eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.2هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹یا ابا عبدالله به ما نگاه کن!😭 اصلا از این به بعد نگو من میخوام یه خانواده خوبی داشته باشم بگو 👈میخوام خانواده ولایی داشته باشم. 🔔چون که صد آمد نود هم پیش ماست! ➖💕خانواده ولایی اینقدر به هم علاقمند میشن که قابل بیان نیست! ➖💕مهر و محبت و عاطفه بین خانواده ولایی بسیار زیاده 💢اگه دنبال مهر و محبت نیستین اصلا سراغ این بحث نیاید. ⭕️🔴
📜 امروز میخوام یاد اون مسلمی بکنم که از اول از بابا جدا نشدن و هرجا رفتن این بچه ها با بابا بودن😭 ➖وقتی مسلم رو محاصره کردند گفت خدايا من این بچه ها رو چیکار کنم؟! دستشونو گرفت برد در خونه شعیب قاضی ملعون گفت این بچه ها پیشت امانت تا وقتی امام حسین اومد اونها رو تحویل اباعبدالله بده میبینی که من تنها شدم و معلوم نیست چه سرنوشتی خواهم داشت! 😭🌺😭🌺 🔺بچه ها رو امانت داد 🔺ولی اون ملعون به محض شهادت مسلم بچه ها رو کت بسته تحویل عبیدالله داد 😭😭😭 نمیدونم تعزیه دو طفلان مسلم شرکت کردید یا نه تعزیه واقعا غوغاست 😭😭😭
➖🔹وقتی بچه ها متوجه شدند این خداحافظی و وداعه 😭شروع کردند به بی قراری 😭مدام این بابا رو بغل میکرد و اون بغل میکرد در نهایت کوچيکه رو سپرد به بزرگتره ➖✅🔹میخوام به مسلم بگم تو هم صحنه خداحافظی داشتی لااقل جلو چشمت به بچه ها حمله نکردن 😭مسلم جان جلو چشم ابا عبدالله به خیمه ها حمله کردند . . . . . . بلند شد، نحیف و مجروح به نیزه ای تکیه زد و گفت نامردا جلو چشم من به بچه ها حمله نکنید! 🔴🔺🔺🔻 ....الا لعنت الله علی القوم الظالمین ....
وصل الله علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از علیرضا پناهیان
@Panahian_irPanahian-Clip-KoodakZibayeDaroon-64k.mp3
زمان: حجم: 2.25M
🎵مراقب کودک زیبای درونت باش! 🔻بیایید کودکی خودمان را حفظ کنیم .. #کلیپ_صوتی @Panahian_ir
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ انا لله و انا الیه راجعون 🔘 متاسفانه با خبر شدیم که یکی از مشاورین خوب کانال تنهامسیر آقای "مصطفی جمال پور" در اثر سانحه تصادف به رحمت خدا رفتن ایشون از مشاورین خوب ما در زمینه مسائل طبی بودن و از افراد انقلابی و مومن به خانواده ایشون و به همه تنهامسیری ها تسلیت عرض میکنیم... خیلی خوب بودن ایشون...😭 ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ شادی روحشون صلوات اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم ⚫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کودکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های مهربون ☺️🌸
به نام خدای مهربون❤️ همفکری👌👌 توی یه روستای باصفا ،حسن اقایه مزرعه بزرگ داشت . حسن اقاتوگوشه ی این مزرعه یه لونه ساخته بود وازچندتامرغ وخروس نگهداری میکرد،🐔🐔🐥🐧🐦 صبح هاخروس باصدای خوشش اهالی خونه روازخواب میکرد،🐔🐧🐦 هرروزصبح حسن اقا،میرفت شیرگاوهارومیدوشید.🐂🐄🐂🐂 به لونه مرغ وخروسهاسرمیزد تخم مرغها روجمع میکرد. درلونه روبازمیکرد ومرغ وخروس ها رومیاوردبیرون 🐓🦃🐓🦃 اونهاهم خوشحال میرفتن ،توباغچه وشروع میکردن علف های توباغچه روخوردن😊😊 جوجه هادنبال هم میکردن و باهم بازی میکردن وخوشحال وشاد بودند🐥🐥🐥 عصرکه میشد حسن اقامیومد واونهارو میبرد تولونه شون.؛🙏🙏 مرغ وخروس ها وجوجه کوچولوهاانقدرخسته بودن که تاپاشون به لونه میرسید زود خوابشون میبرد😊😊 یه شب که همه توخواب نازبودن یکدفعه مرغ وخروس ها یه صدایی شنیدن وباترس ازخواب پریدن😲😲😲 جوجه هاازترس جیغ میکشیدن وزیربال وپرمامان مرغهاشون قایم شدن؛؛🐥🐥🐥🐥🐥 مرغ وخروس هاهمینطورکه ازترس بالاوپایین میپریدن، یکدفعه دیدند یه روباه اززیرزمین اومدبالا ، ویه مرغ روبه دندون گرفت ورفت. بقیه مرغ وخروس هاازترس دادوفریادمیکردن 😱😱😱 حسن اقاازخواب بیدارشد ورفت سراغ لونه مرغها که دید ای دادبیداد یکی ازمرغها نیست😫😩😫 حسن اقاخیلی ناراحت شد!! وصبح یه تله درست کرد وگذاشت دم درمرغدونی😁😁😁 دوشب بعد دوباره سروصدااومدو روباه اومد ویه مرغ دیگه گرفت؛ ورفت 😭😭😭 ازاون روزبه بعددیگه اقاخروسه اوازنمیخوندوخانم مرغهاهم حوصله نداشتن ویه گوشه باغچه کزمیکردن😭😭😭 ازسروصداوجیک جیک جوجه هاهم خبری نبود 😔😔شب هاهم ازترس خوابشون نمیبرد☹️☹️☹️ حسن اقا هرچی تله میزاشت ،ودم درمرغدونی نگهبانی میدادنمیتونست روباه مکارروبه دام بندازه.😡😡😡 یه روزاقاخروسه همه روجمع کردوگفت:اینطوری که نمیشه هرشب ازترس خوابمون نبره، وفقط ازروباه بترسیم وهیچ کاری انجام ندیم!!!وهرشب هم شاهدقربانی شدن یکی ازدوستانمون باشیم.😫😫😫 بهتره همه باهم فکرکنیم ،ویه راه حل مناسب پیداکنیم تابتونیم روباه روبه دام بندازیم.😃😃😃 خانم مرغه گفت اخه چه طوری اون خیلی زرنگه ومازورمون بهش نمیرسه😡😡 اقاخروسه گفت :اون یکی هست ولی ماچندتاییم .مطمئن باشیداگه ماباهم متحد باشیم ،باکمک وهمفکری هم میتونیم اون روشکست بدیم👌👌👌 همینطوری که داشتن باهم صحبت میکردن ؛یکدفعه خانم مرغه چشمش به چادرزهرا،دخترحسن اقاافتاد که روی صندلی جاگذاشته بود. وباخوشحالی گفت :فهمیدم !!!بیاید تانقشه ام روبهتون بگم تابرای همیشه ازدست این روباه مکارخلاص بشیم👏👏👏 شب شد 🌑🌑مرغ وخروس هاوحتی جوجه هاهم بیداربودن ومتتظراومدن روباه بودن😼😽😼😽 روباه زمین روکند واومد داخل مرغداری که یکدفعه یه چادرازاون بالاافتادروی سرش😃😄😃 سگ نگهبان هم پارس کرد وحسن اقاازخواب بیدارشد واومددم مرغداری ودید که روباه زیرچادر گیرکرده 😱😱 اون روگرفت وبرد😹😹 مرغ وخروسها ازاینکه باکمک واتحاد باهم تونسته بودن روباه روبه دام بندازن خیلی خوشحال شدن☺️😊☺️😄😁 اونهافهمیدن برای اینکه زندگی اروم وبدون ترس ولرزی داشته باشن به جای ترس ازدشمن باید باهمدلی وهمفکری وشجاعت با اونها مبارزه کنن 👌👌👌 فرداصبح اعضای خانواده باصدای اقاخروسه ازخواب بیدارشدن؛ وصدای جیک جیک وفریادخوشحالی جوجه ها🐥🐥🐥 همه ی مزرعه روپرکرده بود👌👌👌👏👏👏 (خانم نصرآبادی ) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
توجه توجه 📣📣📣📣📣📣 لطفا رمان جدید را در کانال یا گروه دیگری نشر ندهید ممنونم 💐
منتظر نظرات سازنده شما بزرگواران هستم 🌹