eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.7هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.4هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
🔹 #او_را ... ۴۹ سه روز تا عید مونده بود... هرچند واقعا حوصله مامان و بابا رو نداشتم، اما نمیتونستم
🔹 ... ۵۰ طبق عادت این روزا دم دمای ظهر چشمامو باز کردم! خداروشکر که دو هفته ی آخر اسفند کلاسا لق و تقه وگرنه نمیدونم چجوری میخواستم به کلاسام برسم...!! هنوز اثرات آرامبخش دیشب نپریده بود... رفتم تو حموم شاید دوش آب سرد میتونست یکم حالمو بهتر کنه!!🚿 خداروشکر دیگه عرشیا نه زنگ میزد و نه پیامی میداد... تنها دلخوشیم همین بود! دلم بدجوری گرفته بود... یه ارایش ملایم کردم و لباسامو پوشیدم، میدونستم مرجان امشب میخواد بره پارتی و الان احتمالا آرایشگاهه! پس باید تنهایی میرفتم بیرون... دلم هوای بامو کرده بود! ماشینو روشن کردم و منتظر شدم تا در باز شه پامو گذاشتم رو گاز تا از در برم بیرون... اما دیدن هیکل درشتی که راهمو سد کرد تمام بدنمو سِر کرد.... عرشیا😰 این چرا دست از سر من برنمیداشت😖 با دست اشاره کرد که پیاده شو!! دست و پام یخ زده بود!😰 دوباره اشاره کرد، اما این بار با اخمی که تا حالا تو صورتش ندیده بودم...! با دست لرزونم درو باز کردم و به زور از ماشین پیاده شدم...😣 نمیتونستم ترسمو قایم کنم، میدونستم حتما مثل گچ سفید شدم! اومد جلو و بازومو گرفت -به به... ترنم خانوم! مشتاق دیدار😉 -چی میگی؟؟ چی میخوای؟؟ -عوض خوش آمد گوییته😕 -عرشیا من عجله دارم! -باشه عزیزم زیاد وقتتو نمیگیرم😉 دیروز خیلی منتظرت بودم نیومدی!؟ -نکنه انتظار داشتی بیام؟؟😡 -اره خب😊 اخه میدونی... حیفه! بابات خیلی فرد محترمیه! حیفه با آبروش بازی بشه! به زور خودمو کنترل میکردم که از ترس گریه نکنم. صدام در نمیومد عرشیا بازومو بیشتر فشار داد... قیافمو از شدت درد جمع کردم! -نکن دستم شکست😣 -آخی...عزیزم...😚 دردت اومد؟ -عرشیا کارتو بگو! باید برم -خیلی کار بدی کردی که با دل من بازی کردی ترنم خانوم! خیلی کار بدی کردی....! -من؟؟ من چیکار به تو داشتم؟؟ تو اصرار کردی باهم باشیم من همون اولشم گفتم فقط یه مدت امتحانی!! -مگه من بازیچه ی توام😡 غلط کردی امتحانی!!!😡 مگه برات کم گذاشتم؟؟ مگه من چم بود؟؟؟😡 -تو دیوونه ای عرشیا!! دیوونه ای!! کارات دست خودت نیست😠 منم ازت میترسم! کنارت ارامش ندارم! نمیخوام باهات باشم... دستشو برد تو جیبش... با دیدن چاقویی که آورد بالا تموم بدنم یخ زد... نفسم به شماره افتاده بود...! -نمیخوای؟؟ به جهنم... نخواه...! ولی با من نباشی، با هیچچچچ‌کس دیگه هم حق نداری باشی😡 یه لحظه هیچی نفهمیدم... با دیدن خون روی چاقو جیغ زدم و افتادم زمین....! "محدثه افشاری" @asraredarun اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
🔹 #او_را ... ۵۰ طبق عادت این روزا دم دمای ظهر چشمامو باز کردم! خداروشکر که دو هفته ی آخر اسفند کلا
