eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5.4هزار دنبال‌کننده
309 عکس
180 ویدیو
38 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. . جانا حسینی باش و پای نصر خود باش این مُلک، زندان است! فکر حصر خود باش ای آنکه می گردی به دنبال شهادت سرباز گمنام امام عصر خود باش .......... #پ.ن: می‌گفت «جوری نوکری کن که وقتی جلسه تموم شد هر کی رفت بیرون بگه چه امام حسین خوبی نه چه مداح خوبی ... » . ..................................................................................... کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. خوشا آنکس که کارش دست این دنیا نمی افتد خوشا بالا بلندی را که از بالا نمی افتد گلویی تازه کن ای آب با ماه بنی هاشم که دیگر جزر و مد عشق در دریا نمی افتد نمی دانم که حکمت چیست در کار جوانمردان گره هاشان بدست قوم با تقوا نمی افتد تحمل کن تو هم ای مشک اشکش را درآوردی ببین دندان گرفته آبرویش را نمی افتد سرش آخر به جای پرچمش با نیزه بالا رفت علمداری که عاشق شد دگر از پا نمی افتد کنار نهر افتاده ولیکن خوب می دانم سر عباس جز بر دامن زهرا نمی افتد .
یا غیاث المستغیثین کاشف الکرب الحسین با تو دارم عهد دیرین کاشف الکرب الحسین ای برایم عشق تو دین کاشف الکرب الحسین زندگی شد با تو شیرین کاشف الکرب الحسین رحمت ِ الله ، بر شیر حلال مادرم شکر حق ساعت به ساعت من ابالفضلی ترم ای مسیحای مسیحا معجزاتت محشر است هر که بر آقایی ات ایمان ندارد کافر است بین اصحاب الحسین شان تو چیزی دیگر است آب دور قبر تو از آب زمزم بهتر است آب هزار و چهارصد سال است سرگردان توست غرق دریای وفا و غیرت و ایمان توست سیدی هستم گدای روز و ماه و سال تو ماه من یک عمرم کارم گشته استهلال تو من همان هستم که مستم می کند تمثال تو گریه بر تو مال من ، من هر چه دارم مال تو گریه بر تو گریه بر داغ حسین فاطمه است روضه گودال اصلا ابتدایش علقمه است این زمانه ناگهان با کوفیان هم دست شد دست دشمن باز شد تا جسم تو بی دست شد پای کوبان لشکری ، از حال و روزت مست شد دوره ات کردند لشکر هر مفر ، بن بست شد کینه ها از مرتضی داده چه کاری دست تو آه عجب تیری نشسته بین چشم مست تو ابن ملجم با عمودی فرق حیدر را شکست بشکند دستش الهی ، بی هوا سر را شکست هلهله ها حرمت سردار لشکر را شکست این زمین خوردن دوباره قلب مادر را شکست مشک پاره پاره سیرت کرد از این زندگی بر زمین افتاد علم ، مُردی تو از شرمندگی یک طرف زهرای اطهر بر سر و سینه زنان یک طرف آقا نشسته پای جسمت قد کمان یک طرف آسوده خاطر ، حرمله، شمر و سنان یک طرف چشم انتظاری رباب نیمه جان یک طرف از ترس می پیچد به خود صاحب علم یعنی آقا زنده می ماند که برگردد حرم از حرم تا علقمه آقا تو را می زد صدا آه در آن هلهله ، زهرا تو را می زد صدا با پیمبر از نجف ، مولا تو را می زد صدا دل پریشان زینب کبری ، تو را می زد صدا آه سرلشکر بمان ، اوضاع لشکر خوب نیست حضرت باب الحوائج حال خواهر خوب نیست ذکر آقا می شود هل من معین بی تو ، نرو شاهزاده می شود ویران نشین بی تو نرو سنگ باران می شود ناموس دین بی تو نرو می خورد در کوچه ها زینب زمین بی تو نرو تو نباشی بی حیایی ها فراوان می شود با حرم برخورد مانند کنیزان می شود .
با زدن هشتک های زیر در کانال ضامن اشک و باب الحسین ع در تلگرام و در کانال ضامن اشک در ایتا می توانید مطالب قمر بنی هاشم ع را ببینید التماس دعا ❤️ خادم امام حسین ع باشیم حداقل پست را برای ده نفر ارسال کنید. ❤️ 🌹برای قطع نشدن ارتباط دوستان سید الشهداء از کانال و پرسش از سوالات مقتل ارسال پست بدون ذکر لینک و آیدی منع شرعی دارد. التماس دعا🌹 السلام علیک یاابا عبدالله کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل در ایتا @zameneashk1 تلگرام @zameneashk باب الحسین ع ، کلاس های غیر حضوری https://t.me/Babolhusein آی دی پاسخ به سوالات @m_h_tabemanesh
. شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان پسر مظهر یزدان، که بُدى صاحب طبل و علم و بیرق و سَیف و حَشم و با رقم و با رمق اندر لقب او ماه بنى هاشم و عباس علمدار و سپه دار و جهانگیر و جهانبخش و دگر نایب و سقا دید کاندر حرم خسرو خوبان شده بس ناله و افغان و پر از شیون طفلان همه شان سینه زنان نوحه کنان موى پریشان دل بریان سوى عباس شتابان که عموجان چه شود جرعه آبى برسانى به لب سوختگان کز عطش آتش بگرفته گلوى ما *.....* (شه با وفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتى ابوالفضل) غضب آلود ز غیرت شد و عباس بشد موی تنش راست، زجا خواست، بخود گفت که عباس، تو اشجع به همه ناس، عجب از تو است که با این همه مردی و شجاعت، شود از صولت تو زهره ی شیر فلکی آب، عجب آسوده نشستی و روان شو بنما آب مهیا. شه باوفا ابوالفضل،  صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. *....* پس علم کرد قد سرو دل آرا، به سرش تاج زمِغفِر که زدی طعنه به قیصر، به تنش کرده زره چشمه ی او تنگتر از چشم حسودان بد اختر، به کمر بست یکی تیغ مهندس به میان سرو، دو پیکر، به سردوش یک اسپر به مثل گنبد مینا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل،        معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. *    *    * پس ز اصطبل برون کرد، یکی توسن صرصر تک و ، فرخ رخ و طاووس دم و یال پر انبوه به پیکر چو یکی کوه، خط و خال چو آهو، که از شیهه ی او گوش فلک کر شد و رفتی به ثریا. شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. *    *    * پس بیاویخت بدوش دگر خویش، یکی مشک چو مشکی که بدی خشک تر از لعل لب ماه مدینه، گل گلزار سکینه، به فغان گفت که یا بنت اخا، ناله مکن، ضجّه مزن، ز آنکه عموی تو نمرده روم الحال کنم بهر تو من آب مهیا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. *    *    * پور حیدر چو یکی مرغ سبک روح، مکان کرد روی عرشه ی زین، روح الامین، گفت که ای احسنت از آن مادر فرزانه، که آورد چو تو شیر دل و ناموری را که دو زانوش گذشتی ز سرو گوش فرس یکسره هی هی به تکاور زدی همچون علی عالی اعلی، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. *    *    * پس به تعجیل سوی شط فرات آمده، مانند سکندر، زپی آب حیات آمده، آن شیر غضنفر، نظری کرد بر آن آب، که چون اشکم ماهی بزدی موج بفرمود که ای آب، عجب موج زنی، لیک نداری خبر از تشنگی عترت طاها،  شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. *    *    * پس به تکبیر بزد نعره، همان شیر به جولان شد و در صحنه ی میدان شد و پاشید زهم لشکر کفار، یکی گفت که ای قوم گریزید که این است ابوالغزه، تُهَمتَن، لقبش ماه بنی هاشم و باشد  پسر حیدر صفدر، شده منسوب به سقا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. *    *    * از چه ای آب، عجب می روی، اما خبرت نیست، سکینه، گل گلزار مدینه، رخ مهش بفسرده، زعطش غش بنموده، آخر ای آب تویی مهریه فاطمه اما پسرش شد ز تو محروم، همان             سید مظلوم، الهی که گل آلود شوی، تا به ابد (شوقی) غمدیده از این غم شده دیوانه و شیدا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. ✍ .
. در کجایی ای تمام هست ما یابن الحسن ای امید شیعیان ،ذُخر ِخدا یابن الحسن ای که عمری بی کس و تنها درون خیمه ات می کنی خون گریه هر صبح و مسا یابن الحسن دیده ی آلوده ام،یک لحظه رویت را ندید لایق دیدار خود کن دیده را یابن الحسن من گنه کردم ولی توبه نمودی جای من چشم پوشیدی همیشه از خطا یابن الحسن با نگاه تو رود بالا دعای نوکرت بر ظهور خود تو هم بنما دعا یابن الحسن گفته ای هر جا شود حرف از عمویت حاضری پس به بزم روضه ی سقّا بیا یابن الحسن بر زمین خورده به صورت در کنار علقمه چون که دست او شده ازتن جدا یابن الحسن تیرباران شد عمویت در میان علقمه در یم خون زد ز کینه دست و پا یابن الحسن تیر از چشمش کشیده،جدّ تنهایت حسین شد قدش در علقمه از غُصه تا، یابن الحسن رأس او از تن جدا و بر روی سرنیزه رفت پیکرش در بین صحرا شد رها یابن الحسن ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .................. . شب عاشورا شده  آجرک الله آقا داغ تو عظمی' شده آجرک الله آقا گوئیا امشب کنار خیمه گاه کربلا خیمه ات برپا شده آجرک الله آقا شاهد اشک غریبی حسین و زینبی دیده ات دریا شده آجرک الله آقا آخرین شب از حیات نور عین حیدر و حضرت زهرا شده آجرک الله آقا لحظه های آخر عمر علی ِ اصغر و اکبر لیلا شده آجرک الله آقا ذکر جانسوز لب اهل حرم از این به بعد آه و واویلا شده آجرک الله آقا در حرم ،دلواپس و لبریز اشک وناله ها زینب کبری' شده آجرک الله آقا وای! از فردا که بیند عمّه ،دلدارش حسین بی کس و تنها شده آجرک الله آقا از غم اکبر شده پیر و کنار علقمه قامت او تا شده آجرک الله آقا عصر فردا روی تل بیند که او با قتل صبر کشته ی اعدا شده آجرک الله آقا (وا علیّا) از روی تل تا کنار قتلگاه بر لبش نجوا شده آجرک الله آقا منزل و مأوای جسم ارباً اربای حسین گوشه ی صحرا شده آجرک الله آقا کربلا تا شام ، مأنوس دل اهل حرم روی نی، سرها شده آجرک الله آقا ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) ....................................................................................... کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. سیلاب تیر و نیزه ،عطش در کنار رود... با شطّ و مشک گریه فقط می شود سرود😭 شرمنده   شد زمین و  خجالت کشید آب تیری به مشک خورد و به فرق یلی عمود😔 ✍ .
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم تیغ بردار و بگو نامِ علی یعنی چه کُفر یعنی که و اسلامِ علی یعنی چه زره‌ات را به رویِ سینه کمی محکم کُن تا ببینند که احرامِ علی یعنی چه کوهها را بشکن  تا که بفهمد دشمن معنیِ ضربه‌یِ آرامِ علی یعنی چه - - تیغ بردار که بازویِ علی داری تو وقتِ طوفان شده هوهویِ علی داری  تو مانده در خاطره‌یِ رزم ، خطر یعنی تو همه گفتند یک کوه ، جگر یعنی تو از مسلمان شدگانِ درِ خیبر بشنو مرگ تو صاعقه تو تیغِ دوسَر یعنی تو خاطرات اُحُد انگار که تکرارِ تو بود ها علی بَشَر کَیفَ بشر یعنی تو - - نفَس اُم بنین شاه‌یلِ زهرایی تو‌ پسر خوانده‌ی روزِ ازلِ زهرایی آی ای عشق بخوان جانِ نجف عباس است آفتابِ لبِ ایوانِ نجف عباس است به عقیقِ یمنش گرچه تراشید حسین نقشِ فیروزه‌ی سلطانِ نجف عباس است بعدِ او کعبه‌ی پیران حرم هست حبیب بعدِ تو قبله‌ی مردانِ نجف عباس است - - هرکه شوقِ تو چشد حسرت محشر نکشد ای خدا هیچ کسی داغِ برادر نکشد دختری گفت به زینب که بگو برگردد عمه با مَشک بگو زود عمو برگردد گفت تا بوسه بگیری زِ علی می‌آید بوسه زد جایِ عمو زیر گلو برگردد گفت در پیشِ رُباب آمدنش گردنِ من قول داده که برای لب او برگردد - - حیف شد حیف که او آنچه که می‌خواست نشد  تا که او خورد زمین پشتِ حرم راست نشد ای مفاتیحِ حرم باز عَلَم را بردار باز بر دوشِ خودت بارِ حرم را بردار تو تکانی بخوری تا خودِ کوفه بروند نگرانم چه کنم یک دو قدم را بردار تکیه کردم به عَلَم باز نشد برخیزم خیز از خاک برادر کمرم را بردار - - آه در چشمِ تو خونِ جگرت را دیدم تو زمین خوردی و من پشتِ سرت را دیدم تیغ می‌خواست که بازویِ تو را برداد نیزه می‌خواست که گیسوی تو را بردارد ای به رو خورده زمین از رویِ تیر و شمشیر مادرم آمده تا رویِ تو را بردارد این سه‌شعبه فقط ای کاش که چشمت می‌بُرد حرمله زد که دو اَبروی تو را بردارد آتشی بر جگرِ قافله انداخته‌اند بینِ اَبروی تو بد فاصله انداخته‌اند (حسن لطفی) .
بسم الله الرحمن الرحیم یاکاشِفَ‌الْکَرْبِ‌عَنْ‌وَجهِ‌الْحُسَینِ‌اِکْشِفْ‌کَرْبى‌بِحَقِّ‌اَخیکَ‌الْحُسَیْنِ علیه‌السلام واشد گره از ما به نگاهی به اباالفضل هربار که گفتیم الهی به اباالفضل ما کوه گرفتیم به کاهی به اباالفضل آقای همه ارمنیان جان سن قربان ای مقصد حاجات گران جان سن قربان ما را بنویسید بدهکارتر از این دیوانه و ویرانه و سربارتر از این ما را بنویسید گرفتارتر از این می‌گفت فقط  مادرِ من جاندی ابالفضل می‌گفت به من آذری ایماندی ابالفضل این کیست علی ابن علی معنی نامش این کیست که خواندند همه ختم کلامش این کیست که جبریل گرفته است لگامش ای جان همه خوش قد و بالایی‌ات آقا بر روی سرم سایه‌ی آقایی‌ات آقا خورشید ترین ماهِ شبِ کامل زینب ای سایه‌ی تو روی سرِ محملِ زینب بازی مکن اُمیدِ همه با دلِ زینب اُمیدِ لب کودک تبدار نیامد ای اهل حرم میر و علمدار نیامد پیش تو کشیدم بدنِ محتضر خویش دستی به کمر دارم و دستی به سرِ خویش بگذار که فریاد زنم از جگر خویش شرمنده شدی  آب اگر نیست نباشد وای از حرمم  نامِ تو کافیست نباشد برخیز که سوزِ عطش و ضجه‌ی آب است برخیز که بی تو حرمم خانه خراب است برخیز که بدتر زِ همه حال رُباب است دیدم سرِ این راه بهم ریختنت را با ضربه‌ی سنگین علم ریختنت را آنقدر زمین ریخته‌ای کم شدی عباس شرمنده شدی آب شدی غَم  شدی عباس ای دوخته بر خاک چه محکم شدی عباس ای وای به تیری خَم اَبروی  تو پیچید از هر دوطرف نیزه به پهلوی تو پیچید این تیر چه بد خورد  که مژگان تو را بُرد آن تیغ  چِها کرد  که دستان تو را بُرد این نیزه کجا خورد که دندان تو را بُرد بعد از تو کسی پشت حرم نیست عزیزم هِی داد کشم  دست خودم نیست عزیزم (حسن لطفی ) .
بسم الله الرحمن الرحیم باز در معرکه‌ها نوبت جولان شده است شیر از بیشه سر آورده رجز خوان شده است کیست این مرد که هنگامه‌ی تیرش پیداست تک سواری که فقط ردِ مسیرش پیداست موج برخاسته و کوه تلاطُم کرده سر بدزدید که یک شیر تبسم کرده آمده تا بخرد آبروی میدان را آمده تا که بگیرد نفَس طوفان را میل کرده قدمی دور و بر خویش زند دست بر قبضه‌ی تیغ دوسرِ خویش زند مَشک بر دوش هوای دل دریا دارد پسرِ سوم زهرا چه تماشا دارد تندباد است که می‌چرخد و جانکاه بوَد أشهَدُ أَنّ عَلیاً ولیُّ‌الله بوَد چشمها مات علی باز به خیبر رفته این جوان کیست که اینقدر به حیدر رفته گره‌ای زد به دو اَبرو و نفس بند آمد کعبه و خیبر و دریا همه را کَند آورد رجزش را اگر از عمق جگر می‌خوانَد ها علیٌّ بَشَرٌ کَیفَ بشر می‌خوانَد لحظه‌ی سختِ نبرد است  گل لبخندش نامِ زهرا و علی نقش به بازو بندش رقصِ تیغش چه عجیب است هنر می‌خواهد دیدنِ حضرت عباس جگر می‌خواهد هو هوی تیغه‌ی او وَه چه شتابی دارد پسِ هر ضربه به جا ردِّ شهابی دارد بعد هر ضربه‌ی او تازه همه می‌فهمند که دو نیمند و یا اینکه به مویی بندند چند وقتی است که بی پا و سر و دست شده‌اند چند وقتی است دو نیم اند ولی بی خبر‌اند رَمِ این لشگرِ پاشیده ببینید  همه باز هم تیغ تراشیده ببینید همه لرزه می‌افکنَد آن دَم که قدم می‌کوبد سرِ زینب به سلامت که علَم می‌کوبد پای او ریخته هر‌کس که سری داشته است چه خیالیست حرم را عَلَم افراشته است باز می‌آید و مشکش پرِ آب‌است هنوز وقتِ لالایی آرام رُباب است هنوز آه از آن روز که می‌دید که لبها خُشک است مَشک‌های حرمش بینِ دو دریا خُشک است رفت یک بارِ دگر شاد کند دلها را تا به خیمه بکشاند یقه‌ی دریا را دختری گفت فرات از لب او می‌آید دلتان قرص بخوابید ، عمو می‌آید ولی ای وای نیامد نَفَسِ گلها حیف چقدر منتظرش بود رُباب ، اما حیف به کمین چند هزاری دلِ نخلستانند شیر می‌آید و از ترس همه پنهانند دست را بس که کریم است همانجا بخشید حاجتِ هر‌چه که تیر است به یکجا بخشید تیر از چار طرف خورده ولی جان دارد پدرِ مَشک ببین مَشک به دندان دارد گرچه هر تیر خودش را به تنِ او جا کرد باز هم حرمله اینجا گره‌اش را وا کرد تیری انداخت که غم را به دل زهرا دوخت مَشک را تیر درید و به تنِ سقا دوخت تیرِ دوم که رها شد دلِ زهرا خون شد چشم را بوسه زد از پشت سرش بیرون شد (حسن لطفی) .
. و این بار آخر است منم روبه روی تو تو سوی من نشستی من هم به سوی تو کفراست کفر اگر که بهشت آرزو کند وقتی نشسته زینب تو پیش روی تو گریه امان نداد که ما درد دل کنیم جان میرود زچشم من از گفتگوی تو ای جان من مفارقت از جسم من مکن من روبه قبله ام به خدا روبه روی تو بوسه به حلق تو که زدم شمر خنده کرد ای کاش خنجری نرسد بر گلوی تو برروی تل نشستم و دیدم که ریختند با تیغ و سنگ و دشنه و نیزه به روی تو یک نیزه آه آمد و نگذاشت ضربه اش تا جوشد از گلوی تو راز مگوی تو در زیر دست و پایی و گم کرده ام تورا در زیر دست پایم و در جستجوی تو سی پاره تن تو زهم مو به مو گسست آشفته گشته پیکرتو مثل موی تو چیزی نمانده ازتن تو تا بغل کنم دربین سینه ماند فقط آرزوی تو ✍ .
. علیه السلام چشمت شبیه بختم در خواب غم فزایی است واکن دو چشم تر را وقت گره گشایی است پلکی بزن دلم را آزاد از این قفس کن مژگان چشمهایت مفتاح دلگشایی است یک عمر مهر برلب چون غنچه ی خموشی گل بانگ ای برادر فریاد از این جدایی است هر زخم بر تن تو چشمی است غرق در خون هر تیر بر تن تو مژگان در حنایی است دست بریده ات را بردیده ام کشیدم برچشم بی فروغم این دست توتیایی است هر روزن زره را این تیر ها شمردند بر قامت بلندت از نیزه ها قبایی است چیزی نمانده از تو غیر از غبار سرخی از بار تیغ و نیزه جسمت در آسیایی است. برخیز با نگاهت آرام کن حرم را کشتی شکستگان را چشم تو ناخدایی است از دخترم مگیری روزی شانه ات را بعد از تو خار صحرا رزق برهنه پایی است بر شیر خواره ام نه کن بر رباب رحمی این خنده های دشمن سرشارِ بی حیای است ✍ .