همه انبیاء اقوام رو دعوت به نماز کردن✅
اصلا انبیاء نماز باز بودن👌
حداقل کسانیکه مشکلی ندارن،عذری ندارن،نوافلشون رو بخونند...
همه رو نتونستن بخونن دورکعت نافله صبح رو بخونن بعد کم کم برا نوافل بعدی هم راه میفتن✅
این تمرینا انسان رو قوی و بزرگ میکنه💫
اولشم شیطان خیلی اذیت میکنه، کلا در انجام هر کار خوبی شیطان ورود میکنه تا مارو منصرف کنه از انجام دادن اون کار😈❌
خیلی حرف بزرگیه ها👆👆👆
حضرت ابراهیم از خدا میخواد تا نسلش همه نماز خون بشن
برا امروز کافی باشه
😊
وسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄
سلام رفقا ☺️✋
💥 مژده مژده 💥
⏳شمارش معکوس برای ثبت نام دوره ی جدید شروع شد👏👏
چشمه ای دیگرازدریای معرفت حیات برتر🌊
هدیه ای دیگر به شما تشنگان علم و معرفت🎁🌷🎁🌷
تمام اتفاقای ریز و درشت زندگی امتحان توست📚
پس وقت رو از دست نده😃🏃♂👇
آغاز ثبت نام ترم جدید #حیات_برتر 😍👌
برای ثبت نام به این آیدی پیام بده👇
@masoomi56
❗️فرصت ثبت نام محدوده عجله کنید
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
سلام وقتتون بخیر🌹
فرصت کمه لطفا زودتر ثبت نام کنید✅
لطفا توی کانال ها و گروه هاتون بگذارید ✅✅✅
1.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی آیت الله مجتهدی(ره)
🎬موضوع: پشیمانی بعداز مرگ
[BeepMusic.org]MeysamMotei-Sooye-Shahre-Ma.mp3
زمان:
حجم:
6.13M
از شام بلا شهید آوردند
با شور و نوا شهید آوردند😭
#یک_استان_ایستاده_به_استقبال
#شهدای_خان_طومان
🔴خبر فوری
👤مسئول ایثارگران کل سپاه خبر داد:
♦️شناسایی پیکر هفت تن از شهدای مدافع حرم در سوریه
اسامی شهدای تفحص شده👇:
🌹شهید رضا حاجی زاده (مازندران)
🌹شهید علی عابدینی (مازندران)
🌹شهید محمد بلباسی (مازندران)
🌹شهید حسن رجایی فر(مازندران)
••••
و به همراه آنان
🌹شهید زکریا شیری (قزوین)
🌹شهید مجید سلمانیان (البرز)
🌹شهید مهدی نظری(خوزستان)
خوش آمدید قهرمان ها
شادی روحشون صلوات
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#داستان_کودکانه
آزادی🌹
همه جا تاریک بود. امشب هم مثلِ هرشب. خسته و ناامید چشم دوخته بودم به کور سوی نوری که از شکافی کوچک می تابید.
تا افسردگی راهی نداشتم.
شاید هم افسرده شده بودم و خودم نمی دانستم.
غمگین به اطرافم نگاه کردم. دوست هایم هم دستِ کمی از من نداشتند.
همه ساکت و دلشکسته بودیم.
هر چه بیشتر می گذشت، حالم بدتر می شد و ناامید تر می شدم.
نگاهی به دور و برم کردم و گفتم:"بهتره بخوابیم. امشب هم خبری نیست."
همه آه کشیدند. ولی مگر می شد خوابید.
با آن همه غم و ناراحتی. احساس می کردم تمامِ تنم درد می کند. دلم می خواست بیرون بروم و برگ هایم را باز کنم. کششی به بدنم بدهم. از این جای تنگ و تاریک خسته بودم.
سعی کردم خودم را به خواب بزنم که صدایی به گوشم رسید. گوش تیز کردم.
باورم نمی شد. بالاخره نوری تابید و ما آزاد شدیم.
روی میز که قرار گرفتم. با لذت، برگ هایم را در اطراف پهن کردم.
وای چه زیبا بود لحظه آزادی و راحتی.
صدای گوشنوازی دلم را شاد کرد.
که گفت:" سهیل، از امشب دیگه حق نداری قبل از انجام تکالیفت، بازی کنی.
اول تکلیف، بعد بازی."
همه ما خوشحال شدیم که از این به بعد دیگر در کیفِ تنگ و تاریک زندانی نمی شویم.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون