#داستان_کودکانه
درد سر🌹
نام واقعی من پویا است، اما همه به من می گویند،"دردسر"
حتی پدر و مادرم.
ماجرا از روزی شروع شد که قرار بود با معلم مدرسه و بچه ها به گردش علمی برویم. آن هم در جنگل. از ذوق تا صبح خوابم نبرد. البته کمی هم سرما خوردگی داشتم. مادر برایم شیر گرم آورد. سفارش کرد که حتما بخورم. من حتی از بوی شیر هم بدم می آید.
وقتی از اتاق بیرون رفت، لیوان شیر را پای گلدان ریختم.
صبح زود مادر و پدر من را به مدرسه بردند. مادر برایم کلی غذا و خوراکی گذاشت. خیلی هم سفارش کرد تا مواظب خودم باشم. لباس گرم تنم کرد. دستمال تمیز در جیبم گذاشت.
پدر کنار گوشم گفت"خواهش می کنم، به کسی و چیزی آسیب نزن. آبروی ما رو حفظ کن"
از حرفش چیزی نفهمیدم.
خوشحال و خندان سوار اتوبوس شدم. دیدم که مادر و پدر با معلم صحبت می کنند. بی خیال به بچه هایی نگاه کردم که هر کدام با کوله های سنگین وارد اتوبوس می شدند.
سینا تا من را دید، دستش را تکان داد و گفت" آی پویا، خوب شد اومدی."
زود خودش را رساند و کنارم نشست. دستش را مشت کرد و به دست مشت شده من زد. هر دو خندیدیم. از شیشه اتوبوس برای خانواده ها دست تکان دادیم.
اتوبوس راه افتاد. معلم شروع به صحبت کرد. اما ما هیچ چیز نمی فهمیدیم. با هم از خوراکی هایی که در کوله داشتیم صحبت می کردیم. او از دست پخت مادرش و خوراکی هایش می گفت. وقتی از چیپس های مادرش تعریف کرد، عصبانی شدم. باید به او نشان می دادم که دست پخت مادرم بهتر است. خانم معلم در آخر اتوبوس، هنوز داشت صحبت می کرد که کوله ام را برداشتم.
ظرف بزرگ پلاستیکی را برداشتم. خانم معلم با صدای بلند گفت:
" پویا لطفا بشین و گوش کن. توی اتوبوس این قدر تکان نخور."
همان موقع اتوبوس تکان سختی خورد. نزدیک بود روی زمین بیفتم. اما باید دست پخت مادرم را به سینا نشان می دادم. درِ ظرف پلاستیکی را باز کردم. ناگهان اتوبوس تکان سخت تری خورد. ظرف از دستم پرتاب شد. نتوانستم آن را بگیرم. چشمانم را بستم.
با صدای جیغ خانم معلم چشمانم را باز کردم. باورم نمی شد. تمام سر و صورت و لباس خانم معلم با سوپِ رشته یکی شده بود.
فقط دهانش پیدا بود که فریاد می زد:
"درد سر"
(فرجامپور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
تا خدایی چون تو دارم، از همه من بی نیازم
با تو هستم شاد و مستم، در قنوت در نمازم
هست مهرت چون همیشه، بر وجودم عاشقانه
با سلامی با تبسم، می سرایم یک ترانه
مثل باران دانه دانه، یک پیامی صادقانه
می نویسم عارفانه ، می فرستم خالصانه
یک تشکر از ته دل، بی ریا و بی بهانه
دانه دانه خیس اشکم، کنج خانه، بی نشانه
(فرجامپور)
اللهم عحل لولیک الفرج🌹
شبتون بهشت🌺
خوابتان آرام🌺
التماس دعا
در پناه خدا🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
بنام دوست
گشاییم دفتر صبح را
بسم الله النور✨
روزمان را با نام زیبایت آغاز میکنیم
در این روز به ما رحمت و برکت ببخش
و کمکمان کن تا زیباترین روز را
داشته باشیم
الهی به امید تو 💚
سلام صبح بخیر🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند:
صبر چهار شعبه دارد: شوق، ترس، زهد و انتظار، هركس شوق بهشت داشته باشد، از هوا و هوس دست مى كشد و هركس از آتش بترسد، از حرام ها خود را نگه مى دارد و هركس به دنيا بى اعتنا باشد، گرفتارى ها را به چيزى نگيرد و هر كس منتظر مرگ باشد، در كارهاى خير بكوشد.✨
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
#سلام_امام_زمانم ❤️
نزدیکترین مسافر دور، سلام
آیینهی سبز قامت نور، سلام
بی تو همه خفته اند در این عالم
ای نفخهی دل نواز در صور، سلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
هدایت شده از علیرضا پناهیان
🔸کرونا میتواند هیئتیها را از «لاک فردی» و «لاک جمعی» خارج کند
🔸خروج از «لاک فردی» یعنی تقویت ارتباطات اجتماعی بین هیئتیها و دیگران
🔸خروج از «لاک جمعی» یعنی برگزاری هیئتها در فضاهای باز و کنار مردم
📌 گردهمایی مجازیِ فعالان عرصه هیأت (۱)
🔻 بنده از اصل پدید آمدنِ این فضایی که کرونا برای هیئتیها ایجاد کرده، نهتنها ناخرسند نیستم بلکه یکمقدار خوشحال هم هستم! البته کرونا چیز بدی است، ولی اینکه موجب شده هیئتیها از لاک فردی و لاک جمعیِ خودشان خارج بشوند، از الطاف خفیّۀ الهی است.
🔻 بیرون آمدن از «لاک فردی» یعنی تقویت ارتباطات اجتماعی بین مذهبیها و هیئتیها و بین مذهبیها و غیر آنها. فضای مجازی هم بسیار به این امر کمک میکند و حتماً موجب نشر بیشتر معارف اسلامی خواهد شد.
🔻 البته طبق آمارها، ارتباطات اجتماعی مؤمنین و هیئتیها نوعاً بیشتر از غیر هیئتیهاست، ولی به نظر میرسد این مقدار ارتباط، خیلی اندک است. هیئتیها باید خیلی بیشتر، اهل ارتباط گرفتن با دیگران و غریبهها باشند و روابط بین رفقای هیئتیِ خود را هم تقویت کنند.
🔻 قبلاً وقتی یک کسی را در هیئت میدیدیم یا در کنارش سینه میزدیم، بهسادگی از کنار هم رد میشدیم، امّا حالا که فضای عمومی هیئتها تعطیل شده، تکتک افراد هیئت میتوانند در این فراغتی که پدید آمده، همدیگر را با اسم بشناسند و بیشتر با هم ارتباط برقرار کنند.
🔻 نکتۀ بعدی، بیرون آمدن هیئتیها از «لاک جمعی» است. قبلاً برنامۀ بسیاری از هیئتها در فضاهای بسته برگزار میشد و خیلیها نمیدیدند و در جریان قرار نمیگرفتند که آنجا چه اتفاق عارفانه و عاشقانه و قشنگی دارد میافتد.
🔻 ولی الآن شرایطی پدید آمده که هیئتیها مجبور میشوند از تکیهها و محیطهای سربسته بیرون بیایند و با رعایت فاصلهگذاری اجتماعی، در محیطهای باز، عزاداری کنند و اشک بریزند و دیگران هم مشاهده کنند؛ و این اتفاق بسیار خوبی است.
👤علیرضا پناهیان
🚩جلسه مجازی - ۹۹.۵.۱۷
👈🏻 صوت و متن کامل:
📎 Panahian.ir/post/6452
@Panahian_ir
بسم الله الله الرحمن الرحیم
رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي
#چگونه یک نماز خوب بخونیم ؟
🔹به رزمندگان می گفتند نزدیک شب عملیاته یعنی نزدیک ملاقات خداست
حالیته شب عملیاته💢♨️
اون رو بهش میگن رابطه عاشقانه با خدا❤️❤️
برای رسیدن به رابطه عاشقانه ⬅️کلیدش در خوف هست
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
توجه توجه 💥💥💥
از امشب کمی تمرین ادب کن👌
ببین چطور عظمت خدا تو دلت میشینه😉
☺️🌷✅
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری س
التماس دعای فرج یا مهدی ادرکنا یا علی مدد✋