🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
#سیاستهای_رفتاری
"احسـاسات افـراد رو تاییـد کنیـد!"
🍃 يكى از مهمترين نكات ايجاد رابطه خوب با فرزندتان، همسرتان يا دوستانتان اين است كه هميشه براى شروع، احساسات افراد را تاييد كنيد.
👈 مثلا به همسرتان بگوييد: «میدونم از اينكه دير اومدم عصبانى هستى»، «میدونم الان از دستش عصبانى هستى»، «میدونم دلت شكسته» و...
👈 يا به فرزندتان بگویید: «میدونم که میترسى» يا «میدونم عصبانى شدى كه بيشتر تو پارک نمونديم» و ...
✅ شايد باور نكنيد اما در بيشتر مواقع تاييد احساس ديگران معجزه میكند...!
🍃🌸🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼
❌مسائل مالی خط قرمز آقایان!
👌نقطه ضعف بزرگ مردها انتقاد از اونها در مورد مسائل مالی و مقایسه اونها با افراد موفق از نظر مالیه
👈پول برای مردها حکم زیبایی برای خانم ها رو داره.
👌اگر گفتی چرا پول نداری چرا عقب هستی از نظر مالی ضربه مهلکی زدی به او!! همیشه از نظر مالی ابراز رضایت و قناعت کن تا همسرت از بودن در کنارت لذت ببرد!
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃
#هر_دو_بدانیم
🍃 اگر همسرمان را برای مدت طولانی تحت فشار و زور قرار دهیم؛ به جایی خواهیم رسید که ممکن است هرگز دوباره صمیمیتی بین ما ایجاد نشود و بازگشتی وجود نداشته باشد!
❎ برای ایجاد و نگهداری رابطه با همسرمان، باید از رفتارهای مخرب و قطع کننده ارتباط دست برداریم.
👈 رفتارهایی از قبیل زور، اجبار، تحمیل، تنبیه، شکایت، سرزنش، کنترل، ریاست، غرغر، مقایسه، قهر و کنارهگیری و...
✅ به جای این رفتارهای تخریبگر، رفتارهای مهرورزی و پیوند دهنده را جایگزین کنیم.
👈 این رفتار عبارتند از گوش کردن، حمایت کردن، مذاکره، تشویق و دلگرمی، عشق و دوستی، اعتماد، پذیرش، گشادهرویی، احترام گذاردن و...
💞💞💞
💕 #بهترین_زن 💕
❣پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
💑بهترین زنان شما زنی است که برای شوهرش خودنمایی و آرایش کند،
🚫اما خود را از نامحرم بپوشاند.
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
صندلی🌹
پارسا با عجله درِ کلاس را باز کرد.
با دیدنِ امین روی صندلی جلویی، اخم هایش را در هم کرد.
با خودش گفت:"کاش زودترمی آمدم. چرا همیشه باید امین روی صندلی جلو بنشینه؟"
با ناراحتی روی صندلی ردیف بعدی نشست.
فردای آن روز با سرعتِ بیشتری دوید تا زودتر به مدرسه برسد.
وقتی وارد کلاس شد، هنوزکسی نیامده بود. با خوشحالی روی صندلی جلویی نشست. کیفش را کنارش گذاشت و به صندلی تکیه داد.
بچه ها یکی یکی آمدند. امین هم آمد. وقتی پارسا را دید، کمی ایستاد و بعد رفت و روی یک صندلی دیگر دردیف آخر نشست.
پارسا با خوشحالی لبخند زد.
خانم وارد کلاس شد. با تعجب به پارسا نگاه کرد و گفت:"تو چرا اینجا نشستی؟"
پارسا گفت:"آخه من زودتر اومدم."
خانم معلم گفت:"دلیل نمی شه. امین باید اینجا باشه. وسایلت را بردار برو."
بعد به امین اشاره کرد که سر جایش بنشیند.
پارسا با ناراحتی از روی صندلی بلند شد.
بغض کرده بود. اصلا از درس چیزی نفهمید. از دستِ خانم معلم ناراحت بود.
زنگ تفریح، خانم معلم پارسا را در کلاس نگه داشت وگفت:" من تو رو خیلی دوست دارم. تمامِ بچه هارا دوست دارم. ولی حتما کارم دلیلی داره."
اشک های پارسا دونه دونه روی صورتش افتاد. با بغض گفت:"نخیر شما فقط امین را دوست داری."
خانم معلم لبخند زد. اشکهای پارسا را با دستمال پاک کرد وگفت:"نه پسرم اشتباه می کنی. اگر من می گم که امین جلو باشه. فقط به خاطرِ مشکلیه که داره. دلم نمی خواستم همه بدونن. فقط به تو می گم. امیدوارم بین خودمون بمونه."
پارسا سرش را تکون داد و گفت:"چشم می مونه."
خانم معلم گفت:"متأسفانه امین گوش هاش مشکل داره. یعنی صداها را خوب
نمی شنوه. به خاطر همین باید جلو باشه تا بهتر بشنوه."
پارسا با تعجب به حرفهای خانم معلم گوش داد.
وقتی به حیاط رفت. به قیافه امین نگاه کرد.
با خودش گفت:"چه قدر سخته"
از روز بعد پارسا زودتر توی کلاس می رفت. روی صندلی جلو می نشست.
وقتی امین می آمد از جایش بلند می شد. با او سلام واحوالپرسی می کرد. بعد کیفش را برمی داشت و روی صندلی ردیف آخر می نشست.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون