eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.2هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم خدا قوت ممنون از لطف و توجه به مخاطبین دختری ۵سال ونیمه باطبع صفرا دموی که از رفتن به دستشویی به تنهایی میترسه و ازسوسک وعنکبوت و...خیلی میترسه قبلا تو دستشویی دیده ولی مدتهاست که سم زدایی کردیم ولی بااین وجود باز هم تنهایی نمیره دستشویی ،خونه آشنایان هم باید باهاش بریم ،حالا امسال قراره بره پیش دبستانی ، لطفا راهنمایی بفرمائید 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 سلام علیکم و رحمت الله خوشحالیم که در خدمت شما خوبان هستیم.🌺 مادر عزیز دقت داشته باشید که 🔺 تشخیص طبع برای بچه‌های زیر هفت سال مشکل است و حتما باید فرد متخصص تشخیص دهد. نکته بعد: 🔺همانطور که می‌دانید هر کس با هر طبعی می‌تواند دچار غلبه‌های مزاجی شود. پس یک فردا صفرادموی هم می‌تواند دچار غلبه سودا یا دیگر غلبه های مزاجی شود. اما نکته مهم‌تر: 🔸ترسی که فرزند شما دارد، ممکن است به چند دلیل باشد، ۱- خاطره‌ای که از دیدن سوسک دارد. مثلا، ترسیدن خود شما هنگام دیدن سوسک، که تاثیر منفی روی او گذاشته و البته الگو گرفته. ۲-ترس وجودی خودش از تنهایی و اینکه با دور شدن از شما احساس امنیت ندارد. لذا دستشویی که تنها جایی است که او تنها می‌ماند را دوست ندارد و به بهانه ترس از سوسک، می‌خواهد از شما دور نباشد. ۳-ترس در اثر غلبه‌های مزاجی. که نیاز به بررسی دقیق دارد. ✅راهکار اولا، اصلاح الگوی رفتاری، که بسیار تاثیر گذار است. ثانیا، سعی کنید به او در مستقل شدنش کمک کنید. که با کمک مشاور می توانید نتیجه مطلوبی را بگیرید. ثالثا، اصلاح مزاج ✅پس توصیه می‌کنم حتما با یک وقت مشاوره، هماهنگ کنید تا بهتر مشکل را بررسی کنیم و راهکار دهیم . ان شاءالله که مشکل حل خواهد شد. ان شاءالله موفق باشید🌹 زنانه خاص بانوان اعتقادی (فرجام‌پور) آی دی ارسال سوالات و نوبت دهی مشاوره تلفنی @masoomi56 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
-شما سلام خدمت خانم فرجام پور عزیز🙏🏻🌹 نماز روزهاتون قبول أن شاء الله من چند وقت پیش مشاوره گرفتم برای خودم وپسرم روش های که گفتین تقریبا انجام دادم ونتیجه شو روی پسرم که خیلی پیش فعال بود و خیلی عصبی بود دیدم اصلا فکر نمی کردم بااصلاح تغذیه بتونیم روی اعصاب روان تاثیر بزار یک دنیا ممنونم😊 که باصبوری ومهربانی جواب سوالامو دادین و راهنمایی کردین 💚💚💚 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 خدا را شکر🌹 هر چه هست لطف خداست و بس👌 ان شاءالله بتونیم در داشتن حال خوب شما عزیزان سهمی داشته باشم 🌹 محتاج دعای خیرتان هستم🌺 ممنونم از لطف و توجه تون🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
26.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ قرائت زیارت با سرعت مناسب برای قرائت غروب جمعه‌ها @asraredarun اسرار درون
🔴 طرح دعا برای فرج در غروب روز جمعه در ساعت استجابت دعا 🔵 حضرت زهرا (س) فرمودند: 🌕 من از پیغمبر شنیدم که فرمودند در روز جمعه ساعتی است که هر کس آن را مراقبت کند و در آن لحظه دعا کند دعایش مستجاب میشود و آن زمانی است که نیمی از خورشید غروب کرده باشد. 📚 معانی الاخبار ص ۳۹۹ @asraredarun اسرار درون
8.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من خیلی گناه کردم بازم توبه کنم خدا منو میبخشه؟ @asraredarun اسرار درون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_چـهـل_ســوم ✍-موبایل و تلفن خونه ات از طریق اون حسام
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍دوست نداشتم کسی کچلی ام را ببیند، پس کلاه گلداری را که پروین برایم تهیه کرده بود بر سرم محکم کردم و رویِ مبلی درست در مقابلِ جا نمازِ حسام نشستم. با طمأنینه ی خاصی نماز میخواند، مانند روزهایِ اولِ مسلمانیِ دانیال. به محض تمام شدنِ نمازش با چشمانی به فرش دوخته، نیم خیز شد و سلام گفت. بی جواب، زل زدم به صورتِ کامل ایرانی اش، پرسیدم: چرا نماز میخونی؟ لبخند زد: شما چرا غذا میخورین؟ به پشتی مبل تکیه دادم: واسه اینکه نمیرم. مهرش را در دستش گرفت: منم نماز میخونم، واسه اینکه روحم نمیره. جز یکبار در کودکی آنهم به اصرار مادر، هیچ وقت نماز نخواندم، یعنی خدایی را قبول نداشتم تا برایش خم و راست شوم؛ اما یک چیز را خوب میدانستم و آن اینکه سالهاست روحم از هر مُرده ای، مُرده تر است و حسام چقدر راست میگفت... جوابی نداشتم، عزم رفتن به اتاقم را کردم که صدایم زد و من سرجایم ایستادم. مُهر را نزدیک بینی اش گرفت و عمیق عطرش را به ریه کشید: این مُهر مال شما، عطرِ خاکش، نمک گیرتون میکنه. معنایِ حرفش را نفهمیدم، فقط مهر را گرفتم و به اتاقم پناه بردم. نمیدانم چرا بی جوابی در مقابلش، کلافه ام کرده بود. مهر را روی میز گذاشتم اما دیدنش عصبی ترم میکرد؛ پس آن را داخل جیبِ مانتویِ آویزان از تختم گذاشتم و با خشم به گوشه ای از اتاق پرتش کردم. این جوان، خوب بلد بود که رقیبش را فیتیله پیچ کند. نمیدانم چرا؟ اما تقریبا تمامِ وقتش را در خانه ی ما میگذراند و من خود را اسیری در چنگالِ او میدیم. بعد از شام به سراغش رفتم تا فکری به حالِ مادر کند و او با لحنی ملایم برایم توضیح داد که در زمانِ بستری بودنم، او را نزد پزشک برده و تشخیص، شوکِ عصبی شدید و زندگی در گذشته های دور است. یعنی دیگر مرا نمیشناخت؟ چه مِنویِ بی نظیری از زندگی نصیبِ من شده بود! نیمه های شب ویبره ی گوشیِ مخفی شده از چشم حسام را در زیز تشکم حس کردم. جواب دادم، صدایِ پشتِ خط شوکه ام کرد! او دیگر در اینجا چه میکرد؟ همراهِ صوفی آن هم در ایران! -الو.. سارا جان منم عثمان! یعنی صوفی راست میگفت؟ چرا این راهی که میرفتم، ته نداشت؟! خودش بود عثمان! با همان لحن مهربان و همیشه نگرانش، اما برای چه به اینجا آمده بود! در فرودگاه گفت که به عنوان یک دوست هر کمکی که از دستش بربیاید دریغ نمیکند، حالا این فداکاری دوستانه بود یا از سرِ عشق؟ -سارا... من زیاد نمیتونم حرف بزنم، تمامِ حرفهایِ صوفی درسته، جونِ تو و دانیال در خطره، حسام واسه رسیدن به دانیال هر کاری میکنه، تو طعمه ای واسه گیر انداختنِ برادرت. باید فرار کنی ما کمکت میکنیم من واسه نجاتِ جونت از جونمم میگذرم، فکر کنم اینو خوب فهمیده باشی! راست میگفت عثمانِ مهربان برایِ داشتنم هر کاری میکرد اما مگر ترسوها از جانشان هم هزینه میکنند؟ این عثمان اصلا شبیه به آن مهاجرِ مسلمانِ بزدل درآلمان نبود. صدایم لرزید: اصل ماجرا چیه؟ مگه نگفتی دانیال رو تو خاطراتم دفن کنم؟ مگه نگفتی اون الان یه وحشیِ آدم کشه؟ مگه صوفی نگفت که انتقام میگیره؟ اینجا چه خبره؟ بی تعلل جواب داد: سارا... سارا جان... الان وقت این حرفا نیست، بعدا همه چی رو میفهمی، فعلا باید از اون خونه فراریت بدیم سارا، تو به من اعتماد داری؟ من دیگر حتی به خودم هم اعتماد نداشتم نفسی عمیق کشیدم، صدایم کرد جوابش را ندادم... -سارا من فقط و فقط به خاطر تو به این کشور اومدم به من اعتماد کن! عثمان خوب بود اما خوبی هایِ حسام بیش از حد، قابل باور بود. باید تصمیم میگرفتم، پایِ دانیال درمیان بود باید چیکار کنم؟ -دلم برایِ یک لحظه دیدنِ برادرم پرمیکشید کاش میشد که صدایش را بشنوم، نفسی راحت کشید: ممنونم ازت به زودی خبرت میکنم... بیچاره عثمان، از هیچ چیز خبر نداشت؛ نه از بیماریم نه از چهره ای که ذره ای زیبایی در آن باقی نمانده بود. دوست داشتم در اولین برخورد، عکس العملش را ببینم، شک نداشتم که به محض دیدنم از فرط پشیمانی، آه از نهادش بلند میشد!! ⏪ ... @asraredarun اسرار درون
سلام 🌹 در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با 👇 ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️سیاست‌های زنانه ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه ✴️مسائل اعتقادی (فرجام‌پور) جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @masoomi56 مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 کانال فرم های مشاوره https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ صبح را آغاز میکنیم با نام خدایی که همین نزدیکیهاست خدایی که در تارو پود ماست خدایی که عشق را به ما هديه داد، و عاشقی را درسفره دل ما جای داد الهی به امید تو💚 سلام صبحتون بخیر🌺 @asraredarun ┄┅─✵💝✵─┅┄
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام موسی‌کاظم (علیه‌السلام) فرمودند: کم گویی، حکمت بزرگی است، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفیف گناه است.✨ @asraredarun ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