✨ #زنگ_تفکر ✨
اﮔﺮ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، ﺑﺎﻧﮑﻬﺎ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺑﻤﺎﻥ ﺑرداشته ﻭ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، ﻭﺍﺭﯾﺰ ﮐﻨﻨﺪ، ﺑﺪﻭﻥ ﺷﮏ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﺍﻣﻮﺍﻟﻤﺎﻥ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ.
ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻓﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻓﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﯼ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵﺗﺮ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪ؟
نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده، نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده.
صادقانه زندگی کنید. ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم.ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم...
"دکتر الهی قمشه اي"
💟 @asrar_movafaghiyat
🌟 #زنگ_تفکر 🌟
روزی استادی وارد کلاس شد و از دانشجویان خواست برای یک آزمون برنامه ریزی نشده آماده شوند.
استاد برگه های امتحان را برعکس روی میزها گذاشت و از دانشجویان خواست برگه ها را برگردانند.
دانشجویان متعجبانه دیدند که هیچ سوالی در برگه نیست و فقط یک نقطه سیاه در مرکز آن است.
استاد که آنها را متعجب دید گفت: درباره آنچه می بینید بنویسید.
دانشجوها شروع به نوشتن کردند. بعد از اتمام زمان، استاد برگه ها را گرفت و با صدای بلند شروع به خواندن کرد.
همه آنها بدون استثنا نقطه سیاه و موقعیت آن را در صفحه توصیف کرده بودند.
خواندن همه برگه ها که تمام شد استاد شروع به توضیح دادن کرد و اینکه هدف من از امتحان این بود که شما موضوعی برای تفکر داشته باشید.
هیچ یک از شما درباره قسمت سفید کاغذ چیزی ننوشته بودید، همه توجهات به نقطه سیاه بود.
درست مانند زندگی واقعی که همیشه اصرار به تمرکز روی نقطه های سیاه زندگی داریم، بی پولی، بیماری، مشکلات در روابط با دیگران، ناامیدی، در حالیکه اینها در مقایسه با داشته هایمان بسیار کوچکند اما ما اجازه می دهیم ذهن ما را آلوده کنند.
💟 @asrar_movafaghiyat
#زنگ_تفکر
قصه ای هست که واقعی یا تخیلی
بودنش را نمیدانم؛ میگویند توی جیبِ
کسی که با پرت کردن خودش از روی پل
خودکشی کرده، کاغذی پیدا شده که نوشته
بوده: از خانه راه میافتم، اگر توی راه
کسی به من لبخند زد، منصرف میشوم،
در غیر اینصورت خودم را خواهم کشت.
وقتی من بچه بودم هنوز سوپرمارکتهای
بزرگ نبود، هنوز هیچ بقالیای آب
معدنی نداشت، مرکز خریدی نبود که آب
سردکن داشته باشد و سر هر کوچه پارک
نبود که بین سبزههاش شیر آب آشامیدنی
گذاشته باشند. اهالی محل، سر بعضی از
کوچهها کلمن آب میگذاشتند با یک لیوان
پلاستیکی قرمز یا استیل، که آن هم
همیشگی نبود.
رهگذری اگر تشنه میشد، باید در یکی از
خانهها را میزد و یک لیوان آب
میخواست. "یک لیوان آب" در فرهنگ
مردم آن زمان، یک لیوان آب نبود، ثواب
سیراب کردن بود، کسی که در میزد و آب
میخواست یک رهگذر تشنه نبود، بهانه
ثواب کردن بود.
همیشه این آبها تمیز، خنک، توی سینی و
بشقاب و با "لبخند" برده میشد.
امروز یک عکس از آن دوران دیدم با
خودم گفتم شاید خیلی از کسانی که در
خانهای را میزدند و آب میخواستند، تشنه
نبودند، تشنهی آب نبودند، غریبههای
تنهایی بودند که مهری را طلب میکردند
که پهلوی آب میآمد، توجهی را
میخواستند که وقت سر کشیدن آب و بالا
و پایین شدن سیبک گلو میدیدند، و دلشان
پر میکشید برای "نوش جانِ "بعد از "
دست شما درد نکنه" و یا برای لبخندی
که وقت گذاشتن لیوان توی بشقاب، دشت
میکردند.
و بعد در خانه که بسته میشد، سبک
میشدند، حال خوبی داشتند از دیده شدن،
کامشان شیرین میشد از طعم لطف و از
بودن.
