اين زن مگر حواس برايم گذاشته!!
از بس زنم کلاس برايم گذاشته
ديگر مگر حواس برايم گذاشته
مأموريت به مدت يک نصفه روز بود
يک عالمه لباس برايم گذاشته
از آن همه لباس ز بس شست وشست وشست
يک جل و يک پلاس برايم گذاشته
از آن همه تنوع احساس دردلم
قدرى فقط هراس برايم گذاشته
از آنهمه حقوق بلاشک مردها
يک حق التماس برايم گذاشته
باعشق توى سفره شامم بدون حرف
يک هفته نون وماس برايم گذاشته
امروز روز مرد، بدون خيارشور
يک برگ کالباس برايم گذاشته
باريکه اى شبيه عزيزان!!!! صهيونيست
اندازه حماس برايم گذاشته
از آن منى که قدر سه تا جان کلود بود
يک هيکل قناس برايم گذاشته
تشبيه را براى کلاسش ز شعر من
برداشته جناس برايم گذاشته
من خر وپف نمى کنم اما به جرم آن
يک تخت در تراس برايم گذاشته
ديدم به خواب دوش خدا جاى قبضها
يک دسته اسکناس برايم گذاشته
اى واىِ من! به جاى زنم حضرت کريم
يک فردناشناس برايم گذاشته
آن فردناشناس به عشقم درون تنگ
يک بوته عطرياس برايم گذاشته
ازخواب خوش پريدم وديدم نه جان من
اين زن که واس ماس برايم گذاشته
امروز روز مرد، بدون خیار شور
یک برگ کالباس برایم گذاشته
اين بیت را دو بار نخواندم برايتان؟
...اين زن مگر حواس برايم گذاشته!!
عبدالرضا قیصری
#شعر_طنز
#زن
#روز_مرد
⛱کانال اشعار زیبا
《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
گُل در بر و میدر کف و معشوق به کام است
من ماندهام اینجا که حلال است!؟ حرام است!؟
با اینکه به فتوای دل اشکال ندارد
گر یار پسندید تو را؛ کار، تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولی حیف
در مذهب اسلام همین باده حرام است
شُد قافیه تکرار، ولی مسئلهای نیست
چون شاعر این بیت طرفدار نظام است!
با مُحتسبم عیب مگویید که او نیز
لب دارد و گاه، لبش بر لبِ جام است
بعضاً که شلوغ است سرش نیز ندانَد
از آن همه مَستیش، کُدامش زِ مُدام است
این ماه شب چاردهم در شب مهتاب
یا اینکه، نه! همسایه ما بر لب بام است؟
ابیات به هم ریخت، مضامین همه گم شد
شعرم پس از این بیت، غزل نیست؛ دِرام است
در مجلس اگر جای خودت را نشناسی
تنها هنرت، وصل قعودی به قیام است
مخصوص خواص است اگر صدر مجالس
پُر واضح و پیداست؛ کجا سهم عوام است
از جنس مضامینِ نخستین، دو سه بیتی
مانده ست؛ بخوانم؛ بِرَوم؛ ختم کلام است
پرسید طبیبم که پس از رفتن یارَت
وضع تو اعم از بد و از خوب، کدام است
از اینکه چه آمد به سرم هیچ نگفتم
گفتم که دلم سوخت؛ نفهمید کُجام است
دیری ست که دلدار پیامی نفرستاد
چون شعر مرا دید که دارای پیام است
شعر از : ناصر فیض
#شعر_طنز
⛱کانال اشعار زیبا
《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
باید که شیوه سُخنم را عوض کنم
شد؛ شد؛ اگر نشد؛ دهنم را عوض کنم
گاهی برای خواندن یک شعر لازم است
روزی سه بار، انجمنم را عوض کنم
از هر سه انجمن که در آن شعر خواندهام
آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم
در راه اگر به خانه یک دوست سر زدم
این بار شکل در زدنم را عوض کنم
وقتی چمن رسیده به اینجای شعر من
باید که قیچی چمنم را عوض کنم
پیراهنی به غیر غزل نیست در بَرَم
گفتی که جامه کُهَنم را عوض کنم
دستی به جام باده و دستی به زُلف یار
پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم؟
شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود
باید تمام آنچه "من" ام را عوض کنم
دیگر زمانه شاهد ابیات زیر نیست
وقتی که شیوه کُهَنم را عوض کنم
مَرگا به من که با پرِ طاووس عالَمی
یک موی گربه وطنم را عوض کنم
وقتی چراغ مِه شِکَن ام را شکستهاند
باید چراغ مه شکن ام را عوض کنم
عُمری به راه نوبت ماشین نشستهام
امروز میروم؛ لگن ام را عوض کنم
تا شاید اتفاق نیفتد از این به بعد
روزی هزار بار فَن ام را عوض کنم
با من برادران زنم خوب نیستند
باید برادرانِ زنم را عوض کنم
دارد قطار عُمر کجا میبرد مرا
یا رب! عنایتی؛ تِرَن ام را عوض کنم
ور نه زِ هول مرگ، زمانی هزار بار
مجبور میشوم کفن ام را عوض کنم
شعر از : ناصر فیض
#شعر_طنز
⛱کانال اشعار زیبا
《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
شعر طنز ریاضی
روزگاری عشق من اعداد بود
بازیم تفریق و جمع و عاد بود
زندگی تنها ریاضی بود بس
جز ریاضی کارهایم بود عبس
فکر میکردم ریاضی ساده است
جمع و ضرب پیش پا افتاده است
جز ریاضی دان کسی شنگول نیست
بی ریاضی زندگی معقول نیست
حال فهمیدم که این دیو سیاه
نیست یک معشوق جز قرص ماه
من ندانستم که انتگرال چیست
حال فهمیدم که جز اشغال نیست
من غلط کردم که گشتم عاشقش
مرده شورش را برند با مشتقش
#ریاضی
#شعر_طنز
⛱کانال اشعار زیبا
《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
گر چه گاهى با کمى اصرار، پیدا مىشود
هر چه مىخواهید در بازار، پیدا مىشود
گر چه نرخش اندکى بالاست در ایران، دلار
کورىِ چشمان استکبار پیدا مىشود
دار، نایاب است اگر مُجرم در این کشور کم است
مجرمى باشد؛ یقیناً دار پیدا مىشود
مشکل کار وطن حل شد؛ خدا را شاکریم
گرچه گاهى چند تن بیکار پیدا مىشود
گاه مشکل نیست چیزى؛ جز معاشى مختصر
گر معاش آید خودش امرار پیدا مىشود
از در و دیوار گل مىبارد؛ این پُر واضح است
گاه در باغ پر از گُل، خار پیدا مىشود
عاشق صادق در این عالم شبیه کیمیاست
عاشق آدم وار باشد؛ یار پیدا مىشود
حمل و نقل کشوری هم مرتفع شد مشکلش
هر کجا حمّال باشد؛ بار پیدا مىشود
مِى بخور! منقل بسوزان! مردم آزارى بکن
مختصر حاشا کنى دیوار پیدا مىشود
در تمام خاک ایران یک نفر بیمار نیست
سهو کردم! نرگس بیمار پیدا میشود
پول اگر افتاد دستت؛ مىتوانى کت بخر
کت که باشد؛ خود به خود شلوار پیدا مىشود
گاه اگر با مصلحت بالا و پایین مىکنند
اشتباهى ساده در آمار پیدا مىشود
گر ببینى یک نفر افتان و خیزان مىرود
سنگ، گاهى در ره هموار پیدا مىشود
فرصتى باشد براى جمع ثابت مىکنم
دزد در هر ثابت و سیار پیدا مىشود
من نمى فهمم ولى؛ در بعضى از اوقات روز
با چه جرئت دزد در انظار پیدا مىشود
از قوانین طبیعت لحظهاى غافل مباش
خر که باشد؛ کم کَمَک افسار پیدا مىشود
آن چه بر ما مىرود از ماست؛ باور مىکنى؟
آستینت را بگردى مار پیدا مىشود
فرصتى پیدا شد و شعرى سرودم چون رفیق
فرصتى مانند این یکبار پیدا مىشود.
شعر از : ناصر فیض
#شعر_طنز
⛱کانال اشعار زیبا
《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
شيرين طنز
بارها بر رفتنش اصرار شد اما نرفت
راه او از هر نظر هموار شد اما نرفت
مدت ويزاى مهمانم که از حدش گذشت
روى ديپورتش حسابى کار شد اما نرفت
دائما مى گفت فردا مى روم، صد بار
اين جمله ى زيباى او تکرار شد اما نرفت
بمب صوتى بيخ گوشش منفجر کردم، فقط
زودتر از خواب خوش بيدار شد اما نرفت
برق ها را قطع کردم گفتم الان مى رود
خانه ام تاريک تر از غار شد اما نرفت
نصفه شب يک ملحفه بر سر کشيدم مثل روح
ديد و رنگش چون گچ ديوار شد اما نرفت
مدتي يک چيز خيلي قُدّ و بد اخمي شدم
او فقط از ريختم بيزار شد اما نرفت
چند تا پيمانه کک در رختخوابش ريختم
هي تنش خاريد، کارش زار شد اما نرفت
موش مهمان خوار در اطراف او انداختم
حال و روزش واقعاً غمبار شد اما نرفت
دستشويى را برايش با رطيل آراستم
دستشويى رفتنش دشوار شد اما نرفت
تا دو تا خرچنگ دستم ديد، فوراً ساک بست
گفتم اي جان بخت با من يار شد اما نرفت
دست بر دامان يک تمساح ده مترى شدم
دست بر ساطور و جنگ ابزار شد اما نرفت
خانه ام مانند جنگل هاي آمازون پر از
هر رقم حيوان آدم خوار شد اما نرفت
نحوه ى بر خورد من با او شديداً سخت تر
از “اَشِدّا ءُ علىَ الکُفار” شد اما نرفت
از طريق دادگاه اقدام کردم عاقبت
نامه آمد، چند بار احضار شد اما نرفت
مين گذاري در متکايش چنان سودي نداشت
مخچه اش هر چند مشکل دار شد اما نرفت
بولدوزر آوردم آخر، خانه را تخريب کرد
سقف در يک متري اش آوار شد اما نرفت
آخرش ما راهي يک خانه ي ديگر شديم
چون به او هفتاد بار اخطار شد اما نرفت
شاعر : مصطفى مشايخى
#مهمان_سمج
#شعر_طنز
⛱کانال اشعار زیبا
《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
🥙🥙🥙🥙🥙🥙🥙
دختر همسایمان گویی حلیم آورده بود
باطنا یک کاسه شیطان رجیم آورده بود
نذر دارد یا نظر، الله اعلم هرچه هست!
بار کج را از صراط مستقیم آورده بود!
🥣🥣🥣🥣🥣🥣🥣
#شعر_طنز
#ازدواج
#خواستگاری
⛱کانال اشعار زیبا
《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
چند تا بالستیک،
دسته به دسته
رفته تلاویو،
یکجا نشسته
هر دانه اش هست،
از خشم ایران
نوش جونت باد،
نتانیاهو جان
موشک ها را،
بشمار تکتک
البته قبلش،
ببندی پوشک
داغ است و پر زور،
نامش کروز است
وقت اصابت،
کفتار سوز است
✍فاطمه حسنی
#وعده_صادق
#شعر_طنز
#مرگ_بر_آمریکا
#مرگ_بر_اسرائیل
⛱کانال اشعار زیبا
《🍃🍂@asharziba🍂🍃》