🔹 ... ۵۱ درد تو کل وجودم پیچید... وحشتزده عرشیا رو نگاه کردم! -ببخشید ترنم... اما تقصیر خودت بود! یادت باشه دیگه با کسی بازی نکنی!! قبل اینکه چیزی بگم پشت پرده ی اشکام محو شد... -‌کثافت عوضییییی😭😭😭 جیغ میزدم گریه میکردم فحشش میدادم اما اون رفته بود! صورتمو گرفته بودم و ناله میکردم... لباسام خونی شده بود! شالمو روی زخمم گذاشتم و سعی کردم خونشو بند بیارم... نیم ساعتی تو حیاط نشستم و گریه کردم. جرأت رفتن سمت آیینه رو نداشتم😣 از خودم متنفر بودم! چرا کاری نکردم؟؟ چرا جلوشو نگرفتم؟ چرا...😣 خون تا حدودی بند اومده بود رفتم سمت ماشین و آیینه رو چرخوندم طرف خودم. جرأت دیدنشو نداشتم چشمامو محکم روی هم فشار میدادم، شوری اشکام،زخممو سوزوند چشمامو باز کردم... باورم نمیشد😳😭 عرشیا با صورت قشنگم چیکار کرده بود😭😭😭 زخمی که از بالای گونه تا نزدیک گوشم کشیده شده بود....😭 این تقاص کدوم کار من بود؟؟ سرمو گذاشتم رو فرمون و از ته دل ناله زدم و گریه کردم...! بیشتر از صورتم،قبلم زخمی شده بود💔 با خیسی ای که روی پام احساس کردم،سرمو بلند کردم... زخم دوباره سر باز کرده بود و خون ،مثل بارون پایین میریخت. دوباره شالمو گذاشتم روش... چشمام از گریه سرخ شده بود، خط چشمم زیر چشامو سیاه کرده بود و خون از گونه تا چونمو قرمز... باورم نمیشد که این صورت،صورت منه😭 این همون صورتیه که عرشیا میگفت "دست ماهو از پشت بسته....!" هیچی نمیگفتم هیچی نداشتم که بگم هیچی به مغزم نمیرسید تمام این ساعتا رو تو حیاط میچرخیدم و گریه میکردم! ساعت شش بود! قبل اومدن مامان و بابا باید میرفتم... اما کجا؟؟ نمیدونم ....ولی اگر منو با این صورت میدیدن...😣 ماشینو روشن کردم و راه افتادم! هرکی که میدید،با تعجب نگام میکرد این دلمو بیشتر میسوزوند... حالم خراب بود... خراب تر از همیشه😭 گوشی رو برداشتم... -مرجان😭 -چیشده ترنم؟؟😳 چرا گریه میکنی؟؟ -مرجان کجایی؟؟ -تو راه... گفتم که امشب میخوام برم پارتی! -مرجان نرو😭 خواهش میکنم... بیا پیشم😭 -اخه راستش نمیتونم ترنم... چرا نمیگی چیشده؟؟ -دارم دق میکنم مرجان.... نابود شدم نابود😭 -خب بگو چیشده؟؟ جون به لب شدم😨 -تو فقط بیا... میخوام بیام پیشت!😭 -ترنم من قول دادم! سامی منتظرمه. نمیتونم نرم! عوضش قول میدم صبح زود برگردم بیام پیشت! باشه عزیزم؟؟ -مرجاااان😭 بیا... من امشب نمیتونم برم خونه -چی؟؟ دیوونه شدی؟؟ -نمیتونم توضیح بدم حالم خوب نیست! -ترنم نگو که شب بدون اجازه میخوای بیای پیشم؟؟ -چرا...بدون اجازه میخوام بیام پیشت -ترنم تو خودت مامان و باباتو بهتر میشناسی!! منو باهاشون سر شاخ نکن جون مرجان😳 -مرجان! میای یا نه...!؟ -اخه.... -باشه... خوش باشی...👋 "محدثه افشاری" @asraredarun اسرار درون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا آغازی که تو صاحبش نباشی چه امیدیست به پایانش؟ پس با نام تو آغاز می کنم روزم را الهی به امید تو💚 سلام صبحتون بخیر🌹 @asraredarun ┄┅─✵💝✵─┅┄
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام حسن مجتبی علیه‌السلام فرمودند: علم و دانش را - از هر طريقی - فرا گيريد، و چنانچه نتوانستيد آنرا در حافظه خود نگه داريد، ثبت کنيد و بنويسيد و در منازل خود - در جای مطمئن - قرار دهيد.✨ @asraredarun ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
💚 ای چاره ی درخواستگان ادرکنی ای مونس و یار بی کسان ادرکنی من بی‌کسم وخسته ومهجور وضعیف یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی ... @asraredarun ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✱ بهشت کجاست؟! ✱ جهنم چی؟! آیا میشه همین‌جا، بهشت و جهنّم رو درک کرد؟ instagram.com/ostad.shojae1
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
👤 انسان شناسی ۵۷ @Ostad_Shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
انسان شناسی ۵۷.mp3
12.6M
۵۷ 📝 لطفاً یک قلم و کاغذ بردارید‼️ و بنویسید از صبح که از خواب برمی‌خیزید؛ فاصله‌ی هر یک ساعت را ( مثلا ۵ تا ۶ صبح ـ ۶ تا ۷ صبح ـ .... ۱۱ تا ۱۲ ظهر .... ۲۰ تا ۲۱ و ...) چگونه، برای چه هدفی، و با چه سطحی از علاقه و تمرکز می‌گذرانید؟ ▫️بعد از این تست، و شنیدن این پادکست، می‌توانید کمی اوضاع انسانیِ خود را چکاپ کنید! @Ostad_Shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیشتر مراقب فرزندانمان باشیم. @asraredarun
رفتار مناسب با نوجوان پرخاشگر و عصبی پدر و مادر عزیزترین افراد زندگی هر شخصی هستند اما اگر فرزند بخواهد با آن ها بدرفتاری کند و حتی روی آن ها دست بلند کند، یعنی قسمتی از مغز او که لوب پیشین می باشد و مربوط به مدیریت احساسات، تصمیم گیری، استدلال و کنترل خشم و عصبانیت است، در دوران نوجوانی به خوبی تنظیم نشده و باعث چنین رفتار های عجیب و غریبی می شود. این نوجوانان احساسات و رفتار ها را به گونه های مختلفی تجزیه تحلیل می کنند و ممکن است نتوانند به اندازه ما از بعضی از مسائل آگاه باشند و شاید دچار سوء تفاهم شده و همین آن ها را عصبانی کند اما زمانی که این اتفاق می افتد، باید چه اقدامی انجام داد؟ بهترین راه حل مواردی است که در این بخش از نمناک خواهید خواند. ارتباط بگیرید شاید باورش برایتان سخت باشد اما مغز یک نوجوان با شما متفاوت است و آن ها مشتاق عشق، تایید و پذیرش از سمت والدین هستند. تعامل و ارتباط مثبت و چهره به چهره سریع ترین و تاثیرگذارترین راه کاهش استرس می باشد، سیستم عصبی آن ها را آرام می کند و باعث متمرکز شدن آن ها می شود و در نتیجه تاثیرگذاری شما روی آن ها افزایش پیدا می کند. پس سعی کنید سطح استرس او را بشناسید و اگر او ناراحت یا نگران است، یک رابطه پر از آرامش و انرژی برقرار کنید. @asraredarun
یکی از بهترین اسباب بازی ها برای کودکان طبیعت است طبیعت به تنهایی تمام نیازهای کودک به بازی را برآورده میکند باتوجه به زندگی های آپارتمان نشینی امروزی, رفتن به دل طبیعت از واجبترین کارهاست در دل طبیعت بروید و طبق چارچوب هایی بچه هارا رها کنید تا بازی کنند و به همه نیازهایشان برای رشد برسند @asraredarun
نیمه‌ی کودکی، زمانی است که پدر می‌تونه با بازی و فعالیت‌های مشترک مدیریت کردن عواطف رو به فرزندش یاد بده. پدر، روش‌هایی رو که برای حل مشترک مشکلات فرزندش تا دوران نوجوانی و بزرگسالی داره مستقیماً ادامه‌ی همون درس‌هایی است که اون در حین بازی‌های مختلف در خانه و جمع خانوادگی به فرزندش داده. کودک وقتی می‌بینه پدرش چطور تعارض‌ها و مشکلاتش رو توی خونه، خانواده، اجتماع و محیط کار، حل می‌کنه از پدرش یاد می‌گیره. حتما این ضرب المثل رو شنیدین که میگه «دو صد گفته چون نیم کردار نیست» اگر پدری بتونه در رفتارهاش صادق، منصف، متفکر و انعطاف پذیر باشه، فرزند هم با احترام از پدرش پیروی می‌کنه. یک پدر شاد و فعال می‌تونه به فرزندش در کشف احساسات و شناخت عواطف کمک کنه. می‌تونه به فرزندش نشون بده که چطور با ناراحتی، پیروزی و شکست روبرو بشه و عصبانیتش رو کنترل کنه. @asraredarun
عنوان دزدی تعریف داره نمی شه به همین راحتی برای بچه ها این عنوان رو بکار برد بچه ها دزدی نمی کنن، فقط یه چیزیو که دوست دارن از یه جا بر میدارن اگر بچتون از خونه فامیل چیزی رو برداشت شروع نکنید نصیحت کردن که این کار خیلی بدی بود چون بچه اینو نمی فهمه سوار ماشین بشید برید اون وسیله رو پس بدید، دیگه تاعمر داره یادش نمیره با عمل نشون بدید که این کار بده نه با زبان @asraredarun
خودایده آل اگر صحیح شکل نگیرد، خطرناک است. با تشویق بی مورد خود ایده آل کاذب به وجود نیاورید. بزرگترین تشویق برای بچه ها این است که پدر و مادر شادی خود را بروز دهند. بالاترین تشویق شادی پدر و مادر است. بچه ها هیچ چیز نمی خواهند. یکی از حاضرین: تا 6 سال؟ استاد: تا بالای 90 سال. ما بلد نیستیم تبادل عاطفی داشته باشیم، تبادل کالا را جایش می گذاریم و به این حالت عادت کرده ایم. همسران با یکدیگر چه تبادل عاطفی دارند؟ شب تولد خانم حتماً باید یک هدیه ی گران قیمت و بزرگ خریده شود تا خانم متوجه شود که شوهرش دوستش دارد. که حالا امروزه این مسئله به یک هنجار اجتماعی تبدیل شده و قانون شده، اگر چیزی به عنوان هدیه خریده نشود، این معنی را می دهد که تو منو دوست نداری!! این مسائل به این دلیل است که بلد نیستیم به هم خوب نگاه کنیم، احساس درونی مان را بروز بدهیم. بچه ها شادی والدینشان را می خواند و بزرگترین تشویق برای آن ها همین است. آیا به تازگی فرزندتان را تشویق کرده اید؟ چه جوری؟ مادران: با هم رفتیم پارک، نوازشش کردم، بوسش کردم، جایزه خریدم. استاد : همه ی این مواردی را که گفتید حق حساب بوده که به فرزندتان داده اید. آیا تا به حال شده به عنوان تشویق یک ناهار خوشمزه بدهید؟ چرا مثلاً نمیگید یک پرس اضافه ماکارونی برات می کشم به خاطر کار خوبت؟ مادری میگه من به عنوان تشویق فرزندم را نوازش کردم!!! نوازش نیاز بچه ها است مثل غذا. ما باید بچه را نوازش کنیم، این حالت همان شرطی کردن رفتارگرایی است. بچه همیشه باید نوازش بگیرد چه کار خوب بکند و چه کار بد بکند. ما از عامل نوازش نباید به عنوان تشویق و تنبیه استفاده کنیم. مثل این می مونه که بگیم اِه عزیزم 20 گرفتی پس بیا بهت ناهار جایزه بدم، خوب اگر 16 گرفته بود بهش ناهار نمی دادید؟ حتماً می دادید. یکی از حاضرین: من یک جیغ شادی کشیدم و خوش حالی کردم. استاد: پس همیشه خونه ی شما جیغ و داد به راه است؟ مادر: نه با دفعه های عصبانیت و ناراحتی فرق می کرد، خیلی همراه با ذوق و شادی بود. استاد: آهان من این نکته را می خواستم. ما معمولاً میگیم: آفرین، بارک ا...، این هم جایزت، یا یادم باشه یک جایزه برات بخرم. خوب بچه ها خسته شدند این قدر این واژه های تکراری را شنیدند حالا اکثر وقت ها هم یا خسته هستیم و بی حوصله و بی حال و خشک و خالی فقط یک آفرین می گیم و میریم. بچه ها فقط شادی واقعی والدین را می خواهند. کودک وقتی شادی واقعی پدر و مادرش را ببیند اصلاً دیگه بهانه ی جایزه را نخواهد گرفت. حالا برا ی ابراز این شادی باید از خودتان خلاقیت به خرج بدهید. بزرگترین تشویق شادی واقعی است که از درون بجوشد نه شادی ساختگی و انجام وظیفه. @asraredarun
مادر بودن فطرت و شدن است؛ داشتن نيست. بچه دار شدن اصلاً دليل مادر شدن نيست. ما جايگاه و منزلت پدر و مادر را نمي شناسيم چون آداب و اخلاق پدر و مادر بودن را گم كرده ايم چون اين آداب و اخلاق را از ما گرفته اند.  ما جواهري در دست داريم كه اين جواهر در طول زمان خاك گرفته و ظاهر قشنگش را از دست داده و احتياج به شستشو دارد. اين جواهر در دست يك كودك نابالغ بوده كه رندان زمان با تعدادي تيله رنگي آن را عوض كردند. زني كه در دنيا مطرح مي شود، همان تيله ي رنگي است و آن جواهري كه از ما گرفته شده مقام و منزلت مادري است. به همين دليل مادر در منزل خودش را مستخدم و پرستار و خدمتكار مي بيند و پدر خودش را فقط مسئول تأمين معاش خانواده مي بيند.  چه قدر از مردان امروزي اين جمله را مي شنويم كه" از صبح تا شب مثل ... جون مي كنم چون بچه دارم" كمتر مي شنويم گفته بشه كه چون پدر يا مادرم. وقتي به تمام معنا و فطري پدر و مادر باشيم ديگه خسته نمي شويم. منزلت مادري در فضاي معصوميت و فضاي الهي انسان  است تا زماني كه اين منزلت را نشناسيم امكان ندارد كه اقتدار پيدا كنيم. اولين شرط اقتدار ايمان به جايگاهي است كه داريم. @asraredarun
کودک لیوانش از دستش می‌افتد و می‌شکند: در خانواده‌های آشفته این حادثه ممکن است منجر به مشاجره، تنبیه و شاید فرستادن کودک با چشمان اشکی به اتاقش شود. ولی در خانواده بالنده، به احتمال زیاد یک نفر به کودک خواهد گفت: لیوانت شکست؟ ببینم انگشتت را هم بریده‌ای؟ من برایت یک چسب زخم می‌آورم، بعد برو جارو بیاور و تکه‌های شکسته را جمع کنیم. خانواده بالنده می‌داند سلامت روانی و احساسات از هر چیز دیگر مهم‌تر است @asraredarun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام 🌹 در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با 👇 ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️سیاست‌های زنانه ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه ✴️مسائل اعتقادی (فرجام‌پور) جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @asheqemola مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 کانال فرم های مشاوره https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
سلام علیکم،وقتتون بخیر تشکرمیکنم ازخانم دکترفرجام پوربابت مشاوره خوبشون کمک بزرگی کردن ،خیلی راضی بودم ازمشاوره ای که باایشون داشتم درجلسه اول باراهنمایی که کردن بسیاری ازمشکلاتم حل شد،ممنونم از لطف ومحبتشون 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 خدا را شکر 🌺 هر چه هست لطف خداست🌹 التماس دعا🌺
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
🔹 #او_را ... ۵۱ درد تو کل وجودم پیچید... وحشتزده عرشیا رو نگاه کردم! -ببخشید ترنم... اما تقصیر خود
🔹 ... ۵۲ گوشیو قطع کردم و انداختم رو صندلی ماشین! جواب سوالمو گرفتم... ارزش من برای مرجان...!! رفتم همونجایی که بعدازظهر میخواستم برم... بام... تو یکی از پیچ‌ها که از همه خلوت تر بود نگه داشتم.... قطره های اشکم با هم مسابقه گذاشته بودن!! هنوز صورتم درد میکرد. چقدر اینجا بوی سعیدو میداد!! سعید😢 همونی که باعث و بانی تمام این حال بد بود... اما نه...! چه ربطی به سعید داشت؟؟ باعث و بانی این زندگی خودم بودم! اما نه...! منم تقصیری نداشتم...! پس کی...؟؟ چرا؟ اصلا چرا من به اینجا رسیدم...؟؟ فکرم رفت تو گذشته ها... از همون اول تا همین جا که الان ایستادم...! گوشی داشت زنگ میخورد حتما مامان یا باباست! مامانی که تموم دنیاش مدارک و مطب و سفرهای اروپاییشه! و بابایی که دنیاش خلاصه میشه تو حسابای بانکی و ماشین های جور واجور و سلفی گرفتن تو مطب و.... و من یک وسیله ام برای ارضای غرورشون! دخترم دانشجوی پزشکیه... دخترم به چهار زبان مسلطه... دخترم تو آلمان به دنیا اومده... دخترم... دخترم.... دخترم..... و حالا دختری که برای افتخار خودشون ساخته بودن، فرو ریخته بود! شکسته بود... حتی اگر تا اینجاشم تحمل میکردن این نشونی که عرشیا تو صورتم کاشت رو مطمئنا تحمل نمیکردن...! پس من دیگه جایی تو اون خونه نداشتم! فکرم میچرخید بین آدما تا ببینم کیو دارم، رسیدم به مرجان! مرجانی که لذت یه شب پارتی رو به آروم کردن دوست ده سالش نداد!! شاید واقعا من ارزشی برای وقت گذاشتن نداشتم که همه اینجوری تنهام گذاشتن...! آخ سرم درد میکرد حالم بد بود تپش قلبم شدید شده بود...! رفتم تو ماشین آیینه هنوز سمت صندلی من بود😣 صورتم... صورتم.... صورتم.....😭😭 داشبوردو باز کردم قرصامو آوردم بیرون... خوبه! همشون هستن! مرسی که حداقل شما تنهام نذاشتید! آرومم کنید‌! یه قرص تپش قلب خوردم یه مسکن یه آرامبخش، یه قرص قلب یه مسکن یه ارامبخش یه قرص قلب یه مسکن یه ارامبخش ارامبخش ارامبخش ارامبخش....... دوباره از ماشین پیاده شدم! حالم بهتر بود! چند قدم که رفتم،احساس کردم دارم تلو تلو میخورم...! جلومو نگاه کردم... وحشت برم داشت! یه چیز سیاه جلوم بود!! پشتمو نگاه کردم... سنگا باهام حرف میزدن... درختا دهن داشتن! ماشینم...شروع به صحبت کرده بود!! چرا همه چی اینجوری بود؟! به اون موجود سیاه نگاه کردم... خیلی دقیق داشت نگام میکرد!! قدم به قدم باهام میومد.... سرم داشت گیج میرفت... آدما با ترس نگام میکردن! گوشیم هنوز داشت زنگ میخورد.... بسه لعنتی!! بسه!! دیگه همه چی تموم شد....!! اون موجود سیاه هرلحظه نزدیک تر میشد... عرق سرد رو بدنم نشسته بود!! همه چی ترسناک بود... همه جا تاریک بود... پشیمون شده بودم هیچ چیز از اون سیاهی ترسناک تر نبود! تا بحال ندیده بودمش! حتی تو فیلمای ترسناک... من پشیمونم... من نمیخوام با این موجود برم... افتاد دنبالم... دیر شده بود...😭 خیلی دیر...!! نفسم... سرم... بدنم.... خداحافظ دنیا..... ادامه دارد.... "محدثه افشاری" @asraredarun اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
🔹 #او_را ... ۵۲ گوشیو قطع کردم و انداختم رو صندلی ماشین! جواب سوالمو گرفتم... ارزش من برای مرجان..
🔹 ... ۵۳ افتادم رو زمین و دیگه هیچی نفهمیدم ـــــــــ ! نیم ساعت بعد، صداهای مبهمی میشنیدم... نمیفهمیدم چی به چیه! جون باز کردن چشمامو نداشتم. تمام بدنم سِر شده بود! دوباره بیهوش شدم... احساس کردم زخمم داره میسوزه... به زور لای چشمامو باز کردم، داشتم دوباره به خواب عمیقی میرفتم که درد شدیدی احساس کردم😣 شلنگی که به زور داشتن از توی بینیم رد میکردن ، باعث شد چشمامو باز کنم! خیلی درد داشت... از دردش بدنمو چنگ میزدم😭 تمام وجودم از درد جمع شد😖 دوباره چشمامو بستم و بیهوش شدم... دفعه ی بعد که چشمامو باز کردم هنوز گیج و منگ بودم! به دستم سرم وصل کرده بودن... مامان و بابا... وای... تازه دارم میفهمم ... من زنده ام😭 اه... چرا تموم نشد؟؟😩 چرا نمردم؟؟!! با این فکر اطرافمو نگاه کردم... خبری از اون موجود سرتاپا سیاه نبود! مامان اومد جلو، به چشمام زل زد -حیف اونهمه زحمت که برات کشیدیم... بی لیاقت!! بابا کشیدش عقب، هیچی نمیگفت اما اخمی که رو صورتش بود پر از حرف بود...! چشمامو بستم... وای ... اونی که نباید میشد،شد...! کاش مرده بودم😭 در اتاق باز شد و یه نفر با روپوش سفید وارد شد! قبل اینکه بیاد بالای سرم، نگاهش چرخید سمت مامان و بابا... چندثانیه با تعجب نگاه کرد! -سلام آقای سمیعی!!!😳 بابا هم هاج و واج نگاه میکرد! -سلام آقای رفیعی😒 وای...همکار بابا بود😭 منو میکشه... آبروشو بردم!! -شما؟اینجا؟ برای ویزیت بیمار تشریف آوردین؟؟😳 بابا نگاهشو انداخت پایین! -نه! دکتر یکم مِن و مِن کرد و وقتی دوهزاریش افتاد، سعی کرد مثلا جو رو عوض کنه و شروع به احوال پرسی و خوش و بش کرد...! آخه کدوم احمقی منو رسونده بود بیمارستان؟؟😭 دکتر اومد بالای سرم...! -سلام دخترم😊 بهتری؟ جوابشو ندادم و صورتمو برگردوندم... -آخه چرا این کارو کردی؟؟ باز هیچی نگفتم اما تو دلم جوابشو دادم! اخه به تو چه؟؟ مگه تو از درد من خبر داری؟؟😒 -خودت قرصا رو خوردی یا به زور بهت خوروندن؟؟ این چه سوالی بود!!؟؟😒😏 چپ چپ نگاهش کردم و گفتم -خودم 😒 -پس این زخم رو صورتت برای چیه؟؟ این که دیگه فکرنکنم کار خودت باشه!! وااااای تازه یاد زخم صورتم افتادم😣 اگه سالمم پام برسه خونه، بی برو برگرد بابا خودش خفم میکنه😭 خدا لعنتت کنه عرشیا😭 "محدثه افشاری" ادامه دارد... @asraredarun اسرار درون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو سلام صبحتون بخیر🌺 @asraredarun ┄┅─✵💝✵─┅┄
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام حسن مجتبی علیه‌السلام فرمودند: بین حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است، آنچه را با چشم خود ببينی حقّ است. و چه را شنيدی يا آن كه برايت نقل كنند چه بسا باطل باشد.✨ @asraredarun ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
دل ها همه منتظر برای فرج است در نای بنفشه ها نوای فرج است ذکری که حجاب غیب از او می گیرد ای عاشق منتظر، دعای فرج است @asraredarun ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
👤 انسان شناسی ۵۸ @Ostad_Shojae