eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.7هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
135 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
6⃣ یکی از نفس های ما است. 👈نفس اماره: از جنس کینه، نفاق، جاه طلبی و شهوته. که ما باهاش میشیم نفس اماره خداست و تمام تلاش خودش رو انجام میده تا ما اون لذت واقعی رو نکشیم.😕😔 میخواد ما رو از خدا دور کنه و اون میتونه ما رو تا درجه ای پایین تر از حیوانات برسونه.♀ بدونیم که این نفس اماره ما مامور خداست و روز قیامت هم قراره مثل یه جاسوس خبر بده👇👇 که کجاها از اون پیروی کردیم و کجاهاحالشو گرفتیم، از همه چیز هم خبر داره. ✔️👈 وظیفه ما در مقابل این نفس اینه که کلاً زمین بزنیمش و ازش اطاعت نکنیم. 👇👇@asrardarun
7⃣ بعدی ⬅️ هست. ✅👈نفس مطمئنه: تماماً از جنس محبت، حکمت، گذشت، لذت و عقله که این هم خداست تا ما رو از فرشته ها بالاتر ببره و به خود خدا برسونه.😍 در بیرون از ما هم ⬅️شیطان ‍♂همدست نفس اماره➡️ماست و ⬅️پیامبر و قرآن و اهل بیت علیهم السلام هم همدستان نفس مطمئنه➡️هستند. می بینید 👆 علی القاعده نفس مطمئنه ما باید قوی تر باشه 💪چون همراهان و یاری دهندگان قوی تری داره و نفس اماره ما قاعدتاً باید ضعیف تر باشه چون فقط یه ‍♂شیطان‍♀ رو داره که اونم خیای ترسو هست 👻 اما‌ متاسفانه عملکرد ما چیز دیگه ای رو نشون میده 😔 🌀⚜🌀⚜🌀⚜🌀⚜ 👇👇@asrardarun
8⃣ مشکل اینه که ما معمولاً میریم سراغ نفس اماره 😔 عقل میگه از این نفس مطمئنه پیروی کن تا به خدا و لذت و آرامش برسی. اما چطوری؟♀⁉️ این مبحث هم خیلی شیرینه هم خیلی مفصل توی این دوره فقط یه اشاراتی بهش میکنیم. ♥️👈 ببین دوست من👇👇 من و شما تو هر دوره از زندگیمون برای هرکاری جنگ بین این دو نفس رو در وجودمون داریم و این ما هستیم که با قوه خودمون یکیشو انتخاب کنیم. ما معمولا به سمت نفس اماره میل داریم 😱 پس مدیریت این تمایلات هست که درنهایت تکلیف مارو مشخص میکنه که من:🙋♀👇 ⁉️بهشتی خواهم شد یا جهنمی؟ ❓❓❓❓❓❓ ⁉️ از فرشته بالاتر خواهم رفت یا از حیوان پست تر میشوم؟ ❓❓❓❓❓❓❓ 👇👇
9⃣ یه برای مدیریت تمایلات امروز بهتون یاد میگیریم این فرمول میتونه کمک بزرگی باشه تا برای انتخاب تمایلاتمون راحت تر عمل کنیم😃😍 همیشه بین دوتا تمایلی که داریم یکیش پست تر⬇️ هست و یکیش برتر⬆️ فرمول به ما میگه: ✅ انتخاب تمایل برتر(پیروی از نفس مطمئنه) ⬅️ مساویست با لذت و رسیدن به اعلا علیین ☑️ انتخاب تمایل پست(پیروی از نفس اماره) ⬅️ مساویست با رنج و گرفتاری و دردسر بیهوده و رفتن تا اسفل السافلین 👇👇
امروز تا فردا دنبال عمل کردن به فرمول لذت باشید و از تجربیات موفقیت آمیز و یا حتی شکستها برامون بگید☺️ این تمرین برای همه ی گروهها هست بالاخره یک تجربه ای امروز خواهید داشت . فقط و فقط برای تجربیات فرمول لذت ممنون از همکاریتون.🙏 امیدوارم امروز به حق صاحب الزمان عج غرق لذت شوید.😍🙏
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم🌺
سلام دوستان طاعاتتون قبول 🌹 لطفا دوستانتون را به کانال دعوت‌ کنید برای استفاده از مطالب تنها مسیری 👆🌺 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
recording-20200510-095128.mp3
1.54M
✅ نقش کلیدی پدربزرگها و مادربزرگها در معرفی شخصیت زن و مرد به جوانان فامیل 🚫 خطر کانال های جوک که صبح تا شب زن و مردها رو روبروی هم قرار میدن از کانال های مستهجن خیلی بیشتره... حاج آقا حسینی 🌷 @IslamlifeStyles
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
Habashi-Zan-mard1.mp3
9.39M
✅ واقعیت های زن و مرد 🌹 زن و مرد باید طبق آفرینش خودشون زندگی کنند. 🔷در سن پایین بچه دار بشید تا بتونید بچه هاتون رو درست تربیت کنید... دکتر حبشی 👌حتماااااا گوش بدید 🌺 @IslamlifeStyles
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کودکانه تیرکمان🌹 صدای قُل قُلِ قابلمه غذا که روی چراغِ گوشه اتاق بود؛ در سر و صدای زهرا گم شد. دامن مادرش را گرفته بود و می گفت: _من عروسک می خوام. مادر از دستش کلافه شد. نگاهی به دور و برش انداخت. درِ صندوق را باز کرد. روسری رنگ و رو رفته اش را بیرون آورد. از وسط گره زد. شبیه عروسک شد و به دستِ او داد. زهرا خندان، از جا بلند شد و به طرفِ دارا و نادر رفت. با صدای بلند و پشتِ سرِ هم می گفت: _ منم عروسک دارم. منم عروسک دارم. آن دو سرگرمِ تیله بازی بودند. نادر گفت: _باشه. برو کنار الان می بازم. زهرا اخم هایش را در هم کرد. به طرفِ مادر دوید. مادر گفت _ مواظب باش. الان به چراغ می خوری. و او خودش را در بغل مادر انداخت. مادر دستی به سرش کشید و گفت: _بیا با هم بازی کنیم. نادر، همه تیله ها را برداشت و گفت: _ من بردم. من بردم. دارا دستهایش را به زد و گفت: _ باشه. حالا یه بازی دیگه. نادر تیر وکمانش را از زیر متکا برداشت و گفت: _ تازه! این هم امروز درست کردم. دارا گفت: _ چقدر قشنگه! می دی به من؟ نادر تیر کمان را پشتش گرفت و گفت: _ یواش. مامانم نمی دونه. بفهمه دعوام می کنه. دارا گفت: _ خب یکی هم برای من درست کن. دارا گفت: _آخه دستکش پلاستیکی ندارم. امروز، شیشه چند تا ماشین را پاک کردم. یه خورده پول به مامانم دادم. بقیه اش را دستکش خریدم. دارا سرش را پایین انداخت. لب هایش آویزان شد. اشکش را با پشتِ دست پاک کرد. نادر نگاهی به او، و بعد به تیرکمان کرد و گفت: _ باشه این برای تو. دوباره فردا بیشتر کار می کنم و دستکش می خرم. هر دو خندیدند. نادر گفت: _" حالایه عکسِ یادگاری هم بندازیم. بعد دمپایی را از گوشه اتاق برداشت. آن را بالا برد. دارا گفت: _با این! نادر خندید وگفت: _ بله! مگه چه عیبی داره؟ مامانم تا حالا کلی با همین دمپایی سوسک و پشه کشته. حالا ما هم باهاش عکس می اندازیم. فقط اخم هات رو باز کن که عکسمون قشنگ بشه. هر دو خندیدند و عکس دونفره انداختند. (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون