سلام دوستان وقتتون بخیر🌺
دهه کرامت را خدمت تک تک شما بزرگواران تبریک عرض می کنم
به حق امام رئوف همگی سلامت و حاجت روا باشید🌺
درباره رمان تینا 🌺🌺🌺
لطفا دقت کنید📣📣
همانطور که پیگیر داستان هستید
داریم به اواخر داستان نزدیک می شیم✅
لطفا در نظر سنجی شرکت کنید
آیا داستان را ادامه بدهم یا
با جمع بندی، به پایان برسانم ⁉️⁉️⁉️
ممنون می شم در نظر سنجی شرکت کنید
اگر توی نظر سنجی شرکت نکنید
قسمت های جدید را
بارگذاری نمی کنیم 😌
نمی خواهید بدونید تینا به پرهام چی می گه ⁉️⁉️⁉️😊
پس حتما در نظر سنجی شرکت کنید✅
مزار سردار شهید
حاج قاسم سلیمانی
همین الان ✅
#ارسالی_کاربران
شادی روحشون صلوات
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم🌺
#داستان_کودکانه
پاهای کوچک🌹
لاک پشت کوچولو به جوجه اردکهایی که دنبالِ مادرشان می دویدند، نگاه می کرد.
آهی کشید و با خودش گفت:
_کاش من هم می توانستم بدوم.
آهسته آهسته خودش را به برکه رساند.
جوجه اردک ها با سر وصدای زیادی در حال آبتنی کردن بودند.
مادرشان با خوشحالی بازی کردن جوجه هایش را نگاه می کرد.
لاک پشت به تنهایی شروع به آب تنی کرد.
دلش می خواست با جوجه اردک ها دوست باشد.
صدای فریادِ مامان اردک بلندشد.
یکی از جوجه ها پایش گیر کرده بود.
نمی توانست خود را نجات دهد.
لاک پشت، به زیر آب رفت.
پای جوجه اردک لابه لای سنگ ها ی کفِ برکه گیر کرده بود. جوجه اردک هر چه تلاش می کرد نمی توانست، پایش را رها کند.
لاک پشت خودش را به سنگ ها رساند.
با زحمتِ زیاد، سنگ را جا به جا کرد.
پای جوجه اردک رها شدو
به سوی مادرش رفت.
مامان اردک؛ از او تشکر کرد.
لاک پشت نگاهی به پاهای کوچکش کردو فهمید که اشتباه کرده که به پاهای اردک ها حسرت خورده.
و فهمید که هرکس توانایی هایی دارد که دیگری ندارد.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
لطفا در نظر سنجی رمان تینا شرکت کنید
حمایت شما مایه دلگرمی ماست ✅👌
دلنوشته امام زمانی 🌹
به نام خالق هستی
به یادِ دوست و دوستی
سلام ای بهترین یارم
سلام ای والاترین دارایی ام
سلام ای مهربان ترین
سلام ای با وفا ترین
سلام ای بهترین
سلام ای زیبا ترین
سلام ای نام تو زنده
سلام ای شاه خجسته
سلام ای یار دیرین
سلام ای شاه سرزمین
بیا ای دوست
بیا ای دوست
بیا ای مرد
بیاد در مان هر درد
اللهم عجل لولیک الفرج 🌺
(محمد حسین دری)۱۱ ساله
شبتون بهشت 🌺
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
خدایا
آغازی که تو
صاحبش نباشی
چه امیدیست به پایانش؟
پس با نام تو
آغاز می کنم روزم را
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
سلام صبح بخیر🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام صادق علیهالسلام فرمودند:
از (عوامل) نابودی اسلام و مسلمانان این است که اموال در دست کسانی باشد که حق و حقوق آن را نشناخته و با آن کار خیر انجام ندهند.✨
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
#سلام_امام_زمانم
ای #دیدنت بهانه ترین خواهش دلمـ❤️
فڪری بڪن برای من و آتش🔥 دلم
دست ادب به سینه ی #بیتاب میزنم
#صبحت_بخیر حضرت آرامش دلمـ😌
#سلام روشنیِ دیدهی احرار ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
هدایت شده از علیرضا پناهیان
💌 #پیام_معنوی | چه وقت میخواهیم این حقیقت را بفهمیم؟
🌱 رزمایش همدلی: idpay.ir/hamdeli99
@Panahian_ir
اول به افتخار خودتون یه صلوات بفرستین
یه گام مهم و اساسی رو پشت سر گذاشتیم ☺️
از این به بعد کیفیت کار بستگی به تلاشی داره که در گام اول انجام دادین
🌿🍀🌱☘🍀
#گام اول ↩️
"نماز ابتدا عشق بازی با خدا نیست
نماز ابتدا رعایت ادب در پیشگاه خداوند است "
تو گام اول به این موضوع مفصل پرداختیم👆✅
گام اول مهم ترین گام هست ✅
قرار نیست همینجوری ولش کنیم ❌
تا اخرین گام باهاش کار داریم و هرجلسه احادیث جدیدی از این گام خواهیم گفت
پس نگران نباشین 😉
#گام دوم ↩️نماز متفکرانه ✅
از نماز مودبانه میخوایم برسیم به نماز متفکرانه❤️
نماز متفکرانه نیاز به تمرین فراوان داره
اینطور نباشه که یه هفته حواسمون به نماز باشه بعد ولش کنیم 🔴
"کار ان کس کرد که تمام کرد ✅"
اما خیلی به مراتب برامون راحت تر میشه اگه گام اول رو تو نمازهامون خوب جا انداخته باشیم ⚠️
🌻🌻🌻🌻🌻
امام رضا (ع)قربونش برم می فرماید :
💫هرگاه خواستی به نماز برخیزی،
شتابان و با عجله و بازی کنان و خوابالوده بر نخیز
✨💫بلکه ان را با ارامش و اسایش و "درنگ "به جا بیاور
این حدیث چی داره میگه به ما ؟
دیدین ما تو شهوت های دنیایمون
برا رسیدن به معشوق مادیمون مثل غذا🍆🍔
⛔️دوست نداریم که تندتند و باشتابان غذا بخوریم
⛔️ تلفنمون زنگ نخوره .که ما اروم غذا بخوریم
⛔️یا وقتی که کسی رو خیلی دوست داریم 👨❤️💋👨
دوست داریم تلفن رو کش بدیم
دوست نداریم تند تند خدافظی کنیم
ما ها تو معشوق های دنیایمون عجله رو دوست نداریم ❌
💟اما وقتی میخوایم با خدا حرف برنیم
فکر میکنیم که یک ارتباط یک طرفه است
سریع میخوایم تمومش کنیم بریم
بریم سریع دولا راست بشیم راحت بشیم❌
⛔️نماز رو یک بار میدونیم
💠وقتایی که تنهایم و تو خلوت داریم نماز میخونیم
تو نمازمون "درنگ کنیم "
💟توجه به این درنگ یک شاه کلید هست که از من یادگاری داشته باشین ✅
هدایت شده از علیرضا پناهیان
🔻چگونه بچهای تربیت کنیم که مورد اعتماد دیگران باشد؟
🔻 مادران چطور میتوانند کمکم تبعیض را از جامعه حذف کنند؟
🔸حضرت امام(ره) میفرمایند: بچه بیشترین تأثیر را از مادر میگیرد. و هیچ کسی به اندازۀ مادر در تربیت بچه موثر نیست. تأثیر مادر از مدرسه و جامعه و صدا و سیما بیشتر است. بعد میفرمایند دلیل این تأثیر منحصر به فرد، محبت منحصر به فردی است که بچه به مادر دارد و این محبت را به هیچکس دیگری ندارد. لذا بچه ناخودآگاه تمام رفتارهای مادر را به دقت زیر نظر دارد و آنها را به عنوان یک الگو به خاطر میسپارد و تقلید میکند. لذا مادرانی که تربیت فرزندشان برایشان مهم است، باید به طور مضاعف در رفتارشان دقت کنند.
🔸مثلاً اگر مادری بخواهد بچهای تربیت کند که فردا یک آدم قابل اعتماد و اتکا باشد، یک مدیر موفق یا یک قاضی عادل باشد، اگر این مادر بین مهمان فقیر و پولدار فرق بگذارد، این بچه بیعدالتی و تبعیض را یاد میگیرد. مثلاً وقتی یک مهمان فقیر داشت، مامان توی آشپزخانه به بچه بگوید: «اینها هر دفعه مزاحم میشوند، همین که هست را ببر جلوشون بگذار»، اما وقتی مهمان ثروتمندی داشت، بگوید «پیش اینها آبرو داریم، آدمهای مهمی هستند، بیا یک چیز درست حسابی براشون ببریم» بچه اینها را یاد میگیرد، تبعیض و بیعدالتی را یاد میگیرد و بنا به فرمایش حضرت امام(ره): «انسان تا آخر! به همان تربیت بچگى و کوچکى که شده است تا آخر به همان تربیت باقى مىماند؛ مگر یک عوامل بسیار قوى باشد که او را برگرداند»
🔸لذا اغلب، ویژگیهای شخصیتی خوب و بد بچهها-در هر سنی! که باشند- بازتاب ویژگیهای مادرانشان است. اگر این فهم در جامعهای فراگیر شود، مادرها حداقل ۲دلیل، ۲انگیزه و ۲کمک اضافهتر برای دقت بیشتر در رفتارهایشان دارند که غیر مادرها ندارند. و حتی مادرانی که بچۀ زیر ۷سال و ۱۴سال ندارند، تقریباً از این ۲کمک برای رشد معنوی محرومند.
👤 علیرضا پناهیان
#تربیت_فرزند
@Panahian_ir
✳ عمر، برف است و آفتاب تموز...
🔻 مبادا غافل باشی! همیشه کارهایت را بررسی بکن! چند لحظهای در شب و روز تنها باش و بررسی کن که من چه کردم؟
تو نیک و بدِ خود هم از خود بپرس
چرا بایدت دیگری محتسِب
⚠ این «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ» برای همین است. ما هر لحظه داریم #عمر را که سرمایه است میدهیم. یکی از بیانات نورانی حضرت امیر علیه السلام این است که «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَی أَجَلِهِ»؛ یعنی با هر یک نَفَس، یک گام به قبر نزدیک میشویم. فرمود نَفَسی که انسان میکشد، گامبهگام به قبر نزدیک میشود. پس ما داریم هر لحظه به قبر نزدیک میشویم. این یک ساعت را که دادیم، باید چیزی بگیریم.
👤 #آیت_الله_جوادی_آملی
📆 #درس_اخلاق ۹۶/۰۹/۰۹
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیده
❗️ بدترین اثر گناه
🔹شاید بدترین اثر گناه، کمشدن امید انسان به رحمت خدا باشه. یادمون نره ناامیدی از رحمت خدا گناه کبیره است.
🔹چون وقتی انسان نا امید بشه دیگه زمینه برای انجام گناهای بیشتر و بزرگ تر براش فراهم میشه و به این ترتیب شیطان به هدف خود میرسه و انسان دیگه خودش رو غرق شده میدونه. در این حالت فقط باید به این فکر کرد که خدا مثل ما نیست که بخشش و رحمت محدود باشه صد بار اگر توبه شکستی باز آی.
سلام
نظر سنجی درباره رمان تینا را
یادتون نره📣📣📣
روی لینک بزنید و گزینه مورد نظرتون را انتخاب کنید
حتما شرکت کنید✅✅
درضمن منتظر پیشنهادات و نظرات سازنده تون هستم 🌺
#داستان_کودکانه
شکلات 🌹
صدای زنگِ بلند شد.
خانم معلم از کلاس بیرون رفت.
بچه ها هم به دنبالش از دربیرون رفتند.
مریم دفترش را در کیف گذاشت.
زیپ کیفش را بست، چشمش به چیزی زیر میز افتاد.
خم شد و زیر میز را نگاه کرد.
مدادِ زهره روی زمین افتاده بود.
آن را برداشت. خوب می شناختش.
چند روز پیش زهره این مداد را خریده بود.
یک عروسکِ کوچکِ زیبا بر سرِ مداد بود.
او هم آرزو داشت که یکی مثلِ این داشته باشد.سر و صدای بچه ها از راهرو و حیاط به گوش می رسید.
کیفش را روی دوشش انداخت.
با سرعت از کلاس بیرون رفت.
دنبال زهره گشت تا مدادش را بدهد.
زهره را دید که از حیاطِ مدرسه بیرون رفت.
دنبالش دوید. ولی زهره سوارِ ماشینِ پدرش شد و رفت.
مجبور شد مداد را با خودش به خانه ببرد.
بعد از ناهار، دفتر و کتابش را در آورد.
مدادش را برداشت که مشقش را بنویسد.
چشمش به مدادِ زهره افتاد.
به طرفِ آشپزخانه نگاه کرد.
مادرش، مشغولِ شستنِ ظرف ها بود.
مداد را در دست گرفت و نگاه کرد.
با خودش گفت"هیچ کس نمی داند که مدادِ زهره را پیدا کردم. پس باید برای خودم نگهش دارم"
صدای مادر به گوشش خورد:
_مریم جان، بیا بشقابِ مینا خانم را ببر بده.
مداد را در کیفش پنهان کرد.
مادر بشقابِ مینا خانم را که برایشان حلوا آورده بود، شسته بود و در آن شکلات گذاشته بود.
مریم بشقاب را گرفت و برد.
به مینا خانم داد و برگشت.
دوباره دستش را در کیفش کرد و مداد را برداشت.
دلش می خواست مداد را برای خودش بردارد.
مداد را روی دفترش گذاشت تا مشق بنویسید.
ِمادرش کنارش آمد وگفت:
_مریم جان این شکلات ها هم برای تو.
مریم نگاهی به شکلات ها کرد. از همان شکلات هایی که برای مینا خانم برده بود.
خوشگل و خوشمزه.
یادِ مداد افتاد. "خوب شد که مامان مداد را ندید"
زود مداد را در کیفش گذاشت.
بعد آن را از خود دور کرد و شروع کرد به نوشتنِ مشق هایش.
فردا صبح از همیشه زودتر آماده شد و به مدرسه رفت.
هنوز زنگ نخورده بود که زهره وارد حیاط مدرسه شد.
با لبخند به طرف زهره رفت.
مدادش را به طرفش گرفت و گفت:
_دیروز این را جا گذاشتی.
زهره از او تشکر کرد و مدادش را گرفت.
وقتی به کلاس رفتند.
خانم معلم برای بچه های زرنگِ کلاس جایزه گرفته بود.
وجایزه مریم یک مدادِ عروسکی قشنگ بود.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون