eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
595 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
277 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
✍️رمان زیبای 📚 #جان_شیعه_اهل_سنت 🔻 #قسمت_نود_ودوم با شنیدن نام مادر، اشک پای چشمم نشست 😢😔و عبدالله
✍️رمان زیبای 📚 🔻 مگر در بیماری مهلک مادرم خیری نهفته و یا مگر در شفایش شرّی پنهان شده بود که خدا اجابت آرزویم را به مصلحت نمی‌دانست! 🙁 خسته از اینهمه باب اجابتی که به رویم بسته شده بود، تلویزیون📺 را روشن کردم بلکه فکرم به چیزی جز بیماری مادر مشغول شود. از دیشب که مجید اخبار می‌دید، هنوز روی شبکه خبر مانده و مجری شبکه در حال اعلام خبری مربوط به 💣حوادث سوریه💣 بود. خبری هولناک که از حمله تروریست‌های تکفیری به روستایی در سوریه و قتل عام وحشیانه پنجاه زن و کودک حکایت می‌کرد.😧 فجایعی که حالا بعد از حدود دو سال از شروع بحران سوریه از جانیانی که خود را مسلمان می‌دانستند، چندان عجیب نبود، ولی برای دل شکسته من، شنیدن همین خبر کافی بود تا اشک گرمی در چشمانم حلقه زده و آه سردم در سینه حبس شود.😢 با تمام شدن اخبار، شبکه را عوض کردم که تصویری از کربلا مقابل چشمانم ظاهر شد. مستندی مربوط به زیارتگاه‌های کشور عراق که در این بخش، 🌴شهر کربلا🌴 را مورد توجه قرار داده بود. بی‌توجه به چیزی که گوینده برنامه راجع به این مکان مقدس می‌گفت، نگاهم محو گنبد طلایی👀 رنگش شده و بی‌آنکه بخواهم شیشه دلم تَرک برداشت. 💔😢مجید به گفته خودش از مقابل همین تصاویر و از همین راه دور با شخصی که تحت همین گنبد طلایی مدفون شده بود، دردِ دل کرده و حاجتش را گرفته بود، چیزی که باورش برای من سخت بود و عمل کردن به آن سخت‌تر! اما در هر حال او معتقد بود که از همین دریچه به خواسته دلش رسیده، پس چرا من با این همه سوز دل و اشک‌های هر شب و روزم، نمی‌توانستم شفای مادرم را از خدا بگیرم؟😥 یعنی در واسطه قرار دادن اولیای خدا در پیشگاه پروردگار، اعجازی نهفته بود که می‌توانست ناممکن‌ها را ممکن کند؟ 😟یعنی اگر من هم خدا را به وسیله بندگان محبوب و برگزیده‌اش صدا می‌زدم، حجابی که مانع به اجابت رسیدن دعایم بود، دریده شده و مادرم بار دیگر روی عافیت می‌دید؟ 😒مگر نه اینکه مادر برایم تعریف می‌کرد که وقتی در سفر حج به مدینه منوره مشرف شده بوده، نزد قبر پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) برای سبز شدن دامن خواهرش دعا کرده و همان سال خاله فهیمه باردار می‌شود، در حالیکه هشت سال از ازدواجشان می‌گذشت و خدا به آنها فرزندی نداده بود، پس وساطت اولیای الهی حقیقت داشت! 💝مجید که از من نمی‌خواست دست از مذهب تسنن بردارم که فقط خواسته بود به شیوه که 🌸اهل تشیع🌸، پیامبر و فرزندانش (صلی‌الله‌علیهم‌اجمعین) را به درگاه خدا واسطه قرار می‌دهند، عمل کرده و از سویدای دلم برای برآورده شدن آرزویم، صدایشان بزنم!😭🙏 هر چند اینگونه خدا را خواندن، برای من به معنای عمل کردن به عمق عقاید شیعه بود، ولی اگر به راستی شفای مادرم از این راه به دست می‌آمد، بودم و حاضر بودم با تمام وجودم به قلب معتقد شده و همچون مجید و هر شیعه دیگر به دامان محمد و آل محمد (صلی‌الله‌علیهم‌اجمعین) چنگ بزنم که من حاضر بودم برای هر بار سنگینی را به دوش بکشم، حتی اگر این بار، پیروی از مجید شیعه‌ای باشد که تا امروز بارها سعی کرده بودم دلش را به سمت مذهب اهل تسنن ببرم! نگاهم به 👀❤️پرچم سرخ گنبد امام حسین (علیه‌السلام)❤️ مانده و دلم به امید معجزه‌ای که می‌توانست در زندگی مادرم رخ دهد، به سوی حرمش پَر می‌زد که او فرزند پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) بود و در بارگاه الهی، آبرویی داشت که اگر طلب می‌کرد یقیناً اجابت می‌شد! حالا تازه در دمیده شده و حس می‌کردم تا استجابت دعایم فاصله زیادی ندارم که مجید قبلاً این راه را آزموده و به حقانیت مسیر اجابتش شهادت داده بود. حداقل برای مَنی که تمام پزشکان مادرم را جواب کرده و این روزها جولان عقاب مرگ را بالای سرش می‌دیدم، هر راهِ نرفته، حکم تکه چوبی را داشت که در اعماق دریایی طوفانی به دست غریقی می‌افتد و او را به دیدنِ دوباره ساحل و بازگشت به زندگی امیدوار می‌کند! تلویزیون را خاموش کرده و با عجله به سمت اتاق خواب رفتم. ⏪ ادامه دارد... رمان زیبای 📚 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍️ نویسنده:خانم 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