غریبههای تنهای این روزها چطور مهر
طلب کنند؟
گاهی بیدلیل، بیدرخواست، به دیگران
مهر بدهیم. شاید یک لبخند گذرا، آب
خنکی باشد که آتش درون کسی را
خاموش کند و بهانهای باشد که لااقل این
بار خودش را از پل پایین نیندازد
سودابه فرضی پور
💟 @asrar_movafaghiyat
ما همیشه زندگى را بدیهى فرض مىکنیم، نه؟
فکر مىکنیم سالهاى زیادى پیشِ رو داریم و براى تمام کارهایى که قرار است در آینده انجام دهیم برنامه ریزى مىکنیم، به این فکر کردم که هر کدام از ما چه زمان زیادى را با ناراحتى تلف مىکنیم، کارهایى را که نمىخواهیم انجام مىدهیم و هرگز خودمان را راضى نمىکنیم؛
چرا که فکر مى کنیم براى آنکه بالاخره، کارى را که مىخواهیم انجام بدهیم، وقت زیادى باقى مانده است، اما این طور نیست، زندگى ممکن است در یک ثانیه تغییر کند، ممکن است در یک لحظه متلاشى شود و در هم بریزد و آن وقت، براى انجام دادن کارهایى که به تاخیر انداخته ایم، خیلى دیر است.
دیگر خیلى دیر است که بخواهیم بر اساس رویاهایى که تمام این مدت در سر مىپرورانده ایم، زندگى کنیم.
📚وقتى خاطرات دروغ مى گویند
سى بل هاگ
#زنگ_تفکر
💟 @asrar_movafaghiyat
«_مامان!
امشب هم مهمون میاد، دوباره درباره همون چیزها حرف میزنید؟
_درباره کدوم چیزها؟
_درباره اینکه پول ایران بیارزشه، ایران جای بدیه، یا اینکه ترامپ میخواد به ایران حمله کنه...»
.........
راستش مدت هاست که احساس خطر جدی میکنم، درباره آنچه لابهلای نگرانی های بهجا و تحلیلهای بیجای ما از دست میرود:
دنیای امن کودکانه و بیخیالی و بی هوایی هایی که حق بچه های ماست.
گمان نکنم حتی در کودکی نسل من، که با جنگ و آژیر قرمز گذشت، این حجم از احساس بیثباتی و تزلزل جامانده باشد.
به خودمان رحم کنیم و به بچه هایمان.
ما داریم زیر آوار خبر و تحلیل له میشویم.
دلار بالا برود یا پایین بیاید، کودکی فرزندان ما تکرارناپذیر است.
باور کنیم در دورهمی هایمان، میشود به گونه ای دیگر وقت گذراند:
از مشاعره گرفته تا یادآوری خاطرات.
از انواع و اقسام بازی های گروهی گرفته تا آوازی ساده تا هزار کار گروهی دیگر
اما به یقین تاثیرش از این همه گمانه زنی و تحلیل و مرورخبر، خیلی خیلی بهتر است.
والله که زندگی همین طوری هم کوتاه است، این حجم ناله و تشویش عمومی، کوتاهیاش را دردناکتر میکند.
#زنگ_تفکر
💟 @asrar_movafaghiyat
«_مامان!
امشب هم مهمون میاد، دوباره درباره همون چیزها حرف میزنید؟
_درباره کدوم چیزها؟
_درباره اینکه پول ایران بیارزشه، ایران جای بدیه، یا اینکه ترامپ میخواد به ایران حمله کنه...»
.........
راستش مدت هاست که احساس خطر جدی میکنم، درباره آنچه لابهلای نگرانی های بهجا و تحلیلهای بیجای ما از دست میرود:
دنیای امن کودکانه و بیخیالی و بی هوایی هایی که حق بچه های ماست.
گمان نکنم حتی در کودکی نسل من، که با جنگ و آژیر قرمز گذشت، این حجم از احساس بیثباتی و تزلزل جامانده باشد.
به خودمان رحم کنیم و به بچه هایمان.
ما داریم زیر آوار خبر و تحلیل له میشویم.
دلار بالا برود یا پایین بیاید، کودکی فرزندان ما تکرارناپذیر است.
باور کنیم در دورهمی هایمان، میشود به گونه ای دیگر وقت گذراند:
از مشاعره گرفته تا یادآوری خاطرات.
از انواع و اقسام بازی های گروهی گرفته تا آوازی ساده تا هزار کار گروهی دیگر
اما به یقین تاثیرش از این همه گمانه زنی و تحلیل و مرورخبر، خیلی خیلی بهتر است.
والله که زندگی همین طوری هم کوتاه است، این حجم ناله و تشویش عمومی، کوتاهیاش را دردناکتر میکند.
#زنگ_تفکر
💟 @asrar_movafaghiyat
✨#زنگ_تفکر✨
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﮐﻪ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻓﺮﻭﺷﯽ. ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ، ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﻮﺩﺑﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻫﯿﭻ ﭘﺎﺳﺨﯽ ﺑﻪ ﺗﺸﮑﺮ ﺍﻭ ﻧﺪﺍﺩ! ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻪ ﻣﺮﺩ ﻋﺒﻮﺱ ﻭ ﺗﺮﺷﺮﻭﯾﯽ ﺑﻮﺩ، ﺩﻭﺳﺘﻢ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﺍﺳﺖ. ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯼ؟ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ: چرا ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﺩ؟ ﻣﺄﻣﻮﺭﯾﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩﻥ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺍﺳﺖ. ﺗﻮ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﺴﺘﯽ، ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ.
آری، کلید تنظیم رفتار و گفتار و کردارمان را به دست دیگری ندهیم.
💟 @asrar_movafaghiyat
#زنگ_تفکر
حرف هایی ڪه میزنیم،،،، دست دارند!!!
دست های بلندی ڪه گاهی،
گلویی را می فشارند
و نفس فرد را می گیرند !!! حرف هایی ڪه میزنیم،،،پا دارند !!!
پاهای بزرگی ڪه گاهی،
جایشان را روی دلی می گذارند
و برای همیشه می مانند !!! حرف هایی ڪه میزنیم ،،، چشم دارند !!!
چشم های سیاهی ڪه،
گاهی به چشم های دیگران نگاه میڪنند،
و آنها را در شرمی بیڪران فرو میبرند !!! پس
مراقب حرفهایی ڪه میزنیم باشیم
زیرا
سنجیده سخن گفتن از سڪوت هم دشوار تر است☘️
💟 @asrar_movafaghiyat
از یک گورکن پرسیدند: تو که با قبر و مرده و جنازه سرو کار داشتی عجیب ترین چیزی که دیدی چی بود؟
گورکن گفت: پنجاه ساله گور میکنم، مرده غسل میدم، اجساد زیادی را کفن کردم و زیر خاک دفن کردم، ولی عجیب ترین چیزی که دیدم خودم هستم.
پنجاه ساله با همه چیزایی که دیدم هنوز باور نکردم من هم یه روز میمیرم.
#زنگ_تفکر
💟 @asrar_movafaghiyat
#زنگ_تفکر
زشت ترين جای بدن !
زشت ترین قسمت بدن تان کدام قسمت آن است؟
لطفا قبل از مطالعه ادامه مطلب به اين سوال پاسخ دهید
.
.
.
خيليها فكر می كنند، زشت ترين بخش بدن شان بينی شان است!
بعضيها هم با دهانشان مشكل دارند، فكر می كنند دهانشان خیلی زشت است!
و ديگران زیادی هم شكم بزرگشان، مشكلشان است و زشت شان كرده؛
همه اينها شايد زشت و زيبا باشد،
اما من می گويم:
زشت ترين بخش بدن آدم ها، "ذهن شان" است؛
ذهن آدم ها، مثل يك حفره عميق،
پر می شود از خیلی چیزهای زشت؛
از شك،
از بدبینی ،
از برداشتهای بد،
از نگاه پر غرور به ديگران،
از توقع زياد،
از خودبینی زياد؛
ذهن آدم ها گاهی تبديل می شود به عضو زشت بدن؛ آنقدر بدن را زشت مي كند كه صدتا جراحی زیبایی هم كاری از پيش نمی برد؛
كاش می شد،
جای بينی، جای شكم و پا،
آدم. "ذهنش" را جراحی می كرد؛
هرچه كلمات بد بود، هرچه افكار ناچسب و بدبينانه بود، هرچه نادوستی و پر توقعی بود، می آورد بيرون
جايش، كلمات خوب تزريق می كرد؛
ذهن اش را پر می كرد از چیزهایی كه مردم، وقتی می ديدنش، ازش حس قشنگی بگيرند،
حس نرمی ...حس مهربانی ...
كاش آدم ها را می شد اينجور عمل زیبایی كرد... با ذهن زيبا ،،،،،ذهن زیبا، زندگی را زیبا می کند...
💟 @asrar_movafaghiyat
🌸🍃🌸🍃
#زنگ_تفکر
اگر قرار بود با یک کوله پشتی به سفر بروی و به مقصد برسی چه چیزهایی برای خودبرمیداشتی؟
بله!ضروری ترینها!
زندگی نیز همینگونه است اگر میخواهی سریع تر به مقصد برسی باید بارت سبک باشد باید بارت از کینه؛حسد؛تنگ نظری؛خساست ؛ خالی باشد آنوقت راحت تر به سمت هدف حرکت خواهی کرد
تمرکز کن و شروع کن
💟 @asrar_movafaghiyat