نیمهی کودکی، زمانی است که پدر میتونه با بازی و فعالیتهای مشترک مدیریت کردن عواطف رو به فرزندش یاد بده.
پدر، روشهایی رو که برای حل مشترک مشکلات فرزندش تا دوران نوجوانی و بزرگسالی داره مستقیماً ادامهی همون درسهایی است که اون در حین بازیهای مختلف در خانه و جمع خانوادگی به فرزندش داده.
کودک وقتی میبینه پدرش چطور تعارضها و مشکلاتش رو توی خونه، خانواده، اجتماع و محیط کار، حل میکنه از پدرش یاد میگیره.
حتما این ضرب المثل رو شنیدین که میگه «دو صد گفته چون نیم کردار نیست» اگر پدری بتونه در رفتارهاش صادق، منصف، متفکر و انعطاف پذیر باشه، فرزند هم با احترام از پدرش پیروی میکنه.
یک پدر شاد و فعال میتونه به فرزندش در کشف احساسات و شناخت عواطف کمک کنه. میتونه به فرزندش نشون بده که چطور با ناراحتی، پیروزی و شکست روبرو بشه و عصبانیتش رو کنترل کنه.
@asraredarun
هیچ چیز به اندازه مسئولیت دادن به کودکان اعتماد به نفس آنها را افزایش نمی دهد، پس سعی کنید به فرزند خود مسئولیت های متناسب با سنش را بدهید.
خواهید دید که هرگاه او مسولیتش را انجام می دهد چه رضایت خاطری پیدا می کند و احساس می کند که چقدر در خانواده اش فرد مهمی است.
مثلا از کودک ۳ یا ۴ ساله خود بخواهید اسباب بازی هایش را جمع کرده سر جایش بگذارد و یا از کودک ۷ ساله خود بخواهید لباس ها را پس از خشک شدن تا کند و در قفسه های مربوط به خود قرار دهد. سعی کنید این احساس درونی را در آنها به وجود آورید که خودشان باید مشکلاتشان را حل کنند.
@asraredarun
با چشمان کودک دنیا را ببینید
کودکان عمدا کارهایی نمی کنند که شما ناراحت شوید بلکه دلیل کارهای بدشان این است که مثل بزرگسالان فکر نمی کنند. اگر اجازه دهید رفتارشان شما را بیازارد مرتب در رنج و عذاب خواهید بود.
روش درست این است که بخشی از رفتار آنها را ناشی از شرایط سنی بدانید. یک کودک 2 ساله در حال یادگیری است و وقتی بشقاب را پرت می کند می خواهد ببیند چه می شود. اگر یک بشقاب پلاستیکی به وی بدهید خواهید دید که پس از پرت کردن آن به سراغ چیز دیگری رفته و شما نیز کمتر ناراحت خواهید شد.
وقتی خود را جای او بگذارید محیط را آماده کرده و بسیاری از اوقات به جای عصبانی شدن بخندید.
@asraredarun
کار بچه ها مثل شاخه ی گل است ما شاخه ی گل را تزئین نشده به کسی نمی دهیم. کار بچه ها را بگیرید، تزئینش کنید و روبان ببندید و به خودشان برگردانید.
بعد خودشان برای گرفتن این گل های قشنگ سعی می کنند که دائم به شما شاخه گل بدهند و گل تزئین شده بگیرند که به این ترتیب در یک چرخه ی مثبت می افتید.
پس این چگونه دیدن بچه ها است که به آن ها یاد می دهد بعداً چگونه دیده شوند و چگونه جلب نظر کنند.
#تربیت_فرزند
@asraredarun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصور کن یک روز صبح که از خواب بیدار میشی
ببینی به جز خودت هیچ کس توی دنیا نیست و تو صاحب تمام ثروت زمین هستی ! ! !
اون روز چه لباسی میپوشی؟
چه طلایی به خودت آویزون میکنی؟
با چه ماشینی گردش میکنی؟
کدوم خونه رو برای زندگی انتخاب میکنی؟
شاید یک نصفه روز از هیجان این همه ثروت به وجد بیای اما کم کم میفهمی حقیقت چیه !
وقتی هیچ کس نیست که احساستو باهاش تقسیم کنی، لباس جدیدتو ببینه،
برای ماشینت ذوق کنه، باهات بیاد گردش، کنارت غذا بخوره، همه این داشته هات برات پوچه .
دیگه رانندگی با وانت یا پورشه برات فرقی نداره...
خونه دو هزار متری با 45 متری برات یکی میشه...
طلای 24 عیار توی گردنت خوشحالت نمیکنه...
همه اسباب شادی هست اما هیچ کدومشون شادت نمیکنه چون کسی نیست که شادیتو باهاش تقسیم کنی.
اون وقته که میبینی چقدر وجود آدم ها با ارزشه چقدر هر چیزی هر چند کوچیک و ناقص با دیگران بزرگ و با ارزشه.
شاید حاضر باشی همه دنیا رو بدی اما دوباره آدم ها کنارت باشند ...
