لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
👏شیعه های امیرالمومنین لذت ببرند...
#یک_یاعلی_برای_دو_دنیای_من_بس_است...👌
💠شعرخوانی زیبای حضرت علی(علیه السلام)
🎤حاج #حسین_سیب_سرخی
🎤حاج #سید_مجید_بنی_فاطمه
#مبلغ_غدیر_باشیم 🌸
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید 🔸شهید شب سیزدهم : #شهید_گمنام 👈 👈 شهیدی که بر بدنش
🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید
🔸شهید شب چهاردهم : #شهید_حاج_علی_محمدی_پور
فرمانده گردان ۴۱۲ رفسنجان .
👈👈 شهیدی که در شب عملیات به تک تک اعضا گردان گفت که سرنوشت شما چه خواهد شد ، شهادت ، اسارت و زنده ماندن و در وصیت خود نوشت ای برادر عراقی که مرا به درجه شهادت رساندی اولین کسی را که در ان دنیا شفاعت می کنم تو هستی چرا که مرا به این درجه رساندی....
#چله_ترک_گناه
#نماز_اول_وقت
#ترک_یک_رذیله_اخلاقی
#چهل_شب_زیارت_عاشورا
#چهل_صبح_دعای_عهد
🔻25 روز مانده به #محرم
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#غرب_شناسی #قسمت_سوم 💢از سقط جنین تا پورن تمدن غرب و سبک زندگی حاصل از آن بدون شناخت نظام اقتصادی
#غرب_شناسی
#قسمت_چهارم
💢منطق نظام سرمایه داری
پیش تر خواندید که ذاتِ نظام سرمایه داری یک منطق ثابت دارد و آن کسب مدام سود از فرآیند تولید است. نظامِ اقتصادی تمدن غرب همه چیز را کالا میداند و از تمامی روابط بشری دنبال کسب سود مالی است. در صورت اختلال در فرآیند کسب سود، سرمایه دار با بحران مواجه میشود. یک دلار در سال اول به ۱۰۰ دلار تبدیل میشود اما در سال دوم اگر سرمایه دار به ۱۰۰ دلار اکتفا کند دیگر از هزینه های تولید و رقابت در بازار باز می ماند. چاره کار چیست؟
چاره، بهره بردن از اصل مصرف گرایی و لذت طلبی است که قبلتر بعنوان دو عنصر مهم سبک زندگی غربی مفصلا توضیح داده شد. سرمایه دار برای بقای خود با تبلیغات هنری حرفه ای در شما نیاز کاذب برای مصرف کالای غیرضروری خود را ایجاد میکند.
سرمایه دار شما را دلار میبیند و از شما کسب سود کند. در درجه اول می بایست در شما این نیاز را ایجاد کند تا به کالایی که نیاز ندارید میل پیدا کنید. مثلا به همین تلفن همراه یا خودروها نگاه کنید. با عنوان آپشنهای جدید هر ساله یک مدل جدید را به بازار عرضه میکنند. در حالی که بیست سال پیش اوج انتظار و استفاده شما از یک گوشی فقط یک تماس ساده بود. اما حالا با وجود در اختیار داشتن گوشی پیشرفته، بازار با تبلیغات شدید مشتری ها را آماده مدل ۲۰۲۰ میسازد. آپشنهایی که شاید همین امسال هم میتوانستند اضافه کنند اما باید ابتدا ولع و طمع آن را در مصرف کننده بوجود بیاورند. راه ایجاد این احساس نیاز کاذب چیست؟
میلیاردها دلار تبلیغات. تنها با تبلیغات میتوانند یک برند را در دنیا به نیاز اساسی انسانهای مدرن تبدیل کنند. سختی هایی را ایجاد و سپس با تولیدات جدید به رفاه و آسایش تغییرشان میدهند. لذت طلبی انسان غربی در کنار مصرف گرایی او، به نظام سرمایه داری کمک میکند تا زنده بماند و گسترده شود.
#ادامه_دارد
✅ @asheghaneruhollah
السلام علیک یا محمدابن علی الباقر(علیه السلام)
#اعلام_مراسم_هیئت_عاشقان_روح_الله
⬛️مراسم عزاداری شهادت حضرت امام محمدباقر(ع)
👈به کلام:حجت الاسلام #مرتضوی
🎤به نفس: #کربلایی_سید_اکبر_میری
📆چهارشنبه 16 مرداد ماه1398
🕖ساعت 21/30
🚩اصفهان،درچه،بلوارشهدا(اسلام اباد)کوی شهید بهشتی
#پرچم_هیئت
#ویژه_برادران_خواهران
❤️دوستان اطلاع رسانی شود
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌴 #جـــان_شیعه_اهل_سنت 🌴 #قسمت_دویست_و_هجدهم و مگر میشد به من ربطی نداشته باشد که چشمانم از اشک
🌴 #جـــان_شیعه_اهل_سنت
🌴 #قسمت_دویست_و_نوزدهم
گوشه آشپزخانه بالای لگن پُر از آب و پودر، سرِ پا نشسته و با بغضی که به جانش افتاده بود، لباسها را چنگ میزد که آهسته صدایش کردم:
_«مجید...»😒
دستانش از حرکت متوقف شد، نگاهم کرد و با مهربانی بینظیری پاسخ داد:
_«جانم؟»😍
دستم را به لبه اُپن گرفتم تا بتوانم با سرگیجهای که دارم، سرِ پا بایستم و همپای نگاه عاشقانهام با لحنی ساده آغاز کردم:
_«مجید! خدا رو شاهد میگیرم، به روح مامانم قسم میخورم، به جون حوریه قسم میخورم که منم اگه برگردم، فقط دوست دارم با تو زندگی کنم! 😊به خدا من از زندگی با تو پشیمون نیستم! به جون خودت که از همه دنیا برام عزیزتری، اگه حرفی زدم فقط به خاطر خودت بود! دلم می سوزه وقتی میبینم بدون هیچ گناهی، داری انقدر عذاب میکشی!»😒😊
سرش را پایین انداخت و همانطور که با کفِ روی دستش بازی میکرد، با لبخندی شیرین پاسخ داد:
_«میدونم الهه جان...»😊
سپس سرش را به سمتم چرخاند و با حالتی حامیانه ادامه داد:
_«غصه هیچی رو نخور عزیزم! دوباره همه چی رو از اول باهم میسازیم!»😍✌️
و من منتظر همین پشتوانه بودم که بیمعطلی به سمت طلاها که هنوز کف موکت مانده بودند، رفتم. با بدن سنگینم به سختی خم شدم و همه را با یک مشت جمع کردم. دوباره به کنار اُپن برگشتم و در برابر چشمان مجید، همه را روی سطح اُپن ریختم و با شادی شورانگیزِ آغاز یک زندگی جدید، فرمانی زنانه صادر کردم:
_«مجید! اگه میخوای منو خوشحال کنی، همه اینا رو بفروش! 😌میخوام برای خودمون یه زندگی خوشگل درست کنم! این طلاها رو بعداً میشه خرید! فعلاً میخوام از خونه زندگیام لذت ببرم!»😇 سپس نگاهم را دور خانه چرخاندم و با هیجانی که در صدایم موج میزد، آغاز کردم:
_«میخوام برای این پنجره یه پرده ساتن زرشکی بگیرم!😌 یه دست مبل جمع و جور هم میگیریم، اونم باید زمینهاش زرشکی باشه که با پردهها هماهنگ باشن! اگه بشه یه لوستر شش شاخه هم بگیریم، خیلی خوبه! 😎یه تلویزیون و میز تلویزیون هم میخریم برای بالای اتاق پذیرایی. یه فرش نه متری کِرِم رنگ هم میخریم میاندازیم وسط اتاق پذیرایی. برای اتاق خواب هم یه قالیچه کوچولو میگیریم و میندازیم پای تختخواب. تختخوابم میخوام چوبش کلاً سفید باشه! اصلاً میخوام سرویس خوابم کلاً سفید باشه!»
که نگاهم به آشپزخانه خورد و با دستپاچگی ادامه دادم:
_«برای آشپزخونه هم کلی چیز میخوام! این گوشه باید یه ماشین لباسشویی بذاریم! باید حتماً استیل باشه که با یخچال سِت شه! 😌یه سرویس تفلون و کفگیر ملاقه هم باید بگیریم! راستی سرویس فنجون هم میخوام!»
و تجهیز آشپزخانه به این سادگیها نبود که در برابر مجید که صورتش از لحن کودکانه و پُر ذوق و شوقم از خنده پُر شده بود،😃 چین به پیشانی انداختم و خسته گلایه کردم:
_«آشپزخونه خیلی کار داره! باید سرویس چاقو بگیریم، سماور و قوری بگیریم، کلی سبد و پلاستیک میخوام. باید برای حبوبات و قند و شکر، قوطی بگیرم.»☹️
و تازه به خاطر آوردم به لیست بلند بالایی از مواد خوراکی احتیاج داریم که تکیهام را به اُپن دادم و به شوخی ناله زدم:😬
_«وای مجید! باید کلی مواد غذایی بخریم. از قند و شکر و چایی گرفته تا روغن و رب و نمک و...»
که مجید با صدای بلند خندید😃😁 و میخواست سر به سرم بگذارد که گلولهای کف به سمتم پرتاب کرد و با شیطنتی شیرین فریاد زد:
_«بس کن الهه! دیوونه شدم! میخرم! همه رو میخرم!»
و بار دیگر به همین بهانه ساده، فضای خانه کوچک و محقرمان، از ترنم خنده هایمان پُر شد تا باور کنیم در پناه نگاه مهربان خدا، زندگی با همه سختی هایش چقدر شیرین است!😇😍
⏪ ادامه دارد...
رمان زیبای 📚 #جان_شیعه_اهل_سنت
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
✍️ نویسنده:خانم #فاطمه_ولی_نژاد
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
✅ @asheghaneruhollah
🌴 #جـــان_شیعه_اهل_سنت
🌴 #قسمت_دویست_وبیستم
🌴🌴فصل چهارم🌴🌴
بعد از ظهر 27 فروردین ماه سال 93 یادآور شیرینترین خاطره زندگیام بود که دقیقاً سال پیش در چنین روزی جشن ازدواجمان برگزار شد😍💞😍 و من و مجید پس از یک ماه عقد کردگی، درست در چنین شبی به خانه خودمان رفتیم. تنها خدا میداند در این یکسال چه روزهای سخت و تلخی را با همه وجودمان چشیده و در عوض چه لحظات دلانگیزی را در کنار هم سپری کرده بودیم و از همه زیباتر، صاحب فرشتهای👼 شده بودیم که این روزها، روزهای آخر ماه هفتم بارداریام بود. حالا قرار گذاشته بودیم به حرمت چنین شب زیبایی، شام میهمان ساحل رؤیایی خلیج فارس باشیم.
با مقداری گوشت چرخ کرده، کباب خوش عطر و طعمی طبخ کرده😋 و با استفاده از نان همبرگری، گوجه، کاهو و مقداری خیار شور، برای خودمان همبرگر مخصوص تدارک دیده بودم.😌 هر چند این مدت دستمان تنگ شده و مثل گذشته توان خرید نداشتیم، ولی گاهی هم میشد که به بهانه یک جشن دو نفره هم که شده، سور و ساتی به پا کنیم. همبرگرها را داخل کیسه فریزرهای جداگانه پیچیده و به انتظار آمدن مجید از پالایشگاه، داخل پاکت دستهداری گذاشتم و در فرصتی که تا بازگشتش مانده بود، روی کاناپه استراحت میکردم. با پولی که از فروش طلاهایم دستمان را گرفته بود، توانسته بودیم به این خانه کهنه و کوچک رونقی بدهیم.
اتاق پذیرایی را با یک دست مبل راحتی، یک فرش کوچک و چند گلدان بلوری، زینت داده و بالای اتاق، تلویزیون کوچکی روی یک میز تلویزیون تمام شیشهای گذاشته بودیم تا با همین چند تکه اثاث نه چندان گران قیمت، به خانه جلوهای داده باشیم. همانطور که دلم میخواست سرویس خواب سفیدی انتخاب کرده و با سِت پتو و بالشت و روتختی زرشکی رنگی، اتاق خواب زیبایی چیده بودم و اتاق دیگری نداشتیم که گوشه همان اتاق، یک تخت کوچک هم برای حوریه گذاشته بودیم. هر چند مثل دفعه قبل نتوانسته بودیم سرویس تخت و کمد کاملی برایش بخریم، ولی عجالتاً همین تخت کوچک را با عروسکهای قد و نیم قدی تزئین کرده بودم تا فرصتی که بتوانم بار دیگر برایش سنگ تمام بگذارم.
آشپزخانه هم جانی گرفته و کابینتهای خالیاش به تدریج با سرویسهای پذیرایی و دم دستی پُر میشد تا شاید خاطرات تلخ زندگی به تاراج رفتهام، قدری از ذهنم پاک شود، ولی طومار غصههایم به اینجا ختم نمیشد که من در این بازی ناجوانمردانه، همه اعضای خانوادهام را باخته و در روزهایی که بیش از هر زمان دیگری به حضور اطرافیانم نیاز داشتم، نه تنهای مادری کنارم نبود که حتی لعیا و عطیه هم یادی از این دختر تنها نمیکردند🙁 و حالا در این شرایط حساس، همه کسِ من مجید بود و چقدر شبیه هم شده بودیم که مجید هم خانوادهاش را از دست داده و همه کَسَش من بودم.😒❣️عبدالله افسردهتر از گذشته، کمتر سری به ما میزد و ابراهیم و محمد هم که به کلی فراموش کرده بودند خواهری دارند. یکی دو بار با عطیه و لعیا تماس گرفته بودم تا شاید به رابطهای کوتاه و پنهانی، مونس روزهای تنهاییام شوند که تا پیش از این برای من مثل خواهرم بودند، ولی عطیه که اصلاً تماسم را جواب نداد و لعیا به پیامکی چند کلمهای خواهش کرد تا دیگر با موبایلش تماس نگیرم.😐 ظاهراً بعد از ماجرای اخراج من و مجید از خانه و مجازات سخت و سنگینمان، پدر آنچنان زَهره چشمی از بقیه گرفته بود که حتی جرأت نمیکردند نامی از این دو مجرم تبعیدی به زبان بیاورند.
حالا تنها کسی که هر از گاهی به منزلمان میآمد و هفتهای یکی دو بار تماس میگرفت، عبدالله بود😊 و البته همسایه طبقه بالایی که زن خونگرمی بود و پسر ده ساله و پُر جنب و جوشش، حسابی با مجید گرم میگرفت. حالا در پسِ همه این بیوفاییها، دلتنگی مادر هم بیشتر عذابم میداد، به خصوص که از خانه و همه خاطراتش جدا شده بودم و حالا تنها یادگاریام، عکس کوچکی بود که از عبدالله گرفته بودم تا لااقل دلم به دیدن صورت زیبایش خوش باشد. اما به لطف خدا آفتاب عشق زندگیمان، آنچنان گرم و بخشنده بود که در این گوشه غربت و در این محله حاشیه بندر، باز هم به رایحه حضور همدیگر خوش بودیم و به همین زندگی ساده و عاشقانه، خدا را شکر میکردیم.😇🙏
⏪ ادامه دارد...
رمان زیبای 📚 #جان_شیعه_اهل_سنت
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
✍️ نویسنده:خانم #فاطمه_ولی_نژاد
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید 🔸شهید شب چهاردهم : #شهید_حاج_علی_محمدی_پور فرمانده
🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید
🔸شهید شب پانزدهم : #شهید_مصطفی_شعبانی
💠 گناه...💠
🌸با هم خیلی رفیق بودیم.
تو عملیات والفجر 8 شهید شد .
یه شب به خوابم اومد و دوتا توصیه کرد:
🌸گناه نڪنید ...
🌸اگر گناه ڪردید سریع توبه کنید.
#چله_ترک_گناه
#نماز_اول_وقت
#ترک_یک_رذیله_اخلاقی
#چهل_شب_زیارت_عاشورا
#چهل_صبح_دعای_عهد
🔻24 روز مانده به #محرم
✅ @asheghaneruhollah
46.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✋ #نوکر امام حسین باید قبل از چله نوکریش با بعدش فرق بکنه ‼️‼️
♦️ #چله_نوکری #چله_حسینی
خرااااابم ، #نمازم قضا شد ولی من تو خوابم😔
میترررسم،چی میشه قیامت حساب و کتابم؟؟؟
🎤کربلایی #مهدی_رعنایی
💠شوراحساسی
👈پیشنهاد دانلود
🔻 تا محرم هرشب یک ذکر ارباب مهمان مائید🔻
✅ @asheghaneruhollah
IMG_6755.mp3
4.98M
👌برا اونها که #کربلا نرفته اند 😔
♦️ #چله_نوکری #چله_حسینی
منی که عاشق سفر #کربلام
دمه محرمه ، یکاری کن برام😭
🎤کربلایی #حمید_علیمی
💠شوراحساسی
👈پیشنهاد دانلود
🔻 تا محرم هرشب یک ذکر ارباب مهمان مائید🔻
✅ @asheghaneruhollah
༻﷽༺
چہ ڪنم حبِّ حسین است حلاوت دارد
دلِ تنگم بہ خدا میل زیارت دارد ... 💔
✍️ #_چــلہ_زیارت_عاشورا؛
شب 6️⃣1️⃣
⚫️چهل #شب #زیارت_عاشورا میخوانیم تا بفهمیم که کوفیان با ولی زمانشان چه کردند
🔴و #صبح همان شب #دعای_عهد میخوانیم و با امام زمانمان عهد میبندیم که کوفی نباشیم
‼️و خدا کند در این فاصله ی شب تا صبح با لذت های دنیا عهد نشکنیم😔
🌤نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_
حاجت: نماز در کربلا به امامت #مهدی_فاطمه ❤️
#یا_علی بگو، شروع کن✋
✅ @asheghaneruhollah
هدایت شده از 🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
samavati.mp3
3.65M
#مشق_عاشقی
#چله_نوکری
🌷 📌 #_چــلہ_زیارت_عاشورا؛ 🌷
🎤بانوای گرم:
✨حاج مهدی سماواتی
⚫️چهل شب #زیارت_عاشورا میخوانیم تا بفهمیم که کوفیان با ولی زمانشان چه کردند
🔴و صبح همان شب #دعای_عهد میخوانیم و با امام زمانمان عهد میبندیم که کوفی نباشیم
‼️و خدا کند در این فاصله ی شب تا صبح با لذت های دنیا عهد نشکنیم😔
🌤نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_
حاجت: نماز در کربلا به امامت #مهدی_فاطمه ❤️
✋نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_
✋حاجت: نماز در کربلا به امامت #مهدی_فاطمه
🌹40 روز عاشقی🌹
#یا_علی بگو، شروع کن✋
✅ @asheghaneruhollah
4_5929407196298217218.mp3
11.98M
بسیار مهم حتما گوش کنید
غربت و مظلومیت بزرگ ترین عید خدا..!!!😔
استاد دارستانی
قسمت اول
تبلیغ غدیر واجب است
@asheghaneruhollah