#هیوا
من از شیب هایِ قبل از ارتفاع می ترسم !!!
شیب هایی که ناغافل تو را به سمتِ سقوط می برند !
سطوحِ فریبنده ای که نوعی خطایِ باصره اند ...
اولش فکر می کنی مسیر ، هموار و بی خطر باشد ،
باخیالِ راحت به راهت ادامه می دهی ، وقتی می فهمی ؛ که سقوط کرده ای یا در بهترین حالتش ، بدونِ تعادل لبه ی پرتگاه ایستاده ای !!!
بعضی از آدم ها دقیقاً همینند ،،،
شیب هایِ پرتگاه !
سراشیبی هایِ ملایمی که بی هوا تند می شوند !
آدمهایی که خطایِ دید هستند ...
و با تظاهر به دوستی ، تو را به سمتِ بدبختی می برند ...
تو زمانی به خودت می آیی که یا در حدِ مرگ ، زمین خورده ای ،
یا در سراشیبیِ نابودی ات ایستاده ای !!!
در معاشرت هایت دقت کن ؛
گاهی برایِ بازگشت و پشیمانی دیر است ...
خیلی دیر !!!
@hiva_channel
#هیوا
وقتی جسارتِ ماندن را در خودتان نمی بینید ؛
از همان اولش نیایید !
آدم ها مغازه نیستند که کمی بمانید و خوشتان نیامد ، بروید و دورهایتان را بزنید !
آدم ها ، ساده اند ...
عادت می کنند ...
وابسته می شوند ...
می روید و ...
دنیایِ سادگیِشان ترک بر می دارد ...
همین شمایید که آدم ها را از مهربانی و ساده بودنشان پشیمان می کنید ،
همین شما بانیِ یک مشت شارلاتان و دروغ گو ، زیرِ پوست جامعه ی بی پناهمان هستید !
شما آدم های شهر را ترسانده اید ...
و گرنه همه ساده و یکرنگ می ماندند ...
وگرنه همه وفادار بودند ...
وگرنه ...
دنیایمان قشنگ تر بود !
@hiva_channel
#هیوا
میخواستم باب سلیقه ی او باشم ...
جوری شدم که او دوست داشت ،
تمامم را طبقِ میل او تغییر دادم ...
و او رفت ...
به همین سادگی که می نویسم و می خوانید !
من ماندم و
آدمی عجیب ؛
که سلیقه ی هیچ بنی بشری نیست !
شما را جان عزیزتان ؛
برای هیچ کس ،خودتان را تغییر ندهید !
سلیقه ای هم اگر باشد ، لااقل باب سلیقه ی خودتان عوض شوید ،
که اگر دنیا هم شما را نخواست ،
یک نفر برایتان بمانَد ،
کسی آن طرف آینه ، که شما را ببیند و جانش در برود !
باب سلیقه ی هیچ کس نباشید ...
آدم ها ماندن بلد نیستند ...
زود می روند !!!
@hiva_channel
#هیوا
گاهی "تصور می کنم" وجود ندارم ...
یا شاید تنها موجودِ جهانم ...
گاهی تصور می کنم جهان یک خواب است ...
انگار تصوری از خودم و جهان می بینم و انگار همه چیز جز یک خیال و یک توهمِ بزرگ نیست ... !
شاید خدا فقط یک نفر را آفریده و او در ذهنش جهانی از آدم ها و روزمرگی ها را ...
شاید آن یک نفر من باشم شاید تو یا شاید یک غریبه ...
گیج می شوم ، نکند همه چیز یک فکر و یک خلاقیتِ غیر واقعی باشد ؟!
اینکه یک "من" وجود دارد و آدم هایی که با آنها معاشرت دارد ...
و خدایی که از آن بالا فقط یک "آدم" می بیند ، آدمی که در هیچ ایستاده ، چشمانش را بسته و خواب می بیند ؟!
گاهی دلم می خواهد جهان ، خوابِ من باشد و زودتر از خواب بیدار شوم ، یا اگر فکر و تصور است ، دیگر فکر نکنم و جهان و آدم هایش تمام شوند و من بمانم و خدایی که "همیشه هست" !!!
