eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.9هزار دنبال‌کننده
268 عکس
172 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. نه که از رفتنت گلایه کنم نه که چون از خودت جدا ماندم زیر لب وقت رفتنت گفتم... همسفر،از بهشت جا ماندم... . خوش به حالت که رفته ‌ای به بهشت... لابد آن‌جا چه‌قدر خوشحالی خوش به حالت که با من و بی من زائر اربعین هرسالی کفش‌هایت چه‌قدر خوش‌بختند چفیه‌ات غرق اشک شیدائی‌ست خوش به حال دو تا لب خشکت روزی‌اش آب و قهوه و چائی‌ست... . . گرچه پیراهنت پر از خاک است خاک جاده، تبرکش کرده‌ست باد این گرد و خاک را سوغات با خود از قتلگاه آورده‌ست... . با دوتا پات رفته‌ای اما فارغ از محبس تنی، حتما از نجف تا حریم کرب‌و‌بلا جاده را بال می‌زنی حتما توی موکب، پناه می‌گیری از غم و درد و رنج این دنیا نفس تازه می‌کشی هرشب بین هرم عزای زائرها لابد از یاد و خاطرت رفته غصه‌های سخیف قبل سفر چفیه را بسته‌ای به دور سرت شده سردرد دائمت بهتر من هم این‌جا میان برزخ اشک دور از آن بهشت رویایی... هی قدم می‌زنم به دور اتاق مثلا بین راهپیمایی... در کنار تو بین زائر ها... زائر اربعین مولایم گرچه جا مانده‌ام ولی با آه با خیال تو راه می‌آیم نه که از رفتنت گلایه کنم سفرت غرق عشق، هم‌سفرم فقط این‌که بزرگواری کن... شعر من را بخوان... کنار حرم... شاعر: ریحانه ابوترابی✍ ........................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. . دلم بخاطر زوّار ساده راه افتاد برای اینکه شود استفاده راه افتاد رسید با گُذر دیگری به مرز خودش اجازه داده اجازه نداده راه افتاد پدر بزرگ و تمامی بچه ها یعنی «حبیب» با همه ی خانواده راه افتاد شکست حضرت جبریل بالهایش را سپس شبیه من و تو پیاده راه افتاد نه اینکه پای پیاده به سمت تو زائر برای بردن زوّار،جاده راه افتاد همینکه جاده به پا خاست،در یسار و یمین نشسته باد و درخت ایستاده راه افتاد برای خاطر آهن ربای شش گوشه بُراده آب شد و بی اراده راه افتاد شکست شیشه ی مِی در نجف به دست علی که سمت کرب و بلا رود باده راه افتاد ✅مهدی رحیمی شهریور۱۴۰۲ علیه_السلام .
. السلام علیک یا اباعبدالله به عشق حاضران در دل می زنم به جادّه ، دارم میام پیاده چون حرم تو داره ، یه حس فوق العاده ای همه جود و کرم ، محفل ذکرت حرم خدا به اهل عالم ، عشقتو هدیه داده می خوام که با خدا شم ، زائر کربلا شم برای تو فدا شم ، یه عاشقیِ ساده حال دلم جنونه ، اسم تو رو می خونه به پای تو می مونه ، مجنون و بی اراده موج و تلاطم میشم ، قاتی مردم میشم توُ نوکرات گم میشم ، عاشق تو زیاده از لحظه ی ولادت ، عشق تو شد عبادت فدای خانواده ت ، تموم خانواده تا بشه هستیم فدات ، فدا یه لحظه نگات تا جون بِدم رُو پاهات ، دل می زنم به جاده .
. حالا که دیگر جا نماندم اربعین را می بوسم از جان، جای جای این زمین را این خاک کہ، این روزها بوسیده در راه صحن کف پاهای یاری نازنین را آقا کجایی تا که ھم چون جاده؛ من نیز برخاک پاهای تو بگذارم جبین را بین کدامین موکب امشب با حضورت خوشحال کردی مردم جاده نشین را دیدم کہ با قصد شکار زائرانت موکب بہ موکب چشم های در کمین را بر دوش خود آورده ام بار سلامه جاماندہ ھای دلشکسته ،دل غمین را پا در مسیری مینِھم کہ قبل از آن بردند اهل بیت شاهنشاه دین را اینجاست آنجایی که پوشانده است زینب بر صورت خود جای معجر آستین را .
