#خواص_سویق_عدس
✅مقوی،
✅قطع کننده ی عطش و تقویت کننده ی معده است.
✅صفرا را خاموش و درون را خنک و هیجان خون را ساکن می کند.
✅داروی خونریزی (عدم قطع حیض) زنان
✅و شفای هفتاد نوع بیماری است.
#سویق_سیب 🍎:
سیب را بتدریج رنده کنید، تفت دهید و پس از خشک شدن آنرا پودر کنید.
🍎🍏توضیح مفصل تهیه سویق سیب:
👈برای تهیه سویق سیب ابتدا باید سیب را ورقورق کرد
👈و آن را خشک کرد
👈سپس آن را آسیاب کرد
👈 و بعد آن را در ماهیتابه یا دستگاه تفت داد تا جایی که رنگ آن تغییر کند،
🔴برای خشککردن بهتر است از آفتاب استفاده شود البته میتوان از دستگاه هم استفاده کرد،
💗 در روایات به سیب لبنانی تأکید شده ولی میتوان از هر نوع سیبی استفاده کرد، برای پوست سیب چندان تعریف نشده و سبب ابتلا به آپاندیس میشود ولی شاید اگر خشک شود و تفتداده شود مشکلی نداشته باشد.
#خواص_سویق_سیب :
✅ برطرف کننده ی خون دماغ،
✅بهترین درمان برای مار و عقرب گزیدگی
✅ و دفع انواع سموم از بدن مثل مواد مخدر باقی مانده در بدن و رفع انواع مسمومیت ها
✅ و قطع کننده ی تب
✅درمان اسهال مخصوصا برای کودکان
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
شکلات 🌹
صدای زنگِ بلند شد.
خانم معلم از کلاس بیرون رفت.
بچه ها هم به دنبالش از دربیرون رفتند.
مریم دفترش را در کیف گذاشت.
زیپ کیفش را بست، چشمش به چیزی زیر میز افتاد.
خم شد و زیر میز را نگاه کرد.
مدادِ زهره روی زمین افتاده بود.
آن را برداشت. خوب می شناختش.
چند روز پیش زهره این مداد را خریده بود.
یک عروسکِ کوچکِ زیبا بر سرِ مداد بود.
او هم آرزو داشت که یکی مثلِ این داشته باشد.سر و صدای بچه ها از راهرو و حیاط به گوش می رسید.
کیفش را روی دوشش انداخت.
با سرعت از کلاس بیرون رفت.
دنبال زهره گشت تا مدادش را بدهد.
زهره را دید که از حیاطِ مدرسه بیرون رفت.
دنبالش دوید. ولی زهره سوارِ ماشینِ پدرش شد و رفت.
مجبور شد مداد را با خودش به خانه ببرد.
بعد از ناهار، دفتر و کتابش را در آورد.
مدادش را برداشت که مشقش را بنویسد.
چشمش به مدادِ زهره افتاد.
به طرفِ آشپزخانه نگاه کرد.
مادرش، مشغولِ شستنِ ظرف ها بود.
مداد را در دست گرفت و نگاه کرد.
با خودش گفت"هیچ کس نمی داند که مدادِ زهره را پیدا کردم. پس باید برای خودم نگهش دارم"
صدای مادر به گوشش خورد:
_مریم جان، بیا بشقابِ مینا خانم را ببر بده.
مداد را در کیفش پنهان کرد.
مادر بشقابِ مینا خانم را که برایشان حلوا آورده بود، شسته بود و در آن شکلات گذاشته بود.
مریم بشقاب را گرفت و برد.
به مینا خانم داد و برگشت.
دوباره دستش را در کیفش کرد و مداد را برداشت.
دلش می خواست مداد را برای خودش بردارد.
مداد را روی دفترش گذاشت تا مشق بنویسید.
ِمادرش کنارش آمد وگفت:
_مریم جان این شکلات ها هم برای تو.
مریم نگاهی به شکلات ها کرد. از همان شکلات هایی که برای مینا خانم برده بود.
خوشگل و خوشمزه.
یادِ مداد افتاد. "خوب شد که مامان مداد را ندید"
زود مداد را در کیفش گذاشت.
بعد آن را از خود دور کرد و شروع کرد به نوشتنِ مشق هایش.
فردا صبح از همیشه زودتر آماده شد و به مدرسه رفت.
هنوز زنگ نخورده بود که زهره وارد حیاط مدرسه شد.
با لبخند به طرف زهره رفت.
مدادش را به طرفش گرفت و گفت:
_دیروز این را جا گذاشتی.
زهره از او تشکر کرد و مدادش را گرفت.
وقتی به کلاس رفتند.
خانم معلم برای بچه های زرنگِ کلاس جایزه گرفته بود.
وجایزه مریم یک مدادِ عروسکی قشنگ بود.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته🌹
"یا علی گفتیم و عشق آغاز شد "
صد در رحمت به رویم باز شد
عشق مولا در دلم غوغا کند
این دل غمدیده را احیا کند 🌹
(فرجام پور)
اللهم عجل لولیک الفرج به حق علی 🌹
شبتون بهشت
در پناه خدا
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون