eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃کتاب درسنامه طبع و مزاج شناسی👏👏 🔹 در ۴۳۰ صفحه وزیری 🔸 متن دو رنگ 🔹 متن شامل: معرفت النفس ماهیت اخلاط و عناصر صفات خَلقی و خُلقی مزاج و غلبه های مزاجی شوک مزاجی فساد مزاجی تغذیه (حفظ الصحه) + گنجینه پرسش و پاسخ ها تصاویر آموزشی طبایع و ... ✍ سید روح الله حسینی (ستاره حیات) 🌟 قیمت: ۴۰.۰۰۰ تومان 📍تنظیم فاکتور @TFactor_Farhangi 📌ادمین فروشگاه @Admin_ToysTma 🛍🎈فروشگاه محصولات فرهنگی👇 @ToysTma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از علیرضا پناهیان
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 مگه میشه از این گذشت؟ 🔻اشک شوق پناهیان پای یک حدیث کربلایی @Panahian_ir
9.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 گزارشی دیدنی از دل‌تنگی مردم عراق برای ایرانیان جامانده از ... 🔹این روزها که اشک دلتنگی و حسرت اربعین می‌ریزیم؛ نمی‌دانیم ما بیشتر دلتنگ اربعینیم، یا مردم دوست‌داشتنی دلتنگ جای خالی زوار ایرانی؟ www.arbaeen.ir @ArbaeenIR
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
EmtehanatElahi02-18k.mp3
6.49M
2 ☢️ جلسه دوم : تفاوت امتحان های الهی با امتحان های دنیا 🌷 استاد پناهیان 🌍 @IslamlifeStyles
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماشین زرد🌹 با صدای دندون قروچه امیرعلی، مادر از خواب پرید. کنارِ او رفت. با تعجب دید که پیشانی اش عرق کرده و دندان هایش را به هم می سابد. آرام او را صدا زد. امیر علی پلک هایش را باز کرد. به مادر نگاه کرد و گفت: _مرحله ی آخرم. بذار بازی کنم. مادر با نگرانی به آشپزخانه رفت و برایش آب آورد. اورا بلند کرد. بدنش داغ بود. کمی که آب خورد، دوباره دراز کشید و گفت: _اون ماشین زرده منم. بذار برنده بشم. پدر بیدار شد و گفت: _چی شده؟حالش خوب نیست. زود حاضر شو ببریمش درمانگاه. مادر گفت: _صبر کن اول پا شویه اش کنم و براش دمنوش درست کنم. اگر بهتر نشد بریم درمانگاه. پدر کنارِ او نشست و دستمالی نمدار را روی پیشانی اش گذاشت. امیر علی مرتب حرف می زد. _همه اش تقصیره این ماشینِ قرمزه. برو کنار. الان لِهِت می کنم. مادر دمنوش را آورد. پاهایش را پا شویه کرد و دمنوش را آرام آرام به او داد. امیر علی خوابید. پدر و مادر کنارش نشستند. چند ساعت بعد بیدار شد. دیگر تب نداشت. حالش خوب شده بود. ولی چشمانش قرمز بود. مادر نگاهی به او کرد و گفت: _از امروز دیگه با تبلت بازی نمی کنی. به فکر بازی های دیگر باش. (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته🌹 می ستایم من خدایم تا که باشد در توانم می نشینم سر به راهی تا بیابم من روانم مثل هر شب منتظر هستم که آید وقت دیدار تا به مهرم سر گذارم، من خدایم را بخوانم ای خدایم، مهربانم، بی مثالم، شاه شاهان بینوایم، شرمسارم، کن کرم آرام جانم من به هر چیزی که از خیرت رسد امید دارم کن نظر مارا به لطفت عفو فرما مهربانم (فرجام پور) اللهم عجل لولیک الفرج 🌺 شبتون خوش🌹 در پناه خدای مهربون آسوده بخوابید🌹 التماس دعا🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ریپلی به قسمت اول رمان شبهای بدون او👆👆🌹 هدیه نگاه مهربانتان 🌹 دوستان جدیدالورود خوش آمدید🌹 منتطر نظرات سازنده تون هستم✅ ⛔️کپی و فروارد رمان و داستان های کودکانه و دلنوشته ممنوع و حرام است⛔️ بقیه پست های کانال، کپی و فروارد بلا مانع است ✅