عصرانه (تقی شجاعی)
یکی از فانتزیهام این بود که به قدر فهم خودم درباره فلسفه آفرینش بنویسم. و به لطف خدا این شد که "شر
"روزی که عهدنامهی ورود به جهان را امضا میکردم هیچ گمانم این نبود که در دورانی به زمین پرتاب شوم که دمِ دستترین هوای حیات، گناه باشد."
🍃🍃🍃
یک بار یک جا گفتم: "اگر به عهد اَلَست برمیگشتم یا عهدنامهی ورود به جهان را امضا نمیکردم یا شرطهای ضمن عقد برایش میگذاشتم."
این همیشه برایم سوال بود که اگر برگردم به آن دوران، یا دورهای که حق انتخاب زندگی داشتم، یا کمی جلوتر؛ در دوران جنینی، آیا باز پا به این دنیا میگذاشتم؟ یا عطای لقایش را به آدمهای بهدردبخورتر میبخشیدم؟ میگفتم نبودن بعضیها مثل من آیا بهتر از بودنشان نبود؟
در قدمبهقدم مسیر پیادهروی که به قلهی زندگیِ آدمها؛ به حسین ع، میرسید، این سوال من بود. و همین شد که قصهی "شریان" در لابهلای گردوغبار دنیای غریبی که برایش زیادی بودم شکل گرفت و سالها بعد، شد اینی که هست و شاهد آن هستید.
"و شاهد و مشهود."
🍃🍃
داستان "شریان" در بستر سفر پیادهروی اربعین رخ میدهد و تلاش دارد چالشوارانه ناخنکی بزند به سبک زندگی انسان در عصر امروز و ساختارهای اجتماعی و گناهانی که او را از مقصد اصلی خویش دور ساختهاند.
باشد که مورد عنایت درگاه کسی که جیرهخوارِ نمکِ روضههایش هستیم قرار گیرد.
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
#شریان #تقی_شجاعی #کتابستان #پیادهروی_اربعین #رمان_اربعینی #امام_حسینع
[ @asraneh313 ]