eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
😍💖 تو شدی دنیام عشقم دنیا و آدماش رو بیخیال حرف مردم مهم نیست دنیای من تویی و چشمای قشنگت😍😘💕❣💕🍃 @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
#او_را.... 127 از همون اول میفهمیدم یه الدنگ از حماقتت سوءاستفاده کرده و مغزتو پر کرده! -من با آخ
.... 128 صبح با صدای زنگ گوشیم،چشمام رو باز کردم. شماره ناشناس بود. -بله؟ -سلام خانوم. وقت بخیر. -ممنونم .بفرمایید؟ -من از بیمارستان تماس میگیرم،ممکنه تشریف بیارید اینجا؟ سریع نشستم.😰 -بیمارستان؟برای چی؟ -نگران نشید. راستش خواهرتون رو آوردن اینجا،خیلی حال خوبی ندارن. -من که خواهر ندارم خانوم! -نمیدونم. شماره ی شما به اسم آبجی سیو بود. بدنم یخ زد! -مرجان؟؟؟ -نگران نباشید؛ممکنه تشریف بیارید بیمارستان؟ اینجا همه چی رو میفهمید. -بله بله،لطفا آدرس رو بهم بدید. از دلشوره حالت تهوع گرفته بودم،خدا خدا میکردم که اتفاقی براش نیفتاده باشه! سریع مانتوم رو پوشیدم و از خونه زدم بیرون. فاصله ی خونه تا اونجا زیاد بود. فکرم هزار جا رفت،مردم و زنده شدم تا به بیمارستان برسم. سریع ماشین رو پارک کردم و دویدم داخل. مثل مرغ سرکنده اینور و اونور میرفتم و از همه سراغش رو میگرفتم تا اینکه پیداش کردم. ولی روی تخت و زیر یه پارچه ی سفید... دنیا دور سرم چرخید. به دیوار تکیه دادم و همونجور که نفس نفس میزدم با بهت و ناباوری بهش خیره شدم... یه جوری خوابیده بود که انگار هیچوقت بیدار نبوده! دستم رو گذاشتم لبه ی تخت و از ته دل زجه زدم. 😭😭😭😭 بیمارستان رو گذاشته بودم روی سرم. هر دکتر و پرستاری رو که میدیدم یقش رو میگرفتم و فحشش میدادم.😭 جمعیت زیادی دورم جمع شده بودن. مرجان رو بغل کردم و بلند بلند گریه میکردم. لباس مناسبی تنش نبود،دوباره پارچه رو کشیدم روش تا تنش مشخص نشه! تمام غم های عالم ریخته بود رو دلم... یکم که آرومتر شدم یکی از پرستارها اومد کنارم و دستش رو گذاشت رو شونم. -متاسفم. ولی باور کن کاری از دست ما برنمیومد؛ قبل از اینکه برسوننش اینجا،تموم کرده بود...! سرم رو به دیوار تکیه دادم و با چشم های اشکبار نگاهش کردم. -چرا؟؟ -دیشب... خبرداشتی کجاست؟ با وحشت نگاهش کردم -فکرکنم پارتی... سرش رو انداخت پایین.😓😞 -متاسفانه اوور دوز کرده...! بدنم یخ زد. یاد دعوای پریروز افتادم. با حال داغون رفتم بالای سرش و موهاش رو ناز کردم. "محدثه افشاری " @asraredarun اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
#او_را.... 128 صبح با صدای زنگ گوشیم،چشمام رو باز کردم. شماره ناشناس بود. -بله؟ -سلام خانوم. وقت
.... 129 دیدی گفتم نرو؟مرجان دیدی چیکار کردی!؟ کنارش زانو زدم و دستش رو گرفتم. مرجان تموم شده بود. صمیمی ترین دوستم تو تمام این سالها...! 😭❤️😔 روزی که بدن همیشه گرمش رو به دست سرد خاک دادیم، احساس میکردم من روهم دارن کنارش دفن میکنن... 😞 دلم به حال گریه های مامانش نمیسوخت. دلم به حال پشیمونی بابای ندیدش نمیسوخت. دلم فقط به حال داداشش میلاد میسوخت که بهش قول داده بود یه روزی این کابوس هاش رو تموم میکنه! روز خاکسپاریش،خبری از هیچ کدوم رفیق‌های هرزه و دوست پسراش نبود. اونایی که بهش اظهار عشق میکردن.... هیچ‌کدوم از اونایی که اون مهمونی رو ترتیب داده بودن تا باهم خوش بگذرونن نیومدن.... دیگه اشک‌هام نمیومدن! شوکه شده بودم و خروار،خروار خاکی که روی بدنش ریخته میشد رو نگاه میکردم. به کفنی که شبیه هیچکدوم از لباس هایی که میپوشید نبود! به صورتی که خیلیا برای بار اول آرایش نشدش رو میدیدن و به بدن بی جونی که حتی نمیتونست خاک ها رو از خودش کنار بزنه... 😔 بعد از اینکه خاک ها رو روش ریختن،دونه به دونه همه رفتن! هیچکس نموند تا از تنهایی نجاتش بده. هیچکس نموند تا کنارش باشه. هیچکس نموند... تنهایی رفتم کنار قبرش. دستم رو گذاشتم رو خاک ها، "اگر به حرفم گوش داده بودی،الان...." گریه نذاشت بقیه ی حرفم رو بگم! احساس میکردم همه ی این اتفاق ها افتاد تا دوباره یاد درس های چندماه اخیرم بیفتم. بلند شدم که برگردم خونه. نیاز به خلوت داشتم. نیاز به آرامش داشتم. تو ماشینم نشستم. نگاهم رو داخلش چرخوندم. یعنی این ماشین و اون خونه میتونستن برام جای تمام اون آرامش،جای خدا و جای تمام لذت های واقعی رو بگیرن؟! از حماقت خودم حرصم گرفت. من از وسط همین ثروت،به خدا پناه برده بودم. چی رو میخواستم کتمان کنم؟ به این فکرکردم که اگر پارسال کسی من رو نجات نداده بود،شاید حالا من هم یه درس عبرت بودم! روم نمیشد سرم رو بالا بگیرم. بدجور خراب کرده بودم!شرمنده اشک میریختم و خیابون گردی میکردم چجوری باید برمیگشتم و دوباره به خدا قول میدادم؟! روم نمیشد اما به زهرا زنگ زدم. نزدیک یه هفته بود که جوابش رو نداده بودم... -خب دیوونه چرا جواب منو نمیدادی؟بی معرفت دلم هزار راه رفت! -حالم خوب نبود زهرا. ببخشید...😔 -فدای سرت. واقعا متاسفم ترنم!امیدوارم خدا بهش رحم کنه و ببخشتش! -اوهوم. یعنی منم میبخشه؟ -دیوونه اگر نمیخواست ببخشه،به فکرت مینداخت که برگردی باز؟ بابا خدا که مثل ما نیست. تمام این هفته منتظرت بوده تا برگردی! 😭😭😭 گوشی رو قطع کردم و دوباره هق هق زدم.😭 به حال مرجان،به حال خودم،به مهربونی خدا،به بی معرفتی خودم! به امتحانی که خراب کرده بودم و به امتحان هایی که مرجان خراب کرده بود،فکر کردم. به اینکه باید برگردم سر خونه ی اول و از ها شروع کنم... صبح با آلارم گوشی از خواب بیدار شدم. قلب عزادارم کمی آروم تر شده بود و باید میرفتم دانشگاه. "محدثه افشاری" @asraredarun اسرار درون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ آغاز سخن یاد خدا باید کرد خود را به امید او رها باید کرد ای با تو شروع کارها زیباتر آغاز سخن تو را صدا باید کرد الهی به امید تو💚 سلام صبحتون بخیر🌹 @asraredarun ┄┅─✵💝✵─┅┄
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام رضا علیه‌السلام فرمودند: هر کس حریم خدا را حفظ کند، حرمتش حفظ می شود و هر کس خدا را اطاعت کند، اطاعت می شود.✨ @asraredarun ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
هـــــزار قصـــــہ نوشتیـــــم بـر صحیـــــفہ ےِ دِل هنوز عشـــــقِ تـــــو عنوانِ سَـر مقـــالہ ے ماسٺـــــ @asraredarun ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👤 انسان شناسی ۸۴ @Ostad_Shojae
انسان شناسی ۸۴.mp3
11.12M
۸۴ 🔘 آخه چرا نمیشه با نامحرم توی یه اتاق دربسته نماز خوند؟ 🔘 چرا نباید برای شوهرم انگشتر طلا بخرم؟ 🔘 چرا باید وسط آتیشِ گرما، اینطوری چادر چاقچور کنم؟ و ..... ← تمام رفتارهای خداوند با انسان ✓ چه در چهارچوب قوانین دین ✓ و چه در اتفاقات گوناگون مسیر زندگی، فقـــط یک دلیل دارد! 💥 کدام دلیل؟ @Ostad_Shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
والدين خوب و موفق معمولا بهترین شنوندگان حرفهای فرزند خود هستند. بادقت به سخنان او گوش میدهند در مقابل او حالت تهاجمی و پرخاشگرانه نمیگیرند مدام طعنه نمیزنند و یکسره نصیحت نمیکنند. @asraredarun
 آیا هوش ارثی است؟  استعداد، خصوصیات و هوش ارثی و ژنتیک نیست جزو خصوصیات هم نیست بلکه از اجزای استعداد است که آفریدگار متعال به همه ی انسان ها عطا کرده است. هوش مهارت است ویادگرفتنی است حالا ما باید یاد بگیریم و مهارت استفاده از ذهن، مهارت تغییر ذهن و مهارت ایجاد ذهن جدید را به دست آوریم  این صحبت هایی که امروزه راجع به هوش می شنویم اصلاً بنیان ندارد. هوش یاد گرفتنی است. تست هوش نشان می دهد که چه قدر یاد گرفته ایم. اجزاء چرخه هوش عبارتست از هوش عاطفی، هوش جسمی، هوش معنوی، هوش جنسی و هوش اقتصادی و .... افرادی