمن و جود و عطایش با شما بر در باب الجوادت بی پناهی زد صدا چشم امید از من و بیت الرضایش با شما کعبه ی دل ها ،مطاف هر دل عاشق تویی سعی از ما باشد و عطر صفایش با شما آرزو دارم که بنویسند در تقدیر من ابتدایش با شما و انتهایش با شما روضه ی کرب وبلا خواندی و پیداشد که هست روضه خواندن از شما ، حال عزایش با شما گفت زین العابدین با شاهدان دشت خون دفن پیکر از من اما بوریایش با شما بی شما شعر «وفایی» چامه ای بی محتواست خلوت اندیشه از او ، محتوایش با شما ✍ .
. صلوات الله علیه گرفته صحن ها را عطر شب بوها و یاس اینجا شده مجذوب در نور و صفا ،هوش و حواس اینجا ملائک «ادخلوها به سلام آمنین»گویان گرفته از بهشت وعده ی حق، اقتباس اینجا پناه آورده اند اینجا کبوتر ها پریشان دل هیاهویی به پا کرده است اشک و التماس اینجا شکست چهره در آئینه بندان حرم یعنی که مرزی نیست بین ژنده پوش و باکلاس اینجا دل ما را خریدار است صاحبخانه، می پوشد تن اندوه بی پایان زائرها لباس اینجا برای ما که گاهی از خدا دوریم او دارد برای ارتباط و آشتی خط تماس اینجا زلال و دست پر برگشته از این آستان بیرون هرآنکه با غم و اندوه آمد آس و پاس اینجا .