eitaa logo
اشعار زیبا
1هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
189 ویدیو
2 فایل
شما میتواتید اشعار و مطالب زیبا و دو بیتی های ناب مورد علاقه تان را در این کانال پیدا کنید اگر لذت بردید صلواتی برای سلامتی و فرج امام زمان(عج) هدیه بفرمایید https://eitaa.com/joinchat/1623261194C5 @Asharziba تأسیس کانال ۱۳۹۷/۲/۲۰
مشاهده در ایتا
دانلود
✅حجاب خدایا چادرم را دوست دارم چقدر این باورم را دوست دارم همین چادر که شد میراث زهرا من ارث مادرم را دوست دارم میان این همه دستور قرآن حجاب برترم را دوست دارم حجاب ، پرواز زن بر آسمان است من این بال و پرم را دوست دارم نشسته همچو تاجی بر سر من من این تاج سرم را دوست دارم بدم می آید از چشمان هرزه نگاه شوهرم را دوست دارم که این چادر برایم جان پناه است چقدر این سنگرم را دوست دارم حریم حرمت زن چادر اوست من این صحن حرم را دوست دارم شنیدم که خدا گفت بر ملائک زنان طاهرم را دوست دارم چو با چادر مرا دیده برادر بلند گفت: خواهرم را دوست دارم به مشهد خادمی زن این چنین گفت زنان محترم را دوست دارم عجت چادر به اندامت می آید رضا این دخترم را دوست دارم امام هشتم ما هم بگوید حجاب زائرم را دوست دارم چنین با نفس اماره بجنگم جهاد اکبرم را دوست دارم بدم می آید از مانتوی کوتاه من عفت در برم را دوست دارم قیامت می رسد روز حساب است امید محشرم را دوست دارم نگاه مرد نا محرم چو زهر است از این رو ظاهرم را دوست دارم چنین گفت شوهرم بین قنوتش خدایا دلبرم را دوست دارم خدایا انتخاب من به حق بود حیای همسرم را دوست دارم بگویم بیت اول را در آخر خدایا چادرم را دوست دارم ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا! «بخشی از نوسروده فاطمی» زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا قدیمی‌تر زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر زنی از خویشتن حتی از أعطینا قدیمی‌تر زنی از نیّت پیدایِش دنیا قدیمی‌تر که قبل از قصۀ قالوا بلی این زن بلی گفته‌ست نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه از آن دانه بهشت آغاز شد ریحانه ریحانه نشاند آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد زمین خاکستری بود اشک او رنگ و لعابش داد زنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش که باران نام او را می ستاید در تواشیحش جهان آرایه دارد از شگفتی های تلمیحش جهان این شاه مقصودی که روشن شد ز تسبیحش ابد حیران فردایش ازل مبهوت دیروزش ندانم های عالم ثبت شد در لوح محفوظش چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا زمین زهرا، زمان زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا! مرا در سایۀ خود برد و جوهر ریخت در شعرم رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر که جبرائیل می‌بندد دخیل پَر بر آن چادر ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر تیمّم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده‌ست شاعر: سید حمیدرضا برقعی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
چادرت را بتکان‌ روزی ما را بفرست ای که روزی دو عالم همه از چادر توست ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
کوثری از سوره طاها به دنیا امدی تا رسد انّا به اعطینا به دنیا آمدی تا یتیمی پدر را اندکی جبران کنی دختری و مادر بابا به دنیا آمدی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
بخوان بلال! که «یاس کبود» دل تنگ است اذان بگـو! که اذان تو، آســـــمان رنگ است اذان بگــــو! که پس از رحــــلت رسول خدا مصـاحــب دل من، ناله ی شـــــباهنگ است اذان بگـــــو! به صــــدای بلند و جـــــار بزن که پشت پرده ی ایمان فریب و نیرنگ است اذان بگـــــو! که بـدانند بعـــــــد پیغمـــــــبر نصـــیب آینـــه ها ی خــــــدانما سنـگ است نه من، غـــــــبار یتیمــی نشــــسته بر رویـم جمال آیـــــنه هایم، مکـــــــدّر از زنـگ است بگو کــــه «اشــــــهد ان علــــــی- ولـی الله» بگو که لحن مناجـــات من، غــماهــنگ است تو از ســـــیاه دلــی های خـلق شــــکوه مکن «به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است» مرا ز گـــــریه چـــــرا منـــع می کنند، بپرس که این چه رسم مسلمانی؟این چه فرهنگ است؟ بگوکه فاطمه ایـن یک دو روزه مهمان است ســفر به خــیر بگویـند وقــت مـا تنگ اسـت بگـو که فـاطـمه در حشـــر اگــر کــه ناز کند «کمیت جمله شــفاعـت کنندگان لنگ است» نماز شـام غــریبان شـد و غـــروب و شــفق بخـوان بلال! که ماه مــدیـنه دل تنگ است شاعر :محمد جواد غفورزاده (شفق) ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
خبر از یک زن بیمار شود میمیرم... مادری دست به دیوار شود میمیرم... با زمین خوردن تو... بال و پرم میریزد... چادرت را نتکان... عرش بهم میریزد! ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
🖤 مادر🖤 دخترم، ارثیه‌ی غربتِ مادر مال تو پر کشیدن مال من، این دو سه تا پر مال تو داغ من مال علی، داغ علی هم مال من حسنین و غم این دو تا برادر مال تو خطبه خونی، توی مسجد مدینه مال من خطبه خوندن، توی کوفه مثل حیدر مال تو خنده ی همسایه ها، تو راه کوچه مال من صدای هلهله و خنده ی لشگر مال تو این سه تا کفن، واسه من و علی و مجتبا زینبم، پیرهن حسین بی سر مال تو قصه ی میخ در و کشتن محسن مال من غصه ی سه شعبه و حنجر اصغر مال تو بوسه های بی رمق؛ این دم آخر مال من بوسه های لب گودال برادر مال تو زخم بستر مال من، اشکای حیدر مال من یک هزار و چندتا زخمِ تنِ بی سر مال تو قتل و غارت مال تو، رخت اسارت مال تو دیدن بزم شراب و می و ساغر مال تو شاعر: امیر عظیمی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
🖤 مادر🖤 دخترم، ارثیه‌ی غربتِ مادر مال تو پر کشیدن مال من، این دو سه تا پر مال تو داغ من مال علی، داغ علی هم مال من حسنین و غم این دو تا برادر مال تو خطبه خونی، توی مسجد مدینه مال من خطبه خوندن، توی کوفه مثل حیدر مال تو خنده ی همسایه ها، تو راه کوچه مال من صدای هلهله و خنده ی لشگر مال تو این سه تا کفن، واسه من و علی و مجتبا زینبم، پیرهن حسین بی سر مال تو قصه ی میخ در و کشتن محسن مال من غصه ی سه شعبه و حنجر اصغر مال تو بوسه های بی رمق؛ این دم آخر مال من بوسه های لب گودال برادر مال تو زخم بستر مال من، اشکای حیدر مال من یک هزار و چندتا زخمِ تنِ بی سر مال تو قتل و غارت مال تو، رخت اسارت مال تو دیدن بزم شراب و می و ساغر مال تو شاعر: امیر عظیمی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
🖤 مادر🖤 دخترم، ارثیه‌ی غربتِ مادر مال تو پر کشیدن مال من، این دو سه تا پر مال تو داغ من مال علی، داغ علی هم مال من حسنین و غم این دو تا برادر مال تو خطبه خونی، توی مسجد مدینه مال من خطبه خوندن، توی کوفه مثل حیدر مال تو خنده ی همسایه ها، تو راه کوچه مال من صدای هلهله و خنده ی لشگر مال تو این سه تا کفن، واسه من و علی و مجتبا زینبم، پیرهن حسین بی سر مال تو قصه ی میخ در و کشتن محسن مال من غصه ی سه شعبه و حنجر اصغر مال تو بوسه های بی رمق؛ این دم آخر مال من بوسه های لب گودال برادر مال تو زخم بستر مال من، اشکای حیدر مال من یک هزار و چندتا زخمِ تنِ بی سر مال تو قتل و غارت مال تو، رخت اسارت مال تو دیدن بزم شراب و می و ساغر مال تو شاعر: امیر عظیمی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
شعر در وصف شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا،‌ قدیمی‌تر زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمی‌تر زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمی‌تر که قبل از قصۀ ‌«قالوا بلی» این زن بلی گفته‌ست نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد زنی آن‌سان که خورشید است سرگرم مصابیحش که باران نام او را می‌ستاید در تواشیحش جهان آرایه دارد از شگفتی‌های تلمیحش جهان این شاه‌مقصودی که روشن شد ز تسبیحش ابد حیران فردایش، ازل مبهوت دیروزش ندانم‌های عالم ثبت شد در لوح محفوظش چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا! مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر که جبرائیل می‌بندد دخیل پر بر آن چادر ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر تیمّم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده‌ست غمی در جان زهرا می‌شود تکرار در تکرار صدای گریه می‌آید به گوشش از در و دیوار تمام آسمان‌ها می‌شود روی سرش آوار که دارد در وجودش روضه می‌خواند کسی انگار برایش روضه می‌خواند صدایی در دل باران که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان خدا را ناگهان در جلوه‌ای دیگر نشان دادند که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند صدای گریه آمد، مادرم می‌سوخت در باران برای کودک خود پیرُهن می‌دوخت در باران وصیت کرد مادر، آسمان بی‌وقفه می‌بارید حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید! تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید جهان تشنه‌ست، بالای سر او آب بگذارید زمان رفتنش فرمود: می‌بخشید مادر را کفن‌هایم یکی کم بود، می‌بخشید مادر را بمیرم بسته می‌شد آن نگاه آهسته آهسته به چشم ما جهان می‌شد سیاه آهسته آهسته صدای روضه می‌افتد به راه آهسته آهسته زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته بُنَّیَ تشنه‌ای مادر برایت آب آورده... شعر از : سید حمید رضا برقعی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فاطمیه آمد و آن مونس و همدم کجاست ؟ شمع می پرسد ز پروانه گل نرگس کجاست ؟ در عزای مادرت یابن الحسن یکدم بیا تا نپرسد این جماعت بانی مجلس کجاست؟ ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
🖤 بريز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته بريز آب روان تا من، بشويم مخفی از دشمن تنش از زير پيراهن، ولی آهسته آهسته ببين بشكسته پهلويش، سيه گرديده بازويش تو خود ريز آب بر رويش، ولی آهسته آهسته همه خواب و علی بيدار، سرش بنهاده بر ديوار بگريد از فراق يار، ولی آهسته آهسته حسن ای نورچشمانم حسين ای راحت جانم بناليد ای عزيزانم، ولی آهسته آهسته بيا ای دخترم زينب به پيش مادرت امشب بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته روم شب‌ها سراغ او، به قبر بی‌چراغ او كنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》