@MaddahionlinAUD-20211113-WA0013.mp3
زمان:
حجم:
5.75M
⏯ #واحد احساسی #امام_زمان(عج)
🍃هوای تو دارد هوای دلم
🍃پر از عطر یاس فضای دلم
🎤 #جواد_مقدم
👌بسیار دلنشین
🌷 #شبتون_امام_زمانی
اللهم عجل لولیک الفرج
🌷 #التماس_دعا
@asraredarun
اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_شـصـت_و_ســومــ ✍لبخندِ مخصوصش نشست بر دلم: فرق داره.
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_شـصـت_و_چــهـارمــ
✍پس من هم به عنوان یه فعال وارد انجمنی شدم که یان توش حضور داشت و با نزدیک شدن و جلب اعتمادش، اون رو برای کمک وارد بازی کردم. و از دانیال و خانوادش گفتم.
و اینکه از داعش فرار کرده و چون من یکی از دوستان قدیمش بودم، ازم خواسته، قبل از اینکه آسیبی از طرف افراطیون متوجه خانوادش بشه، هر چه زودتر بی سر و صدا اونا رو راهی ایران کنم و ازش خواستم تا با برقراری ارتباطِ مثلا اتفاقی، با عثمان رو به رو بشه و بدون اینکه اجازه بده تا اون از موضوع بویی ببره، خودش رو به شما برسونه و با استفاده از ترفندهای روانشناختی ازتون بخواد تا به ایران بیاید.
منظورش را درست متوجه نمیشدم: خب یعنی چی؟ یان نپرسید که چرا خودت مستقیم به خانواده اش، چیزی نمیگی یا اینکه چرا عثمان نباید از موضوع چیزی بدونه؟؟ سری به نشانه ی تایید تکان داد: قاعدتا باید میپرسید، پس من زودتر جریان رو به شیوه ی خودم توضیح دادم.
اینکه سارا با مسلمون جماعت به خصوص من، مشکل داره، چون فکر میکنه که من باعث عضویت برادرش تو داعش و تنها موندش شدم. در صورتی که اینطور نیست و تمام تلاشم رو برای منصرف کردنِ دانیال انجام دادم اما نشد. و برایِ اینکه یان حرفهام رو باور کنه، کلی عکس و فیلم از خودم و دانیال بهش نشون دادم و با یه تماس تلفنی از طرف برادرتون اطمینانشو جلب کردم.
در مورد قسمت دوم سوالتون اینکه چرا عثمان نباید چیزی بدونه؟ اینطور گفتم که چون عثمان هم به واسطه ی خواهرش هانیه به نوعی با این گروه درگیره و ممکنه علاقه اش به سارا باعث بشه تا فکر کنه میتونه ازش محافظت کنه و مانع سفرش به ایران بشه، اونوقت جون خودش و خانواده ی دانیال رو به خطر مینداره.
از اونجایی که یان یکی از فعالان انجمنهای مدافع حقوق بشر و مهاجرین بود به راحتی قبول کرد.
تقریبا با شناختی که از عثمان داشتم، این نقشه برایم قابل قبول نبود: یعنی اینکه یه درصد هم احتمال ندادین که عثمان و رفقاش از این نقشه تون بویی ببرن، اینکه شما از یان کمک خواستین...؟
لبخندش عمیق شد و چالِ رویِ گونه اش عمیق تر: خب ما دقیقا هدفمون همین بود؛ اینکه عثمان از تلاش ایران و نزدیکی حسام به یان و کمک خواستن ازش، برایِ برگردوندنِ سارا به ایران مطلع شه.
اصلا نمیتوانستم منظورش را بفهمم: چرا باید عثمان متوجه نقشه ی ایران برای کشاندنم به این کشور میشد؟ مبهوت و پر سوال نگاهش کردم...
و با تبسم ابرویی بالا داد: خب بله، کاملا واضحه که گیج شدین.
در واقع طوری عمل کردیم تا عثمان و بالا دستی هاش به این نتیجه برسن که ما داریم به طور مخفیانه و از طریق یان، شرایط برگردوندنتون به ایران رو مهیا میکنیم و این اجازه رو بهشون دادیم تا از هویت حسام، یعنی بنده با خبر بشن. اینجوری اونا فکر میکردن که دانیال ایرانه و خیلی راحت میتونن از طریق شما بهش برسن. که اگر هم دستشون به دانیال نرسید، میتونن حسام رو گیر بندازن و اون رابط رو شناسایی کنن.
و در واقع یه بازی دو سر برد رو شروع میکنن. غافل از اینکه خودشون دارن رو دست میخوردن و ما اینجوری با حفظ امنیت شما، ارنست رو به خاکمون میکشونیم، پس بازی شروع شد...
یان به عنوان یه دوست قدیمی به عثمان نزدیک شد و عثمان خودش رو به سادگی زد، به اینکه یه عاشقِ دلسوخته ست که هیچ خبری از نقشه ی ایران و نزدیکیِ من به یان نداره، حتی مدام با برگشت شما مخالفت میکرد، میگفت که بدون شما نمیتونه و اجازه نمیده. بالاخره با تلاشهایِ یان شما از آلمان خارج شدین و مثلا به طور اتفاقی منو تو اون آموزشگاه دیدین... در صورتی که هیچ چیز اتفاقی نبود!
و عثمان و صوفی بلافاصله با یه هویت جعلی به امید شکار دانیال و یا حسام وارد ایران شدن. اما خب این وسط اتفاقات غیر قابل پیش بینی هم افتاد که بزرگترینش، بد شدن حالتون بعد از دیدنم تو آموزشگاه و این بیماری بود. اون شب تازه نوبت کشیکم تموم شده بود و واسه استراحت رفتم خونه که پروین خانوم باهام تماس گرفت.
وحشتناک بود اصلا نفهمیدم چجوری خودمو رسوندم. تو راه مدام به دانیال و قولی که واسه سلامتی تون بهش داده بودم، فکر میکردم. اون قدر صلوات نذر کردم که فکر کنم باید یه هفته مرخصی بگیرم، تا بتونم همه شون رو بفرستم😄
ولی خب از اونجایی که هیچ کار خدا بی حکمت نیست، بد شدن حال اون شبتون و اومدن من به خونتون باعث شد که عثمان و صوفی زودتر نقشه اشون رو شروع کنن.
دیگر نمیداستم چه چیزی باید بگویم: نکنه پروین هم نظامیه؟!
خندید، بلند و با صدا: نه بابا حاج خانوم نظامی نیستن.
حالا میفهمیدم چرا وقتی از یان میپرسیدم که دوست ایرانیت کیست، اسمش چیست، مدام بحث را عوض میکرد. بیچاره یانِ مهربان،
دیوانه ترین روانشناس دنیا...
⏪ #ادامہ_دارد...
📝نویسنده:اسعد بلند دوست
@asraredarun
اسرار درون
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام 🌹
در خدمتتون هستم
با بحث مشاوره
در رابطه با 👇
✴️خانواده و مشکلات خانوادگی
✴️همسرداری
✴️سیاستهای زنانه
✴️تربیت فرزند
✴️ازدواج
✴️اصلاح تغذیه
✴️مسائل اعتقادی
(فرجامپور)
جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید
👇👇
@masoomi56
مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
کانال فرم های مشاوره
https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
بنامدوست﷽
گشاییم دفترصبح را
به فر عشق فروزان کنیم محفل را
بسم الله النور
روزمان را بانام زیبایت آغازمیکنیم
دراین روز بما رحمت وبرکت ببخش
وکمکمان کن تازیباترین روز را
داشته باشیم
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
@asraredarun
┄┅─✵💝✵─┅┄
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:
به جرّاح مدائنى فرمودند: آيا به تو بگويم كه مكارم اخلاق چيست؟ گذشت كردن از مردم، سهيم كردن برادر (دينى) در مال خود و بسيار به ياد خدا بودن.✨
@asraredarun
┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
#جانم_مهدی_عج❤️
چه خوش است من بمیرم به ره ولای مهدی
سر و جان بها ندارد که کنم فدای مهدی
همه نقد ِ هستی خود، بدهم به صاحب جان
که یک دقیقه بینم رخ دلگشای مهدی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@asraredarun
●➼┅═❧═┅┅───┄
هدایت شده از روضه خانگی
8.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 استاد عرفان حضرت امام(ره)، بنیانگذار روضههای هفتگی سیار در تهران!
🔺 راه اندازی روضه خانگی یک حرکت ساده و عوامانه نیست، بلکه حاصل فکر بلند عارف کامل و استراتژیستی مثل آیت الله شاه آبادی(ره) است.
#تصویری
💡 کانال روضههای کوتاهِ کاملِ خانگی
@RozeKhanegee
سه چیز را با احتیاط بردار:
قدم ، قلم ، قسم
سه چیز را پاک نگه دار:
جسم ، لباس ، خیال
از سه چیز خود را نگهدار:
افسوس ، فریاد ، نفرین کردن
سه چیز را بکار بگیر:
عقل ، همت ، صبر
اما سه چیز را آلوده نکن:
قلب ، زبان ، چشم
و سه چیز را هیچوقت فراموش نکن:
خدا ، مرگ ، دوست
@asraredarun
اسرار درون