eitaa logo
کانال آشپزی زوج خوشبخت ❤️
444 دنبال‌کننده
152 عکس
2.3هزار ویدیو
0 فایل
کانالهای ما در ایتا @mostagansahadat @zojkosdakt @skftankez @romankadahz @aspazyzoj @bazarkandah تبلیغات 👇 @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
9.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رمان شماره:7😊🌿 نام رمان:گل نرگس🍃🌹 نام نویسنده:یا زهرا ژانر: مذهبی عاشقانه تعداد پارت ها:93 با ما همراه باشید🎀🌹 رمانکده زوج خوشبخت ❤️/ ایتا @romankadahz
🦋به نام خدای یکتا🦋 🌼 📚 غرق خواندن کتاب ملت عشق بودم که ناگهان صدای مادرم مرا به خودم آورد -نرگس!. -نرگس!. جانم؟! -میای کمکم سفره رو بچینی؟ اره الان میام، بین صفحه کتابم خودکار گذاشتم تا صفحه اش را گم نکنم، سفره رو که چیدم بابامو آرمانم برا شام صدا زدم، همین جور که مشغول شستن ظرف ها بودم که.... آرمان:نرگس فردا دانشگاه کلاس داری؟! اره کلاس دارم آرمان:از ساعت چند تا چند؟! کلاسام که تموم شدن فقط امتحانا پایان ترمم موندن، که اونم از ساعت نُه شروع میشه تا ده و نیم چــرا؟ _چون فردا جایی کار داشتم خواستم ببينم کلاست چقدره عزیزم خب به کارات میرسی؟ اگه بخوای منو برسونی؟! _اره تورو میرسونم بعد میرم به کارام میرسم تاوقتی تو امتحانت تموم میشه سعی میکنم زود تر کارمو تموم کنم تا بیام دنبالت. اگه کارت واجبه نمیخواد بیای ازاون طرف پارسا میاد دنبال پریا میگم منو هم تا خونه برسونه. با اخم و خشم نگام کردو گفت: _نه نه با خودم میری با خودمم برمیگردی فهمیدی.... منم که مثلا اصلا متوجه نگاهش نشدم اروم گفتم:باشه رفتم تو اتاقم ساعت نزدیک 10 بود خوابم می اومد اما نباید بخوابم فردا امتحان دارم.... کتاب درسی مو برداشتم که یه مروری داشته باشم. ساعت 11 خوابم گرفت، رفتم وضو گرفتم که بیام بخوابم. نمیدونم چیشد که از خواب پریدم نگاه به ساعت انداختم یک ساعت به اذان بود بلند شدم رفتم وضو گرفتم نماز شب خوندم. خدایا من که نماز شب خون نبودم! چیشد که به من همچین توفیقی. رو دادی! خدایا خودت امروز رو روزی بیگناه برام رقم بزن،، همین جور مشغول حرف زدن با خدای مهربونم بودم که نفهمیدم کی سر سجاده خوابم برد... _نرگس! _نرگس! جانم مامان! _بلند شو دختر ساعت هشت و نیمه مگه امتحان نداری نگاه به ساعت انداختم وای ساعت هشت و نیم شده تند رفتم کارامو انجام دادم وسایلمو ریختم تو کیفم بدو رفتم بیرون باید ربع ساعت قلب از امتحان تو دانشگاه باشیم،،، رمانکده زوج خوشبخت ❤️ @romankadahz
رمان شماره : 44 رمان نقاب ابلیس ، داستانی که واقعیت زندگی همه ماست... تعداد قسمت :48 ژانر: اجتماعی، سیاسی_امنیتی خلاصه: رمان زیاد خوانده‌ایم درباره وقایع دانشگاه و کافی شاپ و...؛ اما این رمان متفاوت است. بیایید یک‌بار هم بنشینیم پای حرف مذهبی‌ترها. پای درد و دل‌هایشان، دغدغه‌هایشان، شوخی‌هایشان و حتی عاشق شدن‌شان...! داستان، داستان جوانی هم سن و سال توست؛ شاید کمی بزرگ‌تر یا کوچک‌تر. یکی از همان جوان‌های امروزی؛ جوانی که می‌خواهد مرز بین دوست و دشمن را بشناسد؛ و ناگاه خود را در اردوگاه دشمن می‌یابد. در جنگ سخت، ابلیس رو به رویت می‌ایستد و شمشیر می‌کشد؛ اما در جنگ امروز، ابلیس نقاب فرشته بر چهره می‌زند و پنجه آهنینش را زیر دست‌کش مخملی پنهان می‌کند. جوان‌های این رمان، قرار است نقاب را از چهره ابلیس کنار بزنند...! قسمتی از مقدمه: ...فصل دوم نتیجه ساعتها مطالعه و تحقیق و مصاحبه(غیرمستقیم) و مشاهده و انالیز اخبار و فیلم های دوربینای مداربسته و فیلم ها و پیام های منتشر شده توی فضای مجازیه که البته بهش رنگ داستانی دادیم و اسامی اشخاص و مکان ها واقعی نیست. انتشار فصل دوم میتونه برام گرون تموم بشه اما خودم رو در برابر امام زمان(روحی فداه) و مردم و مخصوصا جوونای کشورم مسئول میدونم. و برای همین بود که بقیه همکارا حاضر نشدن نامشون منتشر بشه (و نبایدم میشد)... رمانی با محتوای فوق العاده موثق و مستند؛ و تحلیلی موشکافانه در رابطه با فضای مجازی و فرقه های ضاله به ویژه تشیع انگلیسی...👌 با ما همراه باشید رمانکده زوج خوشبخت ❤️ @romankadahz
❤️ رمان شماره:49 ❤️ 💚 نام رمان : رهایی💚 ژانر: مذهبی/ عاشقانه 💜 نام نویسنده:ثنا عصائی 💜 💛خلاصه↯💛 رها دختری که مانند اسمش دنبال رهایی و آزادی بود اما او در خانواده ای مذهبی که زمین تا آسمان با آن ها فرق داشت چشم به دنیا گشود. عاشق رنگ و لعاب های امروزی بود ، وارد روابط دوستی که بین دختران و پسران اطرافش بیداد می کرد شد و خود را با آنها وقف داد. سنی نداشت اما با همان سن کم غرق در گناهانی شده بود که پس از اتفاقات ناگوار افسردگی گرفت و از نو جوانه زد. 💙با ما همراه باشید💙 رمانکده زوج خوشبخت ❤️/ ایتا @romankadahz