آن وقت از کابوس هایِ وحشتناکی که دیده ام برایش بگویم و او گوش کند و برای دلگرمی ام ، دستانم را بگیرد و جوری نگاهم کند که انگار دقیقا می داند از چه کابوسی برایش حرف می زنم ...
به خدا بگویم ؛ که چقدر خوشحالم از اینکه هست و من در این هیچ ، تنها نیستم ...
آن وقت تا جایی که می شود قهوه بخورم تا هرگز دوباره خوابم نبرد ... !
شاید اصلا قهوه ای هم درکار نباشد ...
شاید خدا برایِ بیدار ماندنم کافیست ...
می خواهم واقعی باشم اما خواب هایم ، مرا نقض می کنند ...
نکند همان "پروانه" ای باشم که نمی دانست چوانگتسی را خواب دیده که پروانه شده ...
یا "چوانگتسی" ، که خواب دیده پروانه ای چوانگتسی شده ... !
یا منی که هردوی این ها را خواب دیده ؟!
شاید در واقع همه ی ما یک نفریم که دارد در افکار و تصوراتش همه مان را تصور می کند و دانه دانه و با ظرافت ، در جهانِ خیالش پردازش و رهبری می کند !!!
آن یک نفر می تواند من باشد یا تو یا هرکسی ...
شاید جهان ، واقعا خالی از آدم ها و اشیاست و همه چیز تصور و رویایی بیش نیست ، جز خدا و یک نفر که دارد با خودش فکر می کند و تخیلاتش را خیلی ماهرانه کنار هم می چینَد ، و سعی می کند در تصوراتش ، انسانِ خوبی باشد ...!
شاید همه ی ما یک نفریم با افکارِ تکثیر شده ...
شاید ....
شاید .....
شاید ......
@hiva_channel
#هیوا
چاره ای ندارم ...
باید بگویم زندگی ادامه دارد ...
باید بگویم نیمه ی پرِ لیوان را ببینید ...
باید بگویم غصه و دردهایِ دیروز را فراموش کنید و به فرداهایِ نرسیده امیدوار باشید ...
چه می شود کرد جز ادامه دادن ؟!
دنیاست دیگر ...
گاهی عشقش می کشد یک جا بنشیند و تمام سازهایِ ناکوکش را همانجا بزند ...
بیخیال ...
باز هم بگویید ؛
"چون می گذرد ، غمی نیست ..."
ما که عادت داریم ...
و به همین عادت است که "زنده ایم" !
@hiva_channel
#هیوا
ای کاش کودک بودم ...
دلم به شانه هایِ بابا
و آغوشِ مادر گرم بود ...
غمِ بزرگم ، اسباب بازیِ محبوبم بود ،
که در چاهِ فاضلاب افتاد ...
و داغِ بی پایانم ؛
ماهیِ مرده ای بود ، که توی باغچه به خاکش سپردم ...
کاش کودک بودم ... و از فریب و بدی ها سر در نمی آوردم ،
درست شبیهِ زمانی که بزرگترها به هوایِ آمپول و دکتر ، مرا با خودشان به مهمانی و خرید نمی بردند ...
من هیچ نمی فهمیدم ...
و گاهی نفهمیدن ، بزرگترین نعمت است ...
کاش دوباره کودک می شدم !
در روزگاری ؛
که شانه های مردانه هم زیرِ بارِ اندوه ، کم می آورد ...
خسته ام ...
خیلی خسته ...
مرا به کودکی ام برگردانید ...
@hiva_channel
#هیوا
من واقعا نمی فهمم !
چطور دلتان می آید آدم ها را به خاطر جایگاهشان ، ثروتشان یا منفعتِ شخصیتان دوست داشته باشید ؟!
اصلا منطق و عزت نفستان کجاست که اینطور جذبِ آدم هایِ بی تفاوت و خودشیفته می شوید ؟! هان ؟!
نمی فهمم ... !
این ها کدامش معیار یک انسانِ واقعیست ؟!
این ارزش و احترام هایِ مدت دار بخورد تویِ سرِ هرچه آدمِ بی انصاف است ...
بیچاره آدم هایِ عاشق و مهربان که همیشه در حاشیه ی انزوا تنها می مانند ...
ما خودمان مقصریم ...
کسانی که واقعا دوستمان دارند پس می زنیم و سراغ مغرورهایِ متکبری می رویم که از عشق و وفاداری بویی نبرده اند ،
طبق معمول هم کم محلمان می کنند ،
و ما همچنان در تمنایِ نیم نگاهی ، حقیرانه دست و پا می زنیم ...
ما اصولاً انسان هایِ هویج دوستی هستیم ...
هرچه هویج تر و بی تفاوت تر باشند ، بیشتر جذبشان می شویم ...
@hiva_channel
#هیوا
کاش کسی از راه میرسید و به من میگفت "اینقدر خودت را تحت فشار نگذار و اینقدر به خودت سخت نگیر."
من واقعا نیاز دارم صرفنظر از منفعت و خواستهی دیگران، به معنای واقعی کلمه، برای کسی اهمیت داشتهباشم...
@hiva_channel
#هیوا
اینو یه جا پین کنید، بنویسید که جلوی چشمتون باشه و دقیقا توی تمام روابط دوستی، اجتماعی، عاطفی و حتی خانوادگیتون هم پیاده کنید؛
«حتی اگر برای مردم دراز بکشید
تا از رویتان رد شوند،
بسیاری از آنها شاکی خواهند بود که به اندازهی کافی پهن نیستید!
مراقب باشید که وقت و انرژی
باارزش خود را فقط برای افرادی
خرج کنید که ارزشش را دارند.»
@hiva_channel
#هیوا
بچگی هایِ شما هم ؛
دیدنِ جلدِ براقِ وِیفِر ، حال عجیبی داشت ؟!
با پنجاه تومانِ ناقابل می شد لواشک و پفک خرید و توی کوچه در نهایتِ طُمانینه خورد و کلی دلِ بیقرار را آب کرد ؟!
یا مثلاً عصرها موقع بازی یک ساندویچ جانانه درست کرد و رفت توی کوچه و کنار دوستان ، با ولَع خاصی نوش جانش کرد ؟!
بچگی های شما هم؛
لاکچری ترینِ حالتِ زمستان ها ، یک کتانیِ لِژدار و یک چتر رنگ رنگی و یک جفت دستکش بود ؟!
یا مداد رنگی های جعبه آهنی ، بالاترین آپشنِ کلاس محسوب می شد ؟!
شما هم دور از چشم مادر، آجیل و شیرینیِ عید را قبل از رسیدنِ مهمان تمام می کردید یا مثلاً در نهایتِ دل رحمی ، فقط پسته و بادام هایش را ..؟!
شما هم مثل ما به جای توپ چهل تکه ی گران قیمت ، چندین توپ پلاستیکی می بریدید و توی هم جا می دادید و با تَوهُم چهل تکه بودنش حین بازی ، کلی هم ذوق می کردید ؟!
شما هم ماهی های عیدتان که می مُرد ، برایشان مراسم تشییع با گلبرگ و پارچه مشکی می گرفتید ؟!
بچگی های شما هم اینطوری بود یا فقط ما از این کارها می کردیم ؟!
آخ که چقدر دلم هوای تمام این نوستالژی های جانانه را کرده ...
کاش در همان روزهایِ شیرین و بی تکلّف ، جا می ماندیم ...
@hiva_channel
#هیوا
اگر نیست ؛
یعنی نمی خواهد باشد
این را بفهم !
دنبال هیچ توجیه دیگری نباش ...
محال است کسی را دوست داشته باشی و برای بودن و حرف زدن با او بی تاب نباشی ...
محال است برای کسی که دوستش داری زمان کم بیاوری ...
اگر می بینی سراغش را می گیری و نیست...
یعنی دوستت ندارد ...
یعنی به زبان بی زبانی می خواهد دست از سرش برداری ...
او تو را نمی خواهد ... بفهم !
دنبال هیچ دلیل من درآوردیِ دیگر هم نباش ...
@hiva_channel
#هیوا
واقعیت اینه که زندگی انقدر ساده نیست!
که یک انتخاب برای همه درست باشه
گاهی بهترین انتخاب یعنی تنهایی
گاهی بهترین انتخاب یعنی موندن در یک رابطه
گاهی بهترین انتخاب یعنی چند ساعت خواب
گاهی بهترین انتخاب یعنی چند ساعت سخت کارکردن
هیچ بهترین مشترکی برای همهی ما وجود نداره
بهترین خودتون رو انتخاب کنید.
@hiva_channel