قدر همدیگه رو بدونیم
@asraredarun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 راز موفقیت یک مادر در تربیت فرزندان خود
⭕️ #حجتالاسلام_عالی
@asraredarun
هدایت شده از بنده امین من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
━━━━━✤✤﷽✤✤━━━━
خاکِ غریب🖤
هشتم شوال سالروز تخریب قبور ائمه اطهار علیهم السلام در بقیع
@Bandeyeamin_man
━━━━━━✤✦✤━━━━━━
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام 🌹
در خدمتتون هستم
با بحث مشاوره
در رابطه با 👇
✴️خانواده و مشکلات خانوادگی
✴️همسرداری
✴️سیاستهای زنانه
✴️تربیت فرزند
✴️ازدواج
✴️اصلاح تغذیه
✴️مسائل اعتقادی
(فرجامپور)
جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید
👇👇
@asheqemola
مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
کانال فرم های مشاوره
https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
#نظر_شما
سلام علیکم
من چندین بار از خانم فرجام پور مشاوره گرفتم واقعا عالی بود
حتی بعد از مشاوره هم چندین بار مزاحمشون شدم که ایشون بدون هیچ چشم داشتی راهنمائی ام کردند
یه دنیا ممنونم
ان شاءالله اجرشون رو از دستهای خانم فاطمه زهرا(س)بگیرن
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
خدا را شکر🌹
همه از لطف خداست🌺
التماس دعا🌹
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🔹 #او_را ... ۵۵ نشست رو زانوش، -حالتون خوبه؟؟ میخواید پرستار خبر کنم؟ -نه... نمیخوام😭 -اتفاقی ا
🔹 #او_را ... ۵۶
داشتم در ماشینو باز میکردم که صدام زد!
-خانوم!!
-بله؟؟
-با این لباسا کجا میخواید برید آخه؟؟
معلومه لباس بیمارستانه!
درو بستم.
-خب...
اخه چیکار کنم؟؟
-بعدم شما که چیزی همراهتون نیست!
نه کیف،نه گوشی،
مطمئنا نمیتونید جایی برید!
چندلحظه نگاهش کردم...
-آدرس خونتونو بگید ببرمتون خونه!
-خونه؟؟؟😳
-بله.مگه جای دیگه ای دارید؟؟
-من فرار کردم که نبرنم خونه!!
اونوقت الان برم خونه؟؟😒
-یعنی از خونه فرار کردین شما؟؟😳
-نه آقا...نه‼️
من از زندگی فراریم!
از نفس کشیدن فراریم!
اه...😭
-چرا باز گریه کردین؟؟😳
یه چند لحظه صبر کنید!!
گوشیشو برداشت و یه شماره گرفت!
-به کی زنگ میزنی؟؟😰
از تو آینه نگاهم کرد و انگشتشو گذاشت روی بینیش!
یعنی هیس... !!
-الو؟
سلام آقای دکتر!
بله اومدم،ولی راستش یه کاری پیش اومد،مجبور شدم برم!!معذرت میخوام!
چی؟؟
جدا؟؟
ای بابا...
باشه پس دیگه امروز نمیام!
یاعلی مدد!
گوشیو قطع کرد و گذاشت رو داشبورد!
-پس شمایید!!
-کی؟؟چی؟؟
-فهمیدن فرار کردین!
-شما پزشکید؟؟
-نه ولی تو اون بیمارستان کار میکنم!
ماشینو روشن کرد و راه افتاد!
-کجا میری؟؟
-بذارید یکم دیگه از اینجا دور شیم!
یه ربعی رانندگی کرد
سرمو گذاشته بودم رو صندلی و آروم اشک میریختم!
-حالا میخواید چیکار کنید؟
میخواید کجا برید؟
سرمو بلند کردم و از تو آینه به چشماش نگاه کردم!
چشماشو دزدید و کنار خیابون نگه داشت!
کم کم داشت هوا ابری میشد
با این که دم عید بود اما هنوز هوا سرد بود...!🌦
سرمو تکیه دادم به شیشه ی ماشین و سعی کردم با خنکاش،داغی درونمو کم کنم!
چه جوابی میدادم؟؟
چشمامو بستم
و آروم گفتم
-ببریدم یه جای خلوت...
پارکی،جایی!
نمیدونم!
-چیزی میخورین؟
بنظر میرسه ضعف دارین.
دستمو گذاشتم رو شکمم!
خیلی گشنم بود اما هنوز معدم درد میکرد!😣
ماشینو روشن کرد و جلوی یه رستوران نگه داشت.
-چنددقیقه صبرکنید تا بیام.
رفت و با یه پرس غذا برگشت...
ساعت حوالی شش بود!
با اینکه روم نمیشد اما بخاطر ضعفم غذا رو گرفتم
معدم خیلی درد میکرد!
خیلی کم تونستم بخورم و ازش تشکر کردم!
-حالتون بهتره؟؟
-اوهوم.خوبم!
-نمیخواید برید خونتون؟؟
-نه!
-میشه بپرسم چرا بیمارستان بودین؟؟
-چه فرقی داره!😒
-ببینید...
من میخوام کمکتون کنم!
-هه😏
پس منو ببر یه جهنم دره ای که هیچکس نباشه!
-باشه.امشب میبرمتون جایی که کسی نباشه
اما لااقل یه خبر به خانوادتون بدین،
حتما الان خیلی نگرانن!!
-نگران آبروشونن نه من!
الان دیگه به خونمم تشنه ان!!
-چرا؟؟
-چون به همه برچسبای قبلی،دختر فراری هم اضافه شد!
-مگه چه کار دیگه ای کردین؟؟
-مهم نیست...!
-هست!
بگید تا بتونم کمکتون کنم!
دیگه چیزی نگفتم و خیابونو نگاه کردم.
ماشینو روشن کرد و راه افتاد....!
"محدثه افشاری"
@asraredarun
اسرار درون