eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
چند آيه زيبا : 👌👌👌 ❤️گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟ گفت: «انَّ مع العسر یسرا» "قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/6) 💛گفتم: واقعا؟! گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا» حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/7) 💚گفتم: خب خسته شدم دیگه... گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله» از رحمت من ناامید نشو.(زمر/53) 💙گفتم: انگار منو فراموش کردی! گفت:«اذکرونی اذکرکم» منو یاد کن تا یادت باشم. 💜گفتم: تا کی باید صبر کرد؟! گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا» تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/63) «انّی اعلم ما لاتعلمون» من چیزایی میدونم که شما نمیدونید. (بقره/ 30) ❤️گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چی کار کنم؟ گفت: « و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله» حرف هایی که بهت زدمو گوش کن، و صبر کن ببین چی حکم میکنم. (یونس/ 109) 💛ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک (خدایا آخه من غیر تو کیو دارم؟!) گفت: «الیس الله بکاف عبده» من هم برای تو کافی ام.(زمر/36) http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃 اندکی_تامل 🌸در مقابله با مسائل زندگی آرام و صبور باشيد به خداوند شكايت نكنيد نگران آينده نباشيد به خدا اعتماد كنيد و همه چيز را به بزرگی و عشق او بسپاريد خداوند از همه مسائل ما بزرگـتر است...💖 💖خدا راه‌حل مسائل ما را بهتر ميداند خدا از درون ما باخبر است مشكلات را از تخت پادشاهی پايين بكشيد و به خود بگوييد "خدا از همه چيز بزرگتر است" "خدا بر همه چيز تواناست" "خدا از همه چيز آگاه است" پس رها كنيد و رها شويد ...🌸 💖خداوند، با همه عظمت و شكوهش با همه بخشش و مهربانی‌اش با همه بزرگی و عشق خدايی‌اش همراه و يار و ياور ماست خود گفته است : 💞فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ💞 او به ما بسيار نزديک است و ما را اجابت می‌كند 🌸 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
------ 🍃💖🍃 ------ 🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼 ارسال_این_متن_به_عزیزترین_ها بعضی ها عجیب خوبند یادشان که می افتی روحت جانی دوباره میگیرد. یادشان که می افتی بی اراده لبخند به لبانت مینشیند بعضی ها را کم میبینی و حتی اگر نبینی باز با تو هستند بعضی ها عجیب می آیند و عجیب تر انکه دیگر نمیروند حتی وقتی که از کنارت رفته اند میمانند؛ لبخندشان... تصویرشان... صدایشان... حرفهایشان... همه را پیشت امانت میگذارند و تو میمانی و یاد و آرزوی دیدار دوباره آنها. بعضی ها عجیب خوبند.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
شد سرود رو لبامون.mp3
5.81M
گل بريزيد نقل بپاشيد شام جشن و شاديه بر تن مولاي ما خلعت دوووماديه❤💖💓 😍 🍃❤️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کودکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های مهربون ☺️🌸
کیفِ چرمی🌹 برای بارِ چندم؛ کیفِ حمید را بر انداز کرد. خیلی قشنگ بود. رنگِ قهوه ای و براق؛ سگکِ درشت و زیبا؛ حتی مدلِ قفلش هم با بقیه کیف ها فرق داشت. حتما باید یکی مثلِ این بخرد. باز مادر غرید که" چرا دیر اومدی" عذر خواهی کردو به اتاق رفت. پول توی جیبی امروز راهم از جیبش در آوردو توی قلک انداخت. از سوراخِ ریز قلک نگاه کرد. حتما تا چند روزِ دیگر می توانست آن کیف را بخرد. هفته ها بود که در مدرسه خوراکی نمی خرید و پول هایش را پس انداز می کرد. نگاهی به درزِ شکافته شده کیفش کرد. دیگر لازم نبود مادرش درزِباز شده را بِدوزد. هر طرف کیفش بارها دوخته شده بود. امروز باید؛ لباس هایی را که مادرش آماده کرده؛ به حجره حاجی ببرد. ناهار خوردو سریع راه افتاد. صدای سرفه های خواهرش را شنید. سخت بیمار بود و غذاهم نخورده بود. نزدیک عید بود و بازار شلوغ. همه در حالِ خرید کردن بودن. لباسها را تحویل داد و برگشت. جلوی مغازه کیف فروشی ایستاد. با خود گفت" همین روزها به آرزوم می رسم." دفتر مشقش را جمع کردو داخل کیفش گذاشت. بازهم به درزِ باز شده نگاه کرد. در رختخواب دراز کشید. خوابش نبرد. بلند شد و قلکش راباز کردو پولها یش راشمرد. دیگر چیزی نمانده بود تا صاحبِ کیفِ چرمی شود. با خوشحالی خوابید. با صدای سرفه های خواهرش از خواب پرید. چشمش به عکسِ پدرش افتاد. کاش زنده بود. سر و صدای مادرمی آمد. پاشد و سریع بیرون رفت. صورتِ خواهرش سیاه شده بود وسرفه هایش بند نمی آمد. مادرش دم نوش به دست نشسته بود و اشک می ریخت و هرچه می کرد. خواهر نمی توانست دمنوش را بخورد. بلند گفت: _مامان باید ببریمش در مانگاه. مادر نگاهی درد آلود به او کرد. و فهمید که دردِ مادرش بی پولی است. بی درنگ به اتاق دوید و پولهایش را آورد. به طرف مادرش گرفت وگفت: _مامان تورا خدا پاشو. الآن خفه می شه. صبح شده بود که ازدرمانگاه برگشتند. امروز حتی پول توی جیبی هم نداشت. لقمه ای نانِ خالی در کیفش گذاشت. درز باز شده را با منگه بست. وبه مدرسه رفت. (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته🌹 "یا علی گفتیم و عشق آغاز شد " صد در رحمت به رویم باز شد عشق مولا در دلم غوغا کند این دل غمدیده را احیا کند 🌹 (فرجام پور) اللهم عجل لولیک الفرج به حق علی 🌹 شبتون بهشت در پناه خدا التماس دعا 🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ریپلی به قسمت اول رمان دستان سرد 👆👆🌹
مژده 😍 به تمام پدر و مادرها😍 مباحث تربیت فرزند👌 نگران تربیت فرزندانتون هستید⁉️ فرزندتون حرف شنوی نداره⁉️ تربیت خوب یعنی چی⁉️ و سوالات تربیتی دیگر را در کانال ما بیابید ✅ در مباحث استاد پناهیان 🌹 همراه با داستان های آموزنده مخصوص کودکان. و رمان برای بزرگسالان 😍 وارتباط با مشاور تربیتی ✅ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون