عصرانه (تقی شجاعی)
✍ این یک دادخواست است. دست گلوی ما به جایی جز همینجا بند نیست. از ما جز همین داد زدن پشت این پست
یادش بخیر
سال پیش همین موقعها بود که حرفِ مفتزدنمان گرفته بود و از مجلس و رئیس کمیسیون اصل نود و قوه قضائیه و بستگان درخواست داشتیم رئیسجمهوری را که با ترک فعلها و مدیریت صبح جمعهایاش، ماشین را به قیمت خانه و خانه را به قیمت کارخانه رساند و کارخانهها را تعطیلِ لبخندهای انتظارِ جامعه جهانی دو سه نفره کرد، و مجموع اعمالش باعث ناکارآمد جلوه دادن حکومت دینی شد، محاکمه کنند!
نکردند. حالا یا مصلحتش نبود. یا وقتش نبود. یا زمینشان کج بود.
حالا آن رئیسجمهور این روزها جلسه برگزار میکند و به ریش نظام و رئیسهایش کرکر میخندد که: مجلس نگذاشت و الا همان سال ۹۹ ما داشتیم خوشبختی را در قالب برجام به ملت عرضه میکردیم!
بعدش هم؛ دندهی رئیسی نرم، ما بدهیهای رئیسجمهور قبلی را دادیم رئیسی هم باید بدهیهای ما را بدهد!
هوی جوانی!
چه مفت داری از دستمان میروی؛
با ابراز نظرها و یادداشتها و دادهایی که به دردِ گندیدن و پوسیدن و خفه شدن در پستوهای مجازی میخورند و بس.
[ @asraneh313 ]
مراسم رونمایی از کتاب #وقتی_بابا_رئیس_بود
چهارشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۳۰
قم. خیابان دور شهر. سینما تربیت
حضور برای عموم آزاد است و مایه دلگرمی و این حرفها😋
[ @asraneh313 ]
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
ا❁﷽❁ا
🍉برشی از کتاب #تازه_نشر
📙 #وقتی_بابا_رئیس_بود
🖋 #تقی_شجاعی
🛒https://ketabejamkaran.ir/123126
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
کوفی یعنی دو دلی.
یعنی نه اینی، نه آنی.
کوفی یعنی دیوارهای دنیا تو را گرفتار کرده و یک نفر باید پیشگام شود تا تو را از این گرفتاری برهد.
کوفی یعنی کسی که نیمی از قلبش در گرو محبت امام است و نیم دیگر آن در دام.
کوفه آیینهای است برای دیدن آینده ما که اسیر قلههایی هستیم که حاضریم برای رسیدن به آنها مسلم و امام و اهلبیتش را با ابنزیاد معامله کنیم.
[ @asraneh313 ]
📚برشی از کتاب #سید_من_حسینی
در میان اسامی موکبها نگاهم میافتد به موکبی به نام مختار ثقفی که به خط درشت نوشته شده و کنارش عکس بزرگی از "فریبرز عربنیا" را با زره در سکانسی که در پشتبامهای کوفه آتش به راه انداخته بود گذاشتهاند.
از این زاویه که نگاه میکنم بازیگر شدن چقدر دشوار است. گاهی نقش شخصیتی را قبول میکنی که بعدها میشوی نماد او.
در این راستا یادم میآید وقتی ده دوازده سال داشتم، در ایام محرم هرازگاهی که به روستای پدریمان میرفتیم آنجا مراسم تعزیهخوانی برگزار میشد. من معمولا در این تعزیهها نقش شخصیتهایی چون: سکینه، ابراهیم (یکی از طفلان مسلم) را ایفا میکردم.
لازم به ذکر است که من آن موقعها هم قدّم نسبت به میانگین قدِ همسن و سالهایم بلندتر بود و بیچاره آنهایی که نقش امام و حضرت اباالفضل را بازی میکردند موقع خداحافظی با اهل حرم که باید سکینه را در آغوش میگرفتند همیشه به مشکل برمیخوردند!
باری، وقتی بزرگتر شدم و به کُنه این قضیه و مسئولیت قبول این نقشها پی بردم، زانپس دیگر هرچه نقش بهم پیشنهاد دادند رد کردم.
از جمله نقشهایی که بعد از رسیدن به جوانی هی بهم پیشنهاد میکردند و من هی قبول نمیکردم عبارت بود از نقش حضرت علیاکبر، حضرت زینب، و یکبار هم شمر!
تصور کن با این قد بروی نقش علیاکبر را در تعزیه بازی کنی و بعدِ فراغت از ایام محرم و صفر بیایی بشوی "من".
شمر را هم بخاطر اختلاطی که ممکن بود شخصیتم با شخصیتش دست دهد رد کردم.
#سید_من_حسینی
#تقی_شجاعی
#سفرنامه_اربعین
[ @asraneh313 ]
14.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حقوناس چیزی شبیه بیتولمال است؛ یعنی همان چیزی که مردم به خاطرش انقلاب میکنند...
تیزر معرفی کتاب #وقتی_بابا_رئیس_بود
(داستان زندگی یک مسئول در تراز انقلاب اسلامی)
کاری از کنگره شهدای استان قم
[ @asraneh313 ]
☑️ روزگاری در همین مکان، این مردی که اکنون دارند اینگونه صدایش میکنند؛ وقتی میخواست لب به سخن بگشاید همهمهها و هلهلههایی راه میافتاد تا صدایش به گوش هیچ فطرتی نرسد. سخنی که برای شنیدنش مسلمانبودن لازم نبود، انسانبودن کافی بود.
☑️ خدا چه غرامتها که نمیدهد. چه نازپرودهها که قربانی نمیکند. یک نفر نیست از خدا بپرسد برای که؟ برای چه داری اینقدر هزینه میدهی؟ برای مخلوقاتی که نماز پشتبهقبله میخوانند، قرآن برای تزیین سرنیزه دوست دارند و امام را موجود محترمی میدانند که صبر و انتظار و دعا به جان و مال ماموم جزو اصلیترین شرح وظایفش است؟
☑️ "من" آرام جلد عوض میکند. وحشی میشود. قلادهای به طول یک عمر، به عرضِ ارض دورِ وجودت انداخته و دورت میکند...
هرچه صدایت میزنند نمیشنوی. نمیخواهی که بشنوی. حتی اگر این صدا صدای برترین مخلوق هستی و خوشترین لحنِ مانده از اَلَست باشد. حتی اگر این صدا صدای حسین باشد.
☑️ "گریستن" از دست چشمهاتان برمیآید؛ هرچند "شنیدن" از دست گوشهاتان برنیامد.
بیاختیار بگریید. با اختیار نشستید و کربلاییها را بدرقه کردید. اختیارتان را خرجِ نرفتن با حسین کردید؛ حال، دورِ پسرش، خواهرش و دخترانش را بگیرید و بگریید...
☑️ روضهها دارد بینالحرمین برای خواهری که دست تقدیر، دستش را از هر دو برادر شسته است...
- حسین! لااقل اباالفضل را برایم میگذاشتی. این چه سهمالارثی بود که نصیب من شد؟ مگر نه اینکه من خواهرم؟ سهم خواهر را اینطور میدهند؟
سرها را با خود بردهای؛
و من ماندهام میان پاهایی خاراندود شده
که نای رفتن ندارند.
مرا دارند کجا میبرند حسین؟ میان نامهنگارانی که مادرم را، پدرم را و برادرانم را ازم گرفتند؟
من این غمها را با که قسمت کنم؟
من منزلها را به عشق تو پیمودم و تا اینجا آمدم.
اکنون به عشق چه؟ همسفرِ کِه شوم؟
این امانتیهایت را چطور از شر شمر نگاه دارم؟
رقیهات حسین... رقیهات تا کجا دوام میآورد بیبابایی را؟
#سید_من_حسینی
#سفرنامه_اربعین
#تقی_شجاعی
[ @asraneh313 ]