سلام دوستان عزیز به منبع اصلی وعظیم رمان‌های زیبا و عاشقانه مذهبی خوش آمدید ، رمانهای زیادی براتون داریم کانال ما را به دوستان خود معرفی نمایید. امیدوارم از بودن با ما نهایت لذت رو ببرید و بتونیم با رمان‌های زیبا حالتون خوب کنیم. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمانکده زوج خوشبخت ❤️/ ایتا @romankadahz
رمان شماره:1💥⚡️ نام رمان:رهایی از شب🌗🌚 نام نویسنده:ف.مقیمی تعداد قسمت ها:177 با ما همراه باشید☺️🌿 رمانکده زوج خوشبخت ❤️/ ایتا @romankadahz
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ رهـایے از شـب🌒 گاهی روزگار به بازیهای عجیبی دعوتت میکند وتو را درمسیری قرار میده که اصلا تصورش هم نمیکردی!! پانزده سال پیش هیچ گاه تصور نمیکردم مغلوب چنین سرنوشتی بشم! ااااااااااههههه..!!!!!!این روزها خیلی درگیر کودکیهامم. چندسالی میشه که خواب آقام رو ندیدم. میدونم باهام قهره. شاید بخاطر همینه که بی اختیار هفته هاست راهم رو کج میکنم به سمت محله ی قدیمی و مسجد قدیمی! با اینکه سالها از کودکیهام گذشته هنوز گنبد و مناره ها مثل سابق زیبا و باشکوهند. من اما به جای اینکه نزدیک مسجد بشم ساعتها روی نیمکتی که درست درمقابل گنبد سبز رنگ مسجد وسط یک میدون بزرگ قرار داره می‌نشینم و با حسرت به آدمهایی که باصدای اذان داخل صحن وحیاطش میشن نگاه میکنم. وقتی هنوز ساکن این محل بودم شنیدم که چندسالیه پیش نماز پیر ومهربون کودکیهام دیگه امامت این مسجد رو به عهده نداره و از این محل نقل مکان کردن به جای دیگری. پیش نماز جدید رواولین بار دم در مسجد دیدمش. یک تسبیح سبز رنگ به دست داشت و با جوونایی که دوره اش کرده بودند صحبت وخوش وبش میکرد. معمولا زیاد این صحنه رو میدیدم.درست مثل امروز!!! او کنار مسجد ایستاده بود با همون شکل وسیاق همیشگی ومن از دور تماشاش میکردم بدون اینکه واقعا نیتی داشته باشم این چند روز کارم نشستن رو این نیمکت و تماشای او و مریدانش شده بود.! شاید بخاطر مرد مهربون کودکیهام، شاید هم دیدن اونها حواس منو از لجنزاری که توش دست وپا میزدم پرت میکرد. آره اگر بخوام صادق باشم دیدن اون منظره حس خوبی بهم میداد. ساعتها روی نیمکت میدون که به لطف مسئولین شهرداری یک حوض بزرگ با فواره های رنگین چشم انداز خوبی بهش داده بود مینشستم و از بین آدمهای رنگارنگی که از کنارم میگذشتند تصویر اون جماعت کنار در مسجد حال خوبی بهم میداد. راستش حتی بدم هم نمیومد برم داخل مسجد و اونجا بشینم.اما من کجا و مسجد کجا؟!!! ✍ ف.مقیمے ادامه دارد... ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 رمانکده زوج خوشبخت ❤️/ ایتا @romankadahz
حذف حساب واتساپ کور کردن چشم دشمن است 🔺جالبه از رفتن شما ناخشنودیم تا میتونید ارسال کنید همه برنامه واتساپ ها را حذف کنید. کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت /ایتا ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ 🆔️@mostagansahadat ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛ تبلیغات 👈 @hosyn405
❗❗❗مهم واتساپ رو پاک کنید. در شرایط جنگی کمک به دشمن نکنید. واتساپ برای شناسایی استفاده میشه. نیروهای مسلح و غیر مسلح هم نداره از همه جور اطلاعات شما وخانوادتون استفاده میکنن برای حذف‌واتساپ خود، مراحل زیر را دنبال کنید: 1. واتساپ را باز کنید و روی سه نقطه در گوشه بالا ضربه بزنید. 2. وارد تنظیمات (Settings) شوید. 3. گزینه حساب (Account) را انتخاب کنید. 4. روی حذف حساب من (Delete My Account) ضربه بزنید. 5. شماره تلفن خود را وارد کنید و حذف حساب من را تأیید کنید. توجه داشته باشید که با حذف حساب: - تمام اطلاعات حساب شما برای همیشه پاک می‌شود. - از تمام گروه‌هایی که عضو هستید خارج می‌شوید. - تاریخچه چت‌ها و نسخه پشتیبان شما حذف خواهد شد حذف‌واتساپ تبیین از ضروریات امروز ایران اسلامی کور کردن چشم دشمن کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت /ایتا ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ 🆔️@mostagansahadat ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛ تبلیغات 👈 @hosyn405