🔴 #مقایسه_ممنوع
💠 کوه #عقاب، از فاصله دور مانند عقابی زیبا و باابهت است اما هرچه به آن نزدیک میشویم دیگر اثری از آن #شمایل زیبا پیدا نیست و نقش عقاب زیبا محو میشود.
💠گاهی زن و شوهرها #ظاهر زندگی دیگران را با #باطن زندگی خویش و با رفتار #همسر خود #مقایسه میکنند! در حالیکه اگر داخل زندگی آنها شویم زیباییهایی که از دور دیدیم سرابی بیش نیست!
💠این اشتباه مخربی است که ناخودآگاه #بدبینی و تنفر را نسبت به همسر خود ایجاد میکند و در نتیجه بهانهای برای ندیدن #خوبیها و زیباییهای همسر است.
@asraredarun
اسرار درون، ایتا و تلگرام
#فن_بیان
#اقتدار
از این جملات ساده اما پرتاثیر میتونید در رابطه با همسرتون ایده بگیرید:
(تو تماس های تلفنی ، تو پیامک ها ، تو یادداشت هایی که کنار خوراکی ها و... براش میذارید ، تو آینه نویسی هاتون و...)
❤️تو تحقق رویاهای منی،
❤️آغوش تو سرکوب هیاهوی جهان است،
❤️همه خستگیات به جونم،
❤️تنها حامی و تامین کننده منی،
❤️من مال توام هرکاری دوست داری با من بکن،
❤️همسر تو بودن عین خوشبختی ست،
❤️عجب پدری خواهی شد،
❤️جیبهایت پر از پول حلال رئیس خانه،
❤️تو بهترین لذت دنیایی واسه من،
❤️سایه پر مهرت تا همیشه رو زندگیمون مستدام باد،
❤️روز پربرکتی رابرات آرزو میکنم،
❤️چجوری خوبی های تو را جبران کنم،
❤️تا ابد مدیون دستان گرم و پر تلاشت هستم،
❤️زیر سایه مردونت جام امنه و خوشبختم،
❤️هر روز که میگذره پشتم به وجودت گرم تر میشه عشق من
❤️من قدر این همه زحمتی که برای زندگیمون میکشی را میدونم،
❤️خداراشکر که تورو دارمن
❤️💚
@asraredarun
اسرار درون، ایتا و تلگرام
#داستان_کودکانه
چادر سفید 🌹
فایزه در اتاق نشسته بود و بازی می کرد.
چادر سفید گل گلی را که مادرش برایش دوخته بود، سر کرده بود.
عروسکش را بغل کرد.
دستی بر روی موهای عروسک کشید.
با خودش گفت:"کاش مامان برای عروسکم چادر می دوخت." یادِ دستمالِ سفیدش افتاد.
عروسک را زمین گذاشت و به اطراف نگاه کرد. درِ کشوی لباس را باز کرد.
هر چه گشت، دستمالش نبود.
باید پیدایش می کرد.
کشوی بعدی را هم گشت. ولی نبود.
یادش آمد که دفعه قبل که بازی می کرده، آن را روی تخت گذاشته.
آنجا راهم نگاه کرد ولی نبود.
به طرفِ قفسه کتاب رفت.
وای، کتاب ها نامرتب بودند.
لابه لای کتاب ها را نگاه کرد.
چقدر کاغذِ باطله و دفتر های پرشده.
باید انجا را مرتب می کرد.
کیسه نایلونی را برداشت و تمامِ دفترهای باطله و کاغذهای مچاله شده را داخلش انداخت. کتاب ها را مرتب کنارِ هم چید.
چقدر کتابخانه، مرتب و زیبا شد.
خسته شده بود. کنارِ عروسکش نشست.
بالش را برداشت و سرش را روی آن گذاشت.
چشمش به زیر تخت افتاد و دستمالش را آنجا دید.
با خوشحالی دستمال را برداشت و روی سرِ عروسکش انداخت.
مادرش به اتاق آمد.
وقتی کیسه کاغذهای باطله را دید.
لبخند زد و گفت:" آفرین دخترم چه فکر خوبی کردی. می خواستم بیام و خودم کتاب های درسی سالِ گذشته و دفتر های باطله را جمع کنم. چون از مدرسه بهم پیام دادند تا این ها را ببریم و تحویل بدیم. تا دوباره ازشون استفاده بشه."
بعد فایزه را بغل کرد وبوسید.
فایزه عروسکش را بالا گرفت و گفت:"تازه برای عروسکم هم چادر درست کردم."
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته🌹
در ظلمت شب به یاد یزدان چه خوش است
چون لحظه باریدن باران چه خوش است
دنبالِ نگاهت همه شب تا به سحر بیدارم
آوای سحر به وقت ایمان چه خوش است
دردی است به جانم که دوا نزد تو است
از یار رسد همیشه درمان چه خوش است
پایان شبم کاش که بیدار شوم
دیدار رخت در شب هجران چه خوش است
(فرجام پور)
اللهم عجل لولیک الفرج 🌺
شبتون پر از نور خدا🌹
التماس دعا🌺
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
ریپلی به قسمت اول رمان شبهای بدون او👆👆🌹
هدیه نگاه مهربانتان 🌹
دوستان جدیدالورود خوش آمدید🌹
منتطر نظرات سازنده تون هستم✅
⛔️کپی و فروارد رمان و داستان های کودکانه و دلنوشته ممنوع و حرام است⛔️
بقیه پست های کانال، کپی و فروارد بلا مانع است ✅
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
با توکل به اسم الله
آغـــاز روزی زیبـــا
با صلوات بـــر محمـد
و آل محمــــد (ص)
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
سلام صبح زیباتون بخیر🌹
@asraredarun
اسرار درون، ایتا و تلگرام
┄┅─✵💝✵─┅┄
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_نبوی
✨در مناقب ابن شهر آشوب آمده است:
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) با تهيدستان مى نشستند و با مستمندان غذا مى خوردند.✨
@asraredarun
اسرار درون، ایتا و تلگرام
┄✦۞✦✺💚✺✦۞✦┄