.
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
ماه شب چارده
گشته پامال عموجان زچه این سان بدنت
پاره پاره شده از ضربت شمشیرتنت
تاکنار بدن تو به شتاب آمده ام
شده همرنگ دل غرقه بخونم بدنت
بدرقه کرد تورااشک ونگاهم که نبود
زرهی برتنت ای گل به جزاز پیرهنت
ازغم وداغ تو خون ریخته از چشم ترم
مثل لاله شده پرخون زچه جام دهنت
باز کن لب سخنی ازلب خاموش بگو
مانده درذائقه ی من عسلی از سخنت
رُخت ای ماه شب چارده ازخون ترشد
رفتی وماند فروغ رجز شب شکنت
گرچه حاجت به کفن نیست شهیدان رالیک
شده پیراهن خونین تن تو کفنت
درکنار تن صدچاک تو فریاد زنم
یادگار حسنم ،سوختم از سوختنت
به چه حالی ببرم سوی حرم جسم تورا
منتظر مانده به ره مادر غرق محنت
داغ برداغ دلم آمده گر می گریم
تازه شد داغ علی باغم پرپر شدنت
سوخت گرچه دل محزون «وفایی» امّا
صدهزاران دل عاشق شده بیت الحزنت
#سیدهاشم_وفایی✍
.
.
#امام_حسین
صلی الله علیک یا اباعبدالله
زیباترین ترانه ی هستی حسین من
ای ذکر بیکرانه ی هستی حسین من
ای تا همیشه در دل و در جان عاشقان
ای عشق جاودانه ی هستی حسین من
اَحلی مِنَ العسل شده نامت به کام ما
ای اسم عارفانه ی هستی حسین من
آئینه دار سایه ی تان نور آسمان
ای از خدا نشانه ی هستی حسین من
بودن برای تو ، و نبودن برای تو
ای هستیِ یگانه ی هستی حسین من
در اوج نا امیدی و در لحظه ی امید
ای بهترین بهانه ی هستی حسین من
ای شور عشق تو همه شعر و شعور ما
ای شعر عاشقانه ی هستی حسین من
اوج حماسه غیرت و آزادگی و عشق
ای یاد تو نشانه ی هستی حسین من
نامت چنان نگین سلیمان عالم است
هستی تو در میانه ی هستی حسین من
خون شد دلم ز داغ غریبی و غربتت
با ضرب تازیانه ی هستی حسین من
راز نهان شعله ی عشقت به قلب ماست
ای سرّ محرمانه ی هستی حسین من
هر لحظه هر زمان شده ذکر بهشتیان :
زیباترین ترانه ی هستی حسین من
پنج شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳
#محمدعلی_شهاب ✍
#شب_ششم_محرم ۱۴۴۶
.
هدایت شده از ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
15.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یاابا عبدالله
کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل است
ایتا
@zameneashk1
تلگرام
@zameneashk
باب الحسین ع ، کلاس های غیر حضوری
https://t.me/Babolhusein
آی دی پاسخ به سوالات
@m_h_tabemanesh
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
دیدن دشمن و روی تو ندیدن سخت است
جای انگشتِ پدر تیر مکیدن سخت است
خواب بودی و تو را بوسه زدم اما زد
ناگهان بی نفَس از خواب پریدن سخت است
جانِ تو سختترین کارِ جهان آسان است
پیش یک مادرِ بی شیر رسیدن سخت است
دست بر تیر زنم حنجرِ تُردت ریزد
تیر از حنجرِ خشکیده کشیدن سخت است
رو زدم ، رو زدم و رو زدم و رو ، اما
عوضاش خندهی این قوم شنیدن سخت است
بر رویم خونِ تو پاشید و زمین هم نچکید
در عوض تا حرم از شرم چکیدن سخت است
روی تو سنگِ لحد چیدم و عمداً گفتم :
طفل را از زیر این خاک کشیدن سخت است
لااقل قافله ، ایکاش که آرام رود
پا برهنه عقب بچه دویدن سخت است
* *
از تکانهای عبا حرمله فهمید چه شد
نفسِ آخر خود را نکشیدن سخت است
این زبان بسته نشد آب بگوید ، نامرد
آب با لب زدنِ خود طلبیدن سخت است
(حسن لطفی)
#شب_هفتم_محرم
.
بسماللهالرحمنالرحیم
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
دوساعت برای تو منت کشیدم
از این مردمِ بی مروت کشیدم
لبانت نشان دادم و خنده کردند
ولی منت این جماعت کشیدم
چقدر از رُباب و چقدر از رقیه
خجالت کشیدم خجالت کشیدم
تو را با سهشعبه به من دوختند و
چه دردی زمان اصابت کشیدم
تو چسبیده بودی بر این سینه دیدی
که این تیر را با چه زحمت کشیدم
مبادا که سر روی دستم بماند
به دقت کشیدم به دقت کشیدم
برای گلوی تو یک بوسه بس بود
چقدر آه از این جراحت کشیدم
سفیدی دندان شیریت دیدم
فقط تا درِ خیمه حسرت کشیدم
تو را خاک کردم برای نشانی...
فقط دور قبرت کمی خط کشیدم
ولی نیزهداری پس از من بگوید
که یک بچه از زیر تربت کشیدم
ولی نیزهدارت بگوید که از خاک
چه راحت کشیدم چه راحت کشیدم
"زدند و بریدند اما نگفتند
برای تو ششماه زحمت کشیدم"
حسن لطفی)
#شب_هفتم_محرم
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
در زیرِ آفتاب ببین سوختی رُباب
خیره مَشو به آب ببین سوختی رُباب
شرمندهام کنارِ تو از رویِ مادرم
شرمندهات شدیم عروسِ برادرم
خود را کمر خمیده بر این راه میکِشی
مویت سفید شد چقدر آه میکِشی
دیدی به رویِ نیزه علی تاب میخورَد
گفتی که نیزهدار چه بَد آب میخورَد
هنگام استراحتِ این نیزه دارها
آرام میروی سویِ آن نیزه بارها
در زیر آفتاب ببین سوختی رُباب
یک لحظه هم بخواب ببین سوختی رُباب
تاول زده است رویِ تو ای خاک بر سرم
شرمندهات شُدیم عروسِ برادرم
خار است خارِ غربت صحرا به دامنت
هِی تا مَکُن لباسِ علی را به دامنت
پلکت که ریخت گریه به پیراهنش مَکُن
در خاطرت لباس علی را تنش مکن
در خواب نالهات : گل دامان من کجاست
از خواب میپَری که علی جان من کجاست
یک جرعه آب تکهی نانی عروس ما
پیرم مکن هنوز جوانی عروسِ ما
نجوا مکن خزانزدهام غنچهام کجاست
من تازه مادرم چه کنم بچهام کجاست
بر رویِ نیزه رویِ علی را نشان نده
در بین شانه مویِ علی را نشان نده
شد خانهام خراب بُرو سوختی رُباب
از زیرِ آفتاب بُرو سوختی رُباب
(حسن لطفی)
#شب_هفتم_محرم
.
.
#مناجات_با_امام_حسین
#شب_هفتم_محرم
پای این سفره به پایت چقدر افتادیم
ما از آن روز که در بند توأیم آزادیم
ما همه گوشهنشینانِ خرابات توأیم
از غمت خانه خرابیم، ولی آبادیم
ما محال است که از عشق تو دلسرد شویم
ما ندیدیم تو را، باز به تو دل دادیم
از تو جز خوبیِ بسیار ندیدیم حسین
خودمانیم ولی ما که پُر از ایرادیم!
ارث اجدادیِ ما نوکریِ این خانهست
تا ابد جیرهخورِ خیرِ همان اجدادیم
یادی از ما بکنی یا نکنی، حرفی نیست
ما به این نوکرِ دربارِ توبودن شادیم
پُشت ما که همهجوره به تو گرم است حسین
ما بدهکار شما در همهی ابعادیم
جز همین اشک نداریم برایت چیزی
با همین گریه به غمهای تو، از عُبّادیم
به خدا نام تو هم دیدهی ما را تَر کرد
مادرت خواست که در گریه به تو استادیم
تا ابد گریهی آرام حرام است به ما
سالیانیست که در روضه پُر از فریادیم
::
آب خوردیم به یاد جگر سوختهات
یادِ خشکیِ لبِ اصغرِ تو افتادیم
حرمله خیر نبیند که تو را حیران کرد
بیش از آن تیر و کمان، دلخور از آن صیادیم...
#وحید_محمدی✍
.
.
#شب_هفتم_محرم
کودک گلپوش
ای گل زیبا بهشتی روی من
غنچه ی نشکفته ی مینوی من
کودک گلپوش عاشورائیان
اصغر من مونس ودلجوی من
من گلم تو بلبل خاموش من
بلبلی که سرنهد بردوش من
ای لبت سرچشمه ی آب حیات
ای که گشتی اُسوه ی صبروثبات
تا قیام روز رستاخیز هست
ازلبان تو خجل آب فرات
تشنه ای امّا زآب سلسبیل
شاهد ایثار تو شد جبرئیل
غنچه ی من روح وریحانم تویی
یاور وهم عهدو پیمانم تویی
گرتورا باخودبه میدان می برم
آخرین سرباز میدانم تویی
خون تو اعجاز عاشورا بود
آبروی مکتب زهرا بود
ای پرستوی به خون غلطیده ام
من تو را گرم عبادت دیده ام
تاکه دامان افق گلگون شود
برفلک خون تو را پاشیده ام
گرزخونت خاک صحرا گل شود
برسر عالم بلا نازل شود
تا شدی پرپر گل بستان من
غرق برگ غنچه شد دامان من
شمع سان آتش گرفتم سوختم
خنده ی تو زد شرر برجان من
با نگه با من تکلم می کنی
ازچه بر رویم تبسّم می کنی
تا شدی خاموش شمع روشنم
سوخت درآتش تمام گلشنم
باز شد چشمان بی تابت ولی
دست وپا کمتربزن دردامنم
جان فدای چهره ی گلگون تو
دامنم رنگین شده ازخون تو
دانی ازچه آه حسرت می کشم
یا که دراین غم مشقت می کشم
جسم تو به روی دستم مانده است
از رباب اکنون خجالت می کشم
شرم می ریزد زچشمان ترم
ورنه جسمت را به خیمه می برم
صبرکن ای کودک پرشور وحال
ای که شددل ها زداغت پُرملال
سُم اسبان در زمین کربلا
تاکه قرآن را نسازد پایمال
من به دست خویشتن خاکت کنم
درزمین پنهان تن پاکت کنم
شاهد مظلومی من اصغرم
داغ تو برده توان از پیکرم
گرجدا گردیده ای ازمادرت
می شوی مهمان زهرا مادرم
درجزا جلوه نمائی کنی
خود حمایت از «وفایی» می کنی
#سیدهاشم_وفایی✍
.
.
#شب_هفتم_محرم
بيا گلم كه گلستان گلاب مي خواهد
شتاب كن كه شهادت شتاب می خواهد
براي رفتن ميدان درنگ جايز نيست
امير، عاشق پادرركاب می خواهد
توآخرين گل باغی بيا گل سُرخم
كه رنگ سُرخ زتوانقلاب می خواهد
تورا برای چنين روز پروريده،مگر
تورا برای دل خودرباب می خواهد؟
هنوز ديده ی ترديد سوی مادارند
كه گفته است كه اين غنچه آب ميخواهد؟
نظركنندببينند كزگلوگا هت
فلك براي ابد آفتاب می خواهد
دراين بهارشهادت دراين عطش آباد
خدا توراگل من كامياب می خواهد
قسم به سرخی لبخندتو،امام غريب
مگركه سرخ ترازاين جواب می خواهد؟
#سیدهاشم_وفایی✍
.
.
#مناجات_با_امام_حسین
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#نوکری_اهلبیت #خادم
عمرم گذشت اما بدرد تو نخوردم
شرمندهام آقا بدرد تو نخوردم
تو فکر من بودى ولیکن من نبودم
اصلاً به فکر نوکرى کردن نبودم
من دور بودم تو مرا نزدیک کردى
راه مرا از کربلا نزدیک کردى
گفتى اگر تو بى پناهى من حسینم
حتى اگر غرق گناهى، من حسینم
گفتى بیا پاک از گناهت میکنم من
تو رو به چاهى، رو به راهت میکنم من
آواره ام، آواره را آوارهتر کن
بیچارهام، بیچاره را بیچارهتر کن
آوارگى در این حسینیه میارزد
بیچارگى در این حسینیه مىارزد
هرشب اسیرم میکنى پاى بساطت
دارى تو پیرم میکنى پاى بساطت
من چاى میریزم گناهم را بریزى
یکجا تمام اشتباهم را بریزى
شأن نزولت میکند آخر بلندم
سر را تو دادى جاى آن من سربلندم
وقتى گذر کردند خیلیها ازینجا
رفتند تا معراج تا بالا ازینجا
اینجا گرفته از خدا عیسى دمش را
اینجا خدا بخشید آخر آدمش را
من خام بودم غصه و غم پختهام کرد
این پخت و پزهاى محرم پختهام کرد
میبینم اینجا پنج تا نور مقدس
این آشپزخانهست یا طور مقدس
اینجا همانجاییست که مولا میآید
زینب میآید، بیشتر زهرا میآید
من عالمى دارم در اینجا با رقیه
هروقت دستم سوخت گفتم یا رقیه
منت ندارم بر سرت... تو لطف کردى
حالا که هستم نوکرت، تو لطف کردى
یک شب غذاى خواهرت را بار کردم
یک شب غذاى دخترت را بار کردم
باید که دست از هرچه غیرکربلا شست
دیگ تو را شستم خدا روح مرا شست
خدمت تجلى ارادتهاى شیعهاست
بالاترین نوع عبادتهاى شیعهاست
ما به ولایت میرسیم از این مودت
ما به مودت میرسیم از راه خدمت
خدمت درِ این خانه تنها فرصت ماست
گفتند: اینجا پنج روزى نوبت ماست
این پارچه مشکى فداى روى ماهش
دارد سفیدم میکند رنگ سیاهش
از سوخته دلها نگیر آقا غمت را
یک وقت از دستم نگیرى پرچمت را
بگذار یک گوشه به پاى تو بمیرم
کنج حسینیه براى تو بمیرم
منکه به غیر از لطف تو یارى ندارم
منکه به غیر از کار تو کارى ندارم
آنقدر بین دستههایت ایستادم
نذر على اصغر تو آب دادم
اى کاش بین ایستادنها بمیرم
آخر میان آب دادنها بمیرم
خوب است نوکر آخرش بى سر بمیرد
خوب است بین نوکرى نوکر بمیرد
خوب است ما هم گوشهاى عطشان بیفتیم
در زیر پاى این و آن عریان بیفتیم
خدمت به این بى رنگ و رو هم رنگ و رو داد
این کفشها را جفت کردن آبرو داد
در هرکجا که نام پیراهن میآید
زهرا میآید پیش ما، حتماً میآید
من دست بر سینه دم در مینشینم
در مجلس فرزند، مادر را ببینم
من مینشینم کار و بارم پا بگیرد
شاید به من هم چادر زهرا بگیرد
#علی_اکبر_لطیفیان✍
.
.
#شب_هفتم_محرم
از گلویت پسرم هرم عطش می بارد
لبت از تشنگی انگار که آتش دارد
می زند شعله لب سوخته ات بر جگرم
تاب یک ناله نمانده ست برایت پسرم
برو ای تشنه محال است که آبت ندهند
نه بعید است که این قوم جوابت ندهند
تو بمیری ز عطش هم به دلشان غم نیست
بین این طایفه ی شب زده یک آدم نیست
مهلت حرف ندادند به لبهای پدر
خون لبهای تو پاشید به سیمای پدر
حرمله کاش که شرمنده ی رویت می شد
کاش دستم سپر زیر گلویت می شد
ناگهان کشت مرا درد صدای گلویت
چقدر تیر بزرگ است برای گلویت
می چکد خون ز لبت قطره به قطره پسرم
مانده ام با تو چگونه بروم سمت حرم
#حضرت_علی_اصغر علیه_السلام
#حسن_کردی
.
.
#شعر_اعتراضی
کل دهه را گریست چون ابر بهار
از روضه ی غزه بود بد جور شکار
جز گریه نیاموخته بود از نهضت
این است مرام شیعیان سکولار
#محمدجواد_منوچهری ✍
#شیعه_سکولار
#غزه
#محرم
#نهضت_عاشورا
.