که ولخرجی می کنند یا خسیس هستند یا ورشکسته می شوند، هوش اقتصادی ندارند، یاد نگرفته اند و هوش اقتصادیشان رشد نکرده است. در مورد هوش جنسی، در حال حاضر جامعه ی ما یک عفونت پنهان از زیر دارد که مثل موریانه در حال جویدن پایه های اخلاق جامعه است و آن مسئله ی دوجنسیتی است. این افراد که امروزه معضل جامعه ی ما هستند فقط ده درصدشان مشکل هورمونی دارند و با جراحی و دارو درمان می شوند اما 90 درصد آنان مشکل شخصیتی دارند؛ یعنی ذهن شان از نظر جنسی رشد نکرده و درواقع دوجنسیتی نیستند بلکه بیمارهای جنسی ذهنی هستند، میدان مغناطیسی ذهن شان بدجوری ترکیب شده و به دلایل زیاد مهارت پیدا نکرده اند. [استادسلطانی]
کودکان به مرزبندی‌ها نیاز دارند بدون وجود مرزبندی‌های مشخص، هیچ گونه راهنما و اصولی هم برای زندگی وجود نخواهد داشت. زندگی کردن بدون اصول و راهنما نیز احساس ناامنی را در زندگی کودکان به‌وجود می‌آورد. والدین، مهم‌ترین و اصلی‌ترین مرجع امنیت در زندگی کودک هستند و اگر رفتار والدین طوری باشد که نشان بدهد هیچ کنترلی بر زندگی کودک ندارند، روند بی‌اعتمادی‌ها و بی‌اطمینانی‌ها نیز در زندگی کودک آغاز می‌شود. توجه داشته باشید که کودکان ذاتا به سمت محدودیت‌ها حمله می‌برند، ‌چون نیاز دارند بدانند که محدودیت‌هایی هم وجود دارند و افرادی هم هستند که می‌خواهند امنیت آنان را تامین کنند.
برای آنچه را که میخواهید به کودکان بیاموزید، کافیست آن رفتار را انجام دهید... صدای آن چه انجام می دهید بقدری بلند است که... آن چه می گویید، شنیده نمی شود.
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸اینقدر با بچه‌هایتان وَر نروید!🔸 تربیت یعنی کاری کنید که فطرت طرف آزاد شود. برای شکوفایی طبیعی انسان، باید مانع را برداشت. این‌که شما یک سری مطالب را به طرف تلقین کنید یا به او القاء کنید یا به او تحمیل کنید، این شکفتن نیست. اگر شما گلی را به زور شکفته کنید، خودتان هم حاضر نیستید نگاهش کنید؛ خجالت می‌کشید؛ می‌گویید: حرامش کردم. این را باور کنید که بچۀ شما یا شاگرد شما از آن گل هم لطیف‌تر است. ما خیلی به این گل‌ها ور می‌رویم و آخرش هم شکفته‌شان نمی‌کنیم. شما گاهی تمرین کرده‌اید که گلی را زودتر از باز شدنش، باز کنید و می‌دانید چه به روز این گل می‌آید! بسیاری از افراد که بچه‌هایشان ضایع می‌شوند، به خاطر این است که خیلی به آنها ور می‌روند. خیلی به بچه‌هایتان ور نروید. خیلی بچه‌هایتان را نصیحت نکنید. خیلی در کار بچه‌هایتان دقت نکنید و اگر هم دقت می‌کنید، سعی کنید نفهمند که در کارشان دقت می‌کنید؛ دورادور بپاییدشان. اگر عیب کم یا زیادی دارند، خیلی وسواس نداشته باشید که همان موقع ترکَش کنند. این‌قدر فشار نیاورید که بچه‌هایتان خیلی مؤدب شوند؛ چون بچه‌هایتان منافق می‌شوند، دروغ‌گو می‌شوند، متظاهر می‌شوند.
کسب نمره، مقایسه کردن عملکرد تحصیلی فرزندان با سایر اعضای خانواده و دوستان، اجرای سیاست‌های تنبیهی و ... از جمله مواردی است که موجب تشدید استرس و اضطراب در دانش آموزان به خصوص در بدو بازگشایی مدارس می شود . به بچه ها فرصت بدهیم تا خودشان را پیدا کنند ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 علت بسیاری از ناهنجاری ها در فرزندان می باشد. ✅ توانمندی های فرزندان مان را در مسیر صحیح هدایت کنیم. 🌸🍃ೋ•~
دعای کمیل.mp3
30.37M
📖دعای روحبخش 🎙با صدای اباذر الحلواجی ❣بسیار زیبا و دلنشین❣ التماس دعا🤲 @asraredarun اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
#او_را .... 129 دیدی گفتم نرو؟مرجان دیدی چیکار کردی!؟ کنارش زانو زدم و دستش رو گرفتم. مرجان تموم
... 130 تصمیم سختی بود اما قلب و عقلم میگفتن به همه سختی هاش می‌ارزه! هنوزم با تمام وجود احساس میکردم نیاز دارم که سجاد باشه. دلم براش لک