#گرفتاری_ها_تقصیرخودمنه
حضرت #آیت_الله_بهجت
هرجا گرفتاری و بلایی و عذابی بر سر ما آمد، بدانیم جلوتر از آن، زمینه گره و گرفتاری و ابتلا را خود فراهم کردهایم؛ یا با ترک واجب، و یا با ارتکاب کار حرام، و یا ترک مستحبِ خیلی شدید و مؤکد، و یا با انجام شبهات. اگر ما الآن بهحسب ظاهر همین که بدانیم تارک واجب یا فاعل حرام نیستیم، جا دارد کلاهمان را از شادمانی به هوا بیندازیم.
📚در محضر بهجت، ج۱، ص ۳۵۸
🔖امام علی(ع) می فرمایند:
العَسَلُ شِفَاءٌ مِن کُلِ دَاءٍ، وَ لَا دَاءَ فِیه.
عسل درمان هر بیماری است و هیچ عوارضی ندارد.
📚 مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۱۶۶
🌸 مرکز #طب_جامع اسلامی و سنتی🌸
↫✳️ میوه
معجزات میوه ها در پیشگیری و درمان بیماری ها 👌
ﺟﻬﺖ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻣﻔﺮط : ﺧﺮﻣﺎ
ﺟﻬﺖ ﭘﻮﮐﯽ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ : ﮐﺸﻤﺶ
جهت ﮐﻢ ﺧﻮﻧﯽ : ﺍﻧﺠﯿﺮ ﺧﺸﮏ
جهت ﯾﺒﻮﺳﺖ : ﺁﻟﻮ ﺧﺸﮏ، ﺍﻧﺠﯿﺮ
ﻋﻔﻮﻧﺖ ﻣﺜﺎﻧﻪ : ﺯﻏﺎﻝ ﺍﺧﺘﻪ ﺧﺸﮏ
🌸 مرکز #طب_جامع اسلامی و سنتی🌸
↫✳️ درمان بی خوابی شبانه
🔹 در وعده شام حتما کاهو میل نمائید
🔹 برگ چغندر نیز برای این منظور بسیار مفید است
🔹 مالیدن روغن بنفشه پایه زیتون به ملاج سر
🔹 نوشیدن یک لیوان شیر ۱۵ دقیقه قبل از خواب
🔹 پاشیدن چند قطره گلاب بر روی بالش
🔹 خوردن سرکه انگبین و کاهو قبل از خواب
🔹 استفاده از دم نوش های آرامش بخش مانند بادرنجبویه،بهار نارنج ، سنبل الطّیب نیز به داشتن خوابی راحت کمک می کند
🌸 مرکز #طب_جامع اسلامی و سنتی🌸
✅عوامل موثر تقویت حافظه در احادیث:
1⃣خواندن قرآن
2⃣مسواک زدن
3⃣روزه گرفتن
4⃣شانه زدن
5⃣سرمه کشیدن
6⃣گرفتن ناخنها در روز دوشنبه
7⃣حجامت کردن
8⃣خرفه
9⃣عسل
0⃣1⃣کندر
1⃣1⃣خوردن ۲۱ عدد مویز صبح ناشتا
2⃣1⃣عناب
3⃣1⃣کرفس
4⃣1⃣خوردن سه قطعه زنجبیل با عسل
5⃣1⃣خوردن عسل با کندر
6⃣1⃣مصرف زعفران و سعد و عسل با هم
🔴از جمله علل ضعف حافظه در احادیث:
1⃣خوردن سیب کال
2⃣خوردن گشنیز
3⃣پنیرمحلی بدون گردو
4⃣خواندن نوشته های قبور
5⃣نگرفتن ناخن
6⃣خوردن کنجد
7⃣مداومت برخوردن گوشت گاو
8⃣راه رفتن بین دو زن
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
انتخاب🌹
چشمانم را بستم. دوباره علی محکم به پهلویم زد. روی هوا چرخ زدم.
نزدیک دروازه احمد با لگد محکم تری به سرم زد. دوباره اوج گرفت.
اینبار سینا، با چشمانی پر خون منتظرم بود. محکم تر از بقیه با نوکِ کفشش به پهلوی چپم زد.
برنامه هر روز همین بود.
ساعت ها با عصبانیت به بر سرو صورتم می کوبیدند.
اما امروز از دست همه خسته بودم.
وقتی دوباره علی با لگد به آسمانم پرتابم کرد، چشمانم را نبستم. به اطراف نگاه کردم.
پسرکی روی ویلچر مثل هر روز با حسرت تماشا می کرد.
دروازه بان آماده؛ بالا و پایین می پرید.
دستانش را در هوا تکان می داد. تا مرا در آغوش بگیرد.
یک لحظه با خود گفتم:"دیگر بازیچه بودن بس است. باید خودم انتخاب کنم که در دستان چه کسی باشم."
آرام راهم را کج کردم. صدای فریاد بچه ها بلند شد. توجه نکردم.
در کنارِ زمین، آرام در آغوش پسرک نشستم.
دستان پر مهرش را بر سرم کشید.
( فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون