🎀 #سیاستهای_همسرداری 🎀
🌍 هیچ همسر بیعیبی در زیر این آسمان وجود ندارد!
✅ هیچ انسان بیعیبی وجود ندارد. هیچ همسر بیعیبی در زیر این آسمان وجود ندارد.
💮 عیب ها را نباید بزرگ کرد.
🌺 اگر محبت باشد همهٔ عیوبی را که ممکن است انسان در کسی ببیند، خواهد پوشاند
⚠️ و مانع خواهد شد از اینکه مسائل کوچک را عمده کنند و خدای نکرده باعث بروز مشکلات شوند.
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
#سیاست
#دلبری
وقتی تو اخلاق و رفتار همسرت یه چیز زیبا دید
حتما بهش بگو...🤗👌
این جمله شاید واسه تو چند ثانیه طول بکشه اما برای اون میتونه یه عمر تو ذهن و روحش باقی بمونه😊
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پست_ویژه✔️ #همسرانه❣
گفت: حاجآقا تازه ازدواج ڪردم، باشوهرم سردم.
یه مشاوره کوچولو میخوام.
گفتم: طاقتشو داری بگم چرا؟
🔹 استادماندگاری
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
#دلبرانه😍💖
آهای تنها دلیل ❣
زنده بودنم ...❣
تورو که دارم ،دنیا مال منه ❣
دیگه آرزویی ندارم ،❣
همه ی آرزوی من ،❣
همیشه با تو بودنه 😍😘💕❣💕
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام 🌹
در خدمتتون هستم
با بحث مشاوره
در رابطه با 👇
✴️خانواده و مشکلات خانوادگی
✴️همسرداری
✴️سیاستهای زنانه
✴️تربیت فرزند
✴️ازدواج
✴️اصلاح تغذیه
✴️مسائل اعتقادی
(فرجامپور)
جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید
👇👇
@masoomi56
مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
کانال فرم های مشاوره
https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
#نظر_شما
سلام علیکم.وقت بخیر
از وقتی که مشاوره با خانم فرجام پور عزیز رو شروع کردم.آرامش خاصی پیدا کردم.فوق العاده
خانم با ایمان و راهکارهایی که میدن واقعا عالیه.
بنده از زمانی که با ایشون شروع کردم به مشاوره
کلی نکته های ریز یادم گرفتم که شاید از نظر خودم مهم نبود .زمانی که فهمیدم شیوه زندگیم
اشتباهه .خداروشکر خیلی بهتر شده.امیدوارم از
این هم بهتر بشه.بنده مشکلاتم خیلی زیاد بود که
الحمدلله خیلیش از بین رفته.
از خانم فرجام پور عزیز کمال تشکر رو دارم.
ان شاالله تنتون سلامت .همیشه سربلند و پایدار باشید.
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
خدا را شکر 🌺
هر چه هست لطف خداست و بس🌺
ان شاءالله بتونم خدمتی کنم
حتما در حقم دعا بفرمایید🌹
هدایت شده از علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱رفتار عاقلانه در فضای مجازی!
#استوری
@Panahian_ir
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄
سلام رفقا ☺️✋
💥 مژده مژده 💥
⏳شمارش معکوس برای ثبت نام دوره ی جدید #لذت_بندگی در آموزشگاه مجازی حیات برتر زیر نظرتشکیلات تنها مسیر آرامش شروع شد👏
با تدریس استاد فرجامپور 😍
🌾☘🌾☘🌾
ضمنا👇😍
با ثبت نام در دوره جدید لینک آموزشهای دو دورهی قبلی
(حیات برتر ورهایی از رنجها)
به صورت رایگان در اختیارتون قرار داده میشه.
هزینه هر ترم ۳ماهه ۲۰ هزار تومان است که افرادی که تازه ثبت نام می کنند برای هر سه ترم فقط ۲۰ هزار تومان پرداخت می کنند😍
مباحث آموزشگاه👇
#حیات_برتر
#رهایی_از_رنجها
#لذت_بندگی
#اسرار_امتحانات_الهی
🎈🎁🎈
برای همراهی و #ثبت_نام در کلاس جدید
من اینجام😊👇
@masoomi56
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام دوستان
از ثبت نام جا نمونید👆👆👆
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هـشـتـاد_و_یـک ✍باید حدسش را میزدم. سرش را میبریدی از
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_هـشـتـاد_و_دومــ
✍آن ظهر درست در وسط حیاتِ امامزاده شکستم و تکه هایم را به خانه آوردم.
هیچ وقت حتی به ذهنم خطور نمیکرد که این قهرمان تا این حد پتانسیلِ خباثت داشته باشد.
وقتی به خانه رسیدم چون مرده ایی بی حرکت رویِ تخت اتاقم مچاله شدم.
و اندیشیدم به حرفهایی که از دهانم پرتاب شد و اَدایِ دِینی که راضیم کرد.
نمیدانم چقدر گذشت که به لطفِ کیسه ی داروهایم، به کمایِ خستگی فرو رفتم.
اماوقتی با تکانهایِ دانیال و قربان صدقه هایش بیدار شدم که نجوایِ الله اکبر حس شنواییم را قلقلک میداد..
چند ثانیه با پلک زدنهایِ متمادی، تصویر تار برادر را به بازی گرفتم و یادم نبود چه به سر غرورم آمده، که ناگهان برق وجودم را تحت الشعاع خودش قرار داد
وجودی پر از تکه های جامانده در حیاط امامزاده..
دانیال دستی نوازش وار به صورتم کشید خواهر گلم.. پاشو.. رنگ به صورتت نیست.. پروین میگه هیچی نخوری.. چرا انقدر اذیتم میکنی؟؟ پاشو..پاشو بریم یه چیز بذار دهنت
و بیچاره برادر که نمیدانست سارایِ یک دنده و کله شق، امروز به حکم دل، بازی را رها کرده بود.
باید زندگیِ کوتاهم را پیچیده و پر عذاب نمیکردم. چند ساعت قبل همه چیز تموم شده بود. خدا مهربانتر از آنی ست که فکرش را میکردم.
شاید اگر تمام آن حرفها در امامزاده زده نمیشد، من هنوز هم دلباخته ی آن مرد مغرور بودم و تندیس اش میخ میشد بر دیوار قلبم.
حداقل حالا غرورش مرا بیزار کرده بود
لبخند زدم و نشست. به چشمانِ غم زده اش خیره شدم. تا به یاد دارم غصه ام را روزیِ روزهایش میکرد این یگانه برادر
حالا در اوجِ ناراحتی خوشحال بودم که در باقی مانده ی اندکِ عمرم، خدا.. مادر.. دانیال .. امامزاده ی چند کوچه بالاتر.. و حتی پروینِ چاق و مهربان هست..
رویِ مبلهایِ سالن نشستم. دانیال از پروین خواست تا برایم غذا گرم کند. اما من چای و نان پنیر میخواستم.
پروین یک سینی چای با نان و پنیر آورد.
دانیال کنارم نشست. چای را شیرین کرد و با مهربانی لقمه ایی دستم داد. خوردم.. جرعه ایی از چای و تکه ایی از لقمه نه.. هیچکدام طعم خدا نمیداد.. ساده ی ساده ی بود؛ معمولیِ معمولی..
نفسی عمیق کشیدم و لبخندی تلخ بر لبانم نشست.
از خوردن دست کشیدم و دانیال اعتراض کرد. فایده ایی نداشت. پس در سکوت تماشایم کرد.
باید نماز مغرب و عشا را میخوانم، از جایم بلند شدم تا به اتاقم بروم که صدایم زد. ایستادم سارا.. یکی از همکارام بعد از شام، با خوونواده اش میاد واسه شب نشینی..
مادر که مریضه، انتظاری ازش نمیره..
تو رو خدا تو دیگه نرو خودتو تو اتاق حبس کن. از ظهر تا الانم که خوابیدی، خستگیتم حسابی در رفته..
بیاو آّبرویِ داداشتو بخرو یه ساعت کنار خوونوادش بشین که یه وقت فکر نکنن که بی کس و کارم.
یه لباس شیکو پوشیده تنت کن.
میگم پوشیده چون بچه های نظامی همه شون مذهبین.
عاشقتم زشتِ داداش..
لبخند زدم و با تکانِ سر حضورم را برایش محکم کردم. این برادر ارزشش از هر چیز برایم بیشتر بود دانیالی که به خودش اجازه نداد حتی یک کلمه از مکالمات امروزم با حسام بپرسد.
بعد از نماز و شام، به سراغ کمد لباسهایم رفتم. مدتی بود که سعی میکرد حجابم کامل باشد، هر چند که هنوز شیوه ی درستش را نمیشناختم.
⏪ #ادامہ_دارد...
📝نویسنده:اسعد بلند دوست
@asraredarun
اسرار درون