📿📿📿🌺
📿📿🌺
📿🌺
🔴🔵طریقه توسل به امام موسی کاظم (ع):
🌺 در عالم 3 نفر به باب الحوائج معروف هستند :
1- حضرت موسی بن جعفر (ع)
2- حضرت ابوالفضل (ع )
3 حضرت علی اصغر (ع )
که برای حوائج توصیه شده به این بزرگواران متوسل شوید.
🔴 طریقه توسل به امام کاظم (ع ) :
🔷 یا اینکه نماز ایشان ( دو رکعت در هر رکعت بعد از حمد 12 مرتبه سوره توحید) و دعای بعد از آن که در مفاتیح الجنان ذکر شده که کوتاهترین نماز در میان نمازهای معصومین هست را خواند و بعد از اتمام نماز و دعای بعد از آن حاجت خود را بخواهیم.( که نماز و دعای بعد آن حدود 5 دقیقه زمان می برد ).
🔴 یا اینکه:
دو رکعت نماز به نیت توسل به امام موسی کاظم (ع) خوانده میشود، در هر رکعت بعد ازحمد دوازده مرتبه سوره توحید قرائت میشود. بعد از نماز صد مرتبه صلوات بفرستید و بعد به سجده بروید و دوازده مرتبه بگویید:
اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِحَقَّ الْمَحْبُوسِ فی سِجْنِ هارُونَ
اَنْ تَقْضِیَ حاجَتی
و سپس حاجات خود را از خداوند متعال درخواست نمایید.
♦️ برای این نماز در مفاتیح الجنان و سایر کتب شیعه، آثار و برکات فراوانی آورده شده است.
🌹 فرج امام عصر (عج ) را در راس حوائج خود قرار دهید.
📿🌺
📿📿🌺
📿📿📿🌺
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
══════════﷽❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ⃟✤
"موسسه ی فرهنگی قرآن وعترت مهر فاطمی باهمکاری مجموعه ی جواهر الحیاة زیر نظرتشکیلات تنها مسیر آرامش در تهران برگزار میکند"
✨ دوره ی اول شخصیت شناسی بر اساس طبع ومزاج✨
✤با حضور استاد گرانقدر :
"حجت الاسلام سید روح الله حسینی"
✤ تاریخ برگزاری :از شنبه 25 الیچهارشنبه 29 مرداد 99
✤شهریه : با تخفیف 350 هزار تومان
✤بارعایت کامل پروتکلهای بهداشتی😷
✤" اعطای گواهینامه پایان دوره از وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی"
✤مکان برگزاری کلاس :تهران منطقه ۱۷ خیابانابوذر(غربی) کانون فرهنگی تربیتی ابوذر
✤زمان کلاس: ۸ صبح تا 13
✤ثبت نام : ارسال کلمه"شخصیت شناسی" به آیدی🔻
⇛@Mehrefatemii⇚
@Javaher_Alhayat
❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ⃟✤══════
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
🎁 #اطلاعیه
🎈 #هدیه عید غدیر
🎊 با توجه به اینکه طبق روایات، عید #غدیر سه روز هست، کانال تنهامسیرآرامش قصد داره که به 💥 10000 نفر 💥عیدی بده.😳😊😍
برای دریافت عیدی هرچه زودتر وارد کانال بشید:
https://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
👆✅ ساعت ۱۰ امشب دوشنبه ۲۰ مرداد عیدی دادن شروع میشه😊 جانمونید!
#انتشار_عمومی
هدایت شده از 📚 کتاب های تنهامسیری
💥 بالاخره دومین رمان تنهامسیری به چاپ رسید!😍
✅ رمان تنهامسیری "فرشته کویر"
نوشته خانم فرجام پور، از اساتید مجموعه تنهامسیرآرامش💕
🎉 قیمت کتاب با تخفیف: ۲۰ هزار تومان
ادمین سفارش کتاب ها:
@Admin_ToysTma
🎈 کانال فروشگاه محصولات فرهنگی تنهامسیرآرامش:
@ToysTma
سلام عیدتون مبارک 💥
ان شاءالله امروز از باب الحوائج عیدی بگیرید👌
حتما به دختران نوجوان و جوان
و حتی پدر و مادر ها و حتی مادر بزرگ ها توصیه می شه
رمان فرشته کویر را تهیه کنید✅
و از نکات آموزنده و داستان زیبایش بهره مند شوید✅
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هدایت شده از علیرضا پناهیان
7.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نقطه ضعف خدا..
#تصویری
@Panahian_ir
#دورهمی-یازدهم.
تنها بازی نکن🌹
ریحانه کنارِ مادرش نشست. صدای قیرچ قیرچ چرخ خیاطیِ مادر را دوست داشت. تشک عروسکش را پهن کرد و آن را رویش گذاشت.
دستش را روی پای مادر گذاشت و گفت:
-مامان جون، کِی میای بازی کنیم.
مادر با لبخند نگاهش کرد و گفت:
-عزیزم این لباس رو باید تا عصر آماده کنم.
دیدی که صاحبش زنگ زد و گفت میاد دنبالش. خودت بازی کن.
ریحانه بغض کرد و گفت:
-خسته شدم. همه اش تنهایی بازی کنم.
مادر صدایش را نشنید.
ریحانه به عروسکش نگاه کرد. چشمانش را بسته بود و راحت خوابیده بود.
او هم سرش را روی بالش عروسکش گذاشت و مثل او چشمانش را بست.
با خودش گفت:
-کاش بابا به آسمان نمی رفت. همه چیز برایمان می خرید. و مادر مجبور نبود خیاطی کند.
با من بازی می کرد.
یک دفعه درِ جعبه سوزن نخ باز شد. سنجاق قفلی و بچه هایش بیرون پریدند. سنجاق قفلی گفت:
-غصه نخور. ما هستیم. بیا با ما بازی کن.
ریحانه خندید و گفت:
-چی بازی؟
سنجاق قفلی گفت:
-طناب بازی. من و بچه هام همیشه طناب بازی می کنیم.
ریحانه گفت:
-من فقط عروسک بازی بلدم.
سنجاقک ها پریدند وسط و گفتند:
-کاری نداره. ما بهت یاد می دیم.
ببین اینجا پارکِ ماست.
بعد سنجاق قفلی سر نخ را کشید و گفت:
-اینم طنابِ ما. بچه ها با هم بپرید.
سنجاقک ها دست همدیگر را گرفتند و با هم پریدند. دگمه زرد هم از ته جا نخ سوزنی بیرون آمد و گفت:
-منم بازی.
ریحانه گفت:
-چقدر شکلِ خورشیدی.
سنجاقک ها می پریدند و آواز می خواندند.
ریحانه هم با آن ها آواز می خواند.
(شمع وگل و پروانه.
دگمه و سنجاق و ریحانه.
بابا کجاست تو آسمون.
مامان می دوزه برامون
لباس های قشنگ قشنگ
می پوشیم، زبر و زرنگ )
وقتی چشمهایش را باز کرد. هنوز لبخند روی لبهایش بود. و شعر را برای خودش می خواند.
با خودش گفت:
-دیگه تنها بازی نمی کنم.
جعبه نخ و سوزن را برداشت و درش را باز کرد.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون