شيرين طنز
بارها بر رفتنش اصرار شد اما نرفت
راه او از هر نظر هموار شد اما نرفت
مدت ويزاى مهمانم که از حدش گذشت
روى ديپورتش حسابى کار شد اما نرفت
دائما مى گفت فردا مى روم، صد بار
اين جمله ى زيباى او تکرار شد اما نرفت
بمب صوتى بيخ گوشش منفجر کردم، فقط
زودتر از خواب خوش بيدار شد اما نرفت
برق ها را قطع کردم گفتم الان مى رود
خانه ام تاريک تر از غار شد اما نرفت
نصفه شب يک ملحفه بر سر کشيدم مثل روح
ديد و رنگش چون گچ ديوار شد اما نرفت
مدتي يک چيز خيلي قُدّ و بد اخمي شدم
او فقط از ريختم بيزار شد اما نرفت
چند تا پيمانه کک در رختخوابش ريختم
هي تنش خاريد، کارش زار شد اما نرفت
موش مهمان خوار در اطراف او انداختم
حال و روزش واقعاً غمبار شد اما نرفت
دستشويى را برايش با رطيل آراستم
دستشويى رفتنش دشوار شد اما نرفت
تا دو تا خرچنگ دستم ديد، فوراً ساک بست
گفتم اي جان بخت با من يار شد اما نرفت
دست بر دامان يک تمساح ده مترى شدم
دست بر ساطور و جنگ ابزار شد اما نرفت
خانه ام مانند جنگل هاي آمازون پر از
هر رقم حيوان آدم خوار شد اما نرفت
نحوه ى بر خورد من با او شديداً سخت تر
از “اَشِدّا ءُ علىَ الکُفار” شد اما نرفت
از طريق دادگاه اقدام کردم عاقبت
نامه آمد، چند بار احضار شد اما نرفت
مين گذاري در متکايش چنان سودي نداشت
مخچه اش هر چند مشکل دار شد اما نرفت
بولدوزر آوردم آخر، خانه را تخريب کرد
سقف در يک متري اش آوار شد اما نرفت
آخرش ما راهي يک خانه ي ديگر شديم
چون به او هفتاد بار اخطار شد اما نرفت
شاعر : مصطفى مشايخى
#مهمان_سمج
#شعر_طنز
⛱کانال اشعار زیبا
《🍃🍂@asharziba🍂🍃》