🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید 🔸شهید شب سی ودوم :#شهید_جاوید_الاثر مدافع حرم 🌺❤️ حا
22.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭ای کسی که که از عشق چیزی نمیفهمی،لحظه ای که #فاطمه بدون #بابا شد قیمتش چند؟؟؟
شهیدی که نخواست حاج_قاسم در غم و اندوه رود، همه پیکر ها بازگشت به جز شهید_حسین_بادپا ، چون شهید میدونست قاسم_سلیمانی خودش پیکر بچه های قدیمی جنگ را در آغوش خاک خواهد گذشت.
✅ @asheghaneruhollah
4005 (2).mp3
3.85M
🌺شادمانه ولایت امیرالمومنین
فتبارک الله ، عجب مولایی
فتبارک الله،عجب آقایی
🎤کربلایی #محمد_حسین_حدادیان
👈شور فوق العاده زیبا
🔷عید غدیر سه روز است
✅ @asheghaneruhollah
[WWW.FOTROS.IR]ma95122804.mp3
12.28M
🌺شادمانه ولایت امیرالمومنین
نیمه ی #فاطمه است پس
جان پیمبر است او
امام فاطمه ولی
#فاطمه_محور است او
🎤حاج #محمود_کریمی
👈شور مستانه حضرت حیدر
🔷عید غدیر سه روز است
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا قسمت 0⃣0⃣1⃣ در بهبوهه ی غروب خورشید، نم نمِ باران رو
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
👈این داستان کاملا واقعی است
قسمت 1⃣0⃣1⃣
شماره ی یان را گرفتم.. بعد از چندین بار جواب داد :
" سلام دختر ایرانی.. "
صدایم ضعیف بود :
" بگو جریان چیه؟ تو کی هستی؟ "
لحنش عجیب شد
" من یانم.. دوست سارا.. "
دوست داشتم فریاد بزنم و زدم، هرچند کوتاه
" خفه شو.. من هیچ دوستی ندارم.. من اصلا کسی رو تو این دنیا ندارم... "
آرام بود : "داری.. تو دانیالو داری.."
نشسته رویِ تخت با پنجه ی پایم گلِ قرمز رنگ قالی را هدف گرفتم :
" داشتم.. دیگه ندارم.. یه آشغال مثه عثمان ، اونو ازم گرفت.. توام یه عوضی هستی مثه دوستت و همه ی هم کیشاش.. اصلا نکنه توام مسلمونی؟ . "
جدی بود :
" سارا آرام باش.. هیچ چیز اونی که تو فکر میکنی نیست.. از وضعیت لحظه به لحظه ات باخبرم. میدونم چه شرایطی رو از سر گذروندی. پس فعلا یه کم استراحت کن. "
از کوره در رفتم
" با خبری؟؟ چجوری؟؟ یان بیشتر از این دیوونم نکن.. این دوستی که تو ایران داری کیه؟ کسی که منو به اون آموزشگاه معرفی کرد کیه؟؟ کسی که پروین رو آورد تو این خونه کیه؟؟ اسمش چیه؟؟ حسام؟؟ یان دارین باهام بازی میکنید.. اما چرا؟؟ "
گرمم بود زیاد.. به سمت پنجره رفتم تا بازش کنم.. چشمم که به تصویر خودم در شیشه افتاد، میخکوبِ زمین شدم.. ؟
همان دختر مو بور با چشمان رنگی.. این مرده ی متحرک شباهتی به من نداشت.. صدای الو الو گفتن های یان را می شنیدم.. اما زبانم نمی چرخید.. گوشی از دستم افتاد. به سمت آینه رفتم.. دیگر چیزی از آن دختر چند ماه پیش باقی نمانده بود جز چشمانی آبی رنگ. وحشت کردم..
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا 👈این داستان کاملا واقعی است قسمت 1⃣0⃣1⃣ شماره ی یان ر
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
👈این داستان کاملا واقعی است
قسمت 2⃣0⃣1⃣
سری بی مو.. چشمی بی مژه.. صورتی بی ابرو.. جیغ زدم.. بلند.. دوست نداشتم خودم را ببینم.. پس آینه محکوم شد به شکستن..
پروین هراسان به اتاقم آمد. با فریاد، این زنِ تپل و مهربان را به بیرون هُل دادم. تا جایی که از دستم برمی آمد شکستم و پاره کردم و در این بین، در زدن های گریان پروین پشت در اتاق قصد قطع شدن نداشت. صدایش را می شنیدم.
" حسام، مادر.. تو رو خدا خودتو زود برسون.. این دختره دیوونه شده..
در اتاقم بسته.. می ترسم یه بلایی سر خودش بیاره.. من که زبون این بچه رو نمی فهمم.. "
مدتی گذشت.. تتمه ی توانم را صرفِ خانه خرابی ام کرده بودم و حالی برایِ ادامه نبود.. روی زمین، تکیه زده به کمد نشستم.. دیگر چه چیزی از همه ی نداشته هایم، داشتم تا برایش زندگی کنم..؟؟ با ضعفی عجیب تکه ی خورد شده ای از آیینه را برداشتم..
تمام لحظه های نفس کشیدنم را مرور کردم.. معدود خنده هایم با دانیال.. شوخی هایش.. جوک های بی مزه اش.. سر به سر گذاشتن های بچه گانه اش.. کل عمرم خلاصه می شد در دانیال. تکه ی تیزِ آیینه را روی مچ دستم قرار دادم.. مردن هم جرات می خواست و من یکبار نخواسته تجربه اش کرده بودم. چشمانم را بستم. که ناگهان ضربه ایی آرام به در خورد
" سارا خانووم.. لطفا درو باز کنید.. "
خودش بود.. قاتل خوش صدای تنها برادرم..
صدایش را شنیدم. درست مانند وقتی که قرآن میخواند نرم و خوش آهنگ.. اما من متنفر بودم، نه از صدا، که از صاحبش..
دوباره ضربه ای به در زد
" سارا خانووم.. خواهش میکنم درو باز کنید.. "
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
گفتند...
خبر رسیده باران داریم ؛
باز از طرف دمشق مهمان داریم 💐
پیکر دو تن از فرزندان حضرت زهرا(س) در ایام غدیر در سوریه پیدا شده است.شهیدان سید جلال حبیب الله پور از سرداران و سید سجاد خلیلی دهه هفتادی به آغوش میهن باز خواهند گشت.
✅ @asheghaneruhollah
حاج مهدی مختاری.mp3
2.88M
👈 #نوکر ارباب باید قبل از چله نوکریش با بعدش فرق بکنه ‼️‼️
♦️ #چله_نوکری #چله_حسینی
میگم عاشقم اما خودم بهتر میدونم نالایقم
کجا عاشقم؟😔
میگم مجنونم ولی #نماز_اول_وقت رو نمیخونم
کجا مجنونم؟😔
میگم مدیونم اما یه عکس #شهید نیست روی دیوار خونم
کجا مدیونم؟😔
🎤حاج #مهدی_مختاری
👈شوراحساسی فوق العاده زیبا
#قرار_عاشقی
🔻 تا محرم هرشب یک ذکر ارباب مهمان مائید🔻
✅ @asheghaneruhollah