. گرچه تقدیرِ دل این شد به حرم تا نرود تو حسینِ همه‌ای هرکه رود یا نرود تو حسینِ همه‌ای صحبت خوب و بد نیست آنکه رود است محال است به دریا نرود تو حسینِ همه‌ای بارشِ باران و نسیم اَبر اَبر است ندیدیم به هرجا نرود تو حسینِ همه‌ای ، در دلِ هر دلشوره پشتِ هر بغض که می‌گفت مبادا نرود نه فقط آنِ همانی که حرم را دیده آنِ آنکه قدمی سوی تو  حتی نرود نه محال است محال است محال است حسین پیشِ جامانده از این جاده‌ی زیبا نرود پیش آن مرد که در گوشه‌ی بیمارستان کنج شش گوشه برایش شده رویا ، نرود پیش آن مادرِ پیری که ندارد پایی که قدم را بگذارد دل صحرا ، نرود پیش سجاده‌ی آن مادرِ نابینایی که نشسته به دلش داغِ تماشا ، نرود یا که در وقت گرفتاری آن مردی‌که ارمنی است ولی عاشقِ سقا ، نرود یا به دیدارِ جوانی که گرفتار شده هیچ‌کس نیست به دادش برسد تا نرود یا به دادِ دل آواره‌ی  معتادی که چاییِ روضه چشیده است به لبها ، نرود پیش آن لاتِ جوانی که زمین‌گیرش کرد پدری پیر و زمین‌گیر .... که حالا نرود پیش آن محتضری که به نفس اُفتاده تا حسینش نرسیده  است زِ دنیا نرود فاصله نیست میان حرمت با دلها تو حسین همه‌ای هر که رود یا نرود سخت آن نیست که پا رنجِ بیابان بکشد سخت آن است که مجنون سوی لیلا نرود هرکه اُفتاد به این راه پس از آن حس کرد مُردن آسان‌تر از آن است که آنجا نرود گرمی روزِ نفَس سوز و تب و تاول پا اینهمه عشق که  از خاطرِ زهرا نرود آنکه خرج سفر یک دو نفر را داده دست خالی دمِ مرگش تک و تنها نرود هرکه هرجاست به دنبال طبیب است طبیب هرکه اینجاست به دنبالِ مداوا نرود سفرم را سرِ تو با همه قسمت کردم به خصوص آنکه به من گفت که هرجا نرود ما نرفتیم به جایی و به مولا سوگند که حسین است و بهشتی است که بی ما نرود.... کربلا سخت شلوغ است بیا شام رویم تا عقیله به سوی علقمه تنها نرود بارِ خود بسته و محمل به زمین است ولی بی سه‌ساله چه کند آه روَد یا نرود به لبش بود دعا کاش پس از این با سر بغل دخترکی ، سر زده بابا نرود می‌رسد کرببلا قافله‌ای پاشیده که بجز آه  زِ لبها به ثریا نرود زینب از ناقه زمین خورد همه اُفتادند آنکه بالا به جز از زانوی سقا نرود زینب است و روی زانو بدنش را می‌بُرد نذر کرده است به گودال که با پا نرود نوزده طفل از این قافله جامانده چرا... گفت از شام ، کسی کاش به آنجا نرود دید با مشک سکینه است دعایش این شد برود هر طرف و علقمه اما نرود همه‌اش فکر رُباب است حواسش جمع است به سرِ تربت خالیِ علی تا نرود بستری نرم‌تر از سینه‌ی بابایش نیست هیچ جای دگر این کودکِ زیبا نرود یادش اُفتاد از این خیمه به آن خیمه دوید که حرامی به سوی دختر نوپا نرود پیکری دید ولی مزرعه‌ی نیزه شده حق بده اینهمه سرنیزه به یکجا نرود عاقبت پیش حسین  آمد و عریانش دید... دست خالی کسی از غارتِ آقا نرود می‌زدندش برود شام ولی فهمیدند تا که بوسه نزند بر روی رگها نرود... ✅حسن لطفی ۱۴۰۲/۰۶/۱۴✍ .