eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃 🍃برای درمان سردرد ضماد ریشه بادام +روغن گل سرخ + سرکه نافع است. 🍃افرادی که در اثر افتاب روی صورت لکه دارند از روغن بادام استفاده کنند. 🍃برای درمان چین و چروک در چشمها گونه و زیر گلو از روغن بادام استفاده شود. 🍃مالیدن روغن بادام شیرین بهترین برطرف کننده چین و چروک است. 🍃برای جلوگیری از چین و چروک، خوردن یک لیوان اب سیب هر روز توصیه میشود 🌺🌺🌺🌺🌺
به دنبال استرس و عصبانیت تنظیم قند در بدن افراد دیابتی مختل می شود و اصولا در پاره ای موارد شروع به دنبال یک شوک عصبی و یا استرس ناگهانی ایجاد می شود که به اصطلاح دیابت عصبی گفته می شود لذا بیماران دیابتی باید تا حد امکان با انجام تمرین های تنفسی و ذهنی خود را آرام نگاه داشته و خود را حفظ کنند و تحت نظر پزشک از گیاهان دارویی آرام بخش مثل ، ، و بهره مند شوند. ممکن است بدن بیماران دیابتی نیاز به های خاصی داشته باشد؛ در موارد ساده می توان این پیرایش را با رژیم های غذایی همچون آش های طبی چون ، آش و آش انجام داد. 🌺🌺🌺🌺🌺
📌 نان سنگک ایده آل ترین نان ✍ نان سنگک سالم و سرشار از آهن، روی، منیزیم و کلسیم طبیعی است، اگر نانی این مواد را نداشته باشد باعث دیابت، چاقی و سرطان میشود 🌺🌺🌺🌺
📌 پیشگیری و درمان گلو درد ✔️ با توجه به رسیدن فصل سرما، بیماری‌ هایی مانند گلو درد فراگیر می‌شود ✔️ در این نوع بیماری ، گلو دچار التهاب می‌شود، به طوری که نوشیدن و بلعیدن سخت می‌شود ✔️ گوش سنگین می‌شود و لوزه ها ملتهب می‌گردد 🔰 درمان گلو درد 1- خوردن نمک طبیعی در ابتدای غذا 💠 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید: « خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی کرد، غذا را با نمک آغاز کن و با نمک خاتمه بده، زیرا در نمک درمان هفتاد بیماری است که کمترین آنها جنون و جذام و پیسی و گلو درد و دندان درد و شکم درد است » 2️- جرعه جرعه نوشیدن شیر 💠 امام صادق علیه السلام می‌فرماید: « چیزی مانند ریز ریز خوردن شیر برای گلو درد نیافتیم » 🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#تواضع 🌼‌یکبار به #علامه_طباطبایی گفتند : فلان کس از شما انتقاد کرده است، علامه فرمود : من که رسوای جهانم! عیب من یکی دوتا نیست، خب این هم رویش! 📘 کتاب ز مهر افروخته، ص ۳۳
📩 ◄ #ڪـــــلام_شهـــــید 🍁شهید حمید طباطبایی‌ مـهر: فقط #دم زدن از شهـدا افتخار نیست باید زندگــیمان حرفـمان نگاهـمان لقمه‌هایمان رفاقتمان #بـوی شـــــهدا را بدهد.
4.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 امام خمینی(ره): ادعا می‌کنند که #حضرت_مسیح فرموده است: اگر کسی به شما سیلی زد آن طرف صورتتان را بگیرید تا سیلی بزند ❌این دروغ‌ است، پیغمبر بزرگ خدا یک همچو حرف غیر صحیح را نخواهد زد
ツ 🌷مقام معظـــــم رهـــــبری: رهبرمعظم‌انقلاب در ديدار خانواده شهيد مسیحی: در اســـلام هر كس حضرت مسيح و حضرت مـــــريم را منكر شود از دين‌ خارج اســـــت. 🌺میلاد حضرت مسیح (ع) مبارک ↷↷↷ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کودکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های مهربون ☺️🌸
پرواز🌹 پویا دسته فرمان را سفت چسبید. آن را به عقب کشید. هواپیما با تکان سختی از زمین بلند شد. پویا با لبخند به اطراف نگاه کرد. آسمان صاف بود. فقط چند تکه ابر در آن دید. بالا و بالاتر رفت. به وسطِ ابرهایی که شبیه پشمک بودند رسید. چشمانش را بست و زبانش را دراز کرد. تکه ای ابر به زبانش چسبید. با خوشحالی آن را مزه کرد. شیرین و خوشمزه بود. درست مثلِ پشمک واقعی. چشمانش را باز کرد. خرسی از صندلی پشتِ سرش صدازد:"پس من چی؟" پویا گفت:"الان دور می زنم. تو هم از این پشمک ها بخور." دور زد و برگشت. وسطِ ابرها که رسید. خرسی بلند شد و دستش را دراز کرد. یک تکه ابرِ خوشمزه کَند و توی دهانش گذاشت. پویا گفت:"محکم بشین که می خوام برم طرفِ کوه ها." خرسی محکم به صندلی چسبید. پویا هواپیما را به طرفِ کوه ها برد. روی کوه، برف سفیدی بود. به قله کوه رسید. دستش را دراز کرد و کمی برف برداشت. خرسی هم خم شد و دستش را پر از برف کرد. هواپیما دوباره بالا رفت. هر دو برف هایشان را خوردند. خیلی خنک و خوشمزه بود. خرسی گفت :"دوباره برف می خوام." پویا به او نگاه کرد و گفت:"دیگه بسه. باید بریم خونه:" خرسی از جا پرید و داد زد:"مواظب باش." پویا جلو را نگاه کرد. وای هواپیما نزدیک کوه بود. نزدیک بود به آن بخورد. دستش را روی صورتش گذاشت و فریاد زد.:"وای.. خدا... کمک..." دستی روی شانه اش نشست. "پویا ...پویا ...بیدارشو... داری خواب می بینی." چشمانش را باز کرد. با نگرانی دور و برش را دید. خرسی روی تخت؛ کنارش خواب بود. مادر گفت:"زود بیا صبحانه بخور. مدرسه ات دیر می شه." پویا از جا بلند و شد. به طرفِ قفسه رفت. هواپیما سرِ جایش بود. آن را برداشت. لبخند زد و به طرفِ آشپزخانه رفت. مادر و پدر، کنارِ سفره نشسته بودند. سلام داد و گفت:"مامان جون، بابا جون، به خاطرِ کادوی خوبتون متشکرم." پدر خندید وگفت:"جایزه، کارنامه خوبته." پویا گفت:"این و خرسی رو از همه اسباب بازی هام بیشتر دوست دارم." دوباره به اتاق برگشت. تا برای رفتن به مدرسه آماده شود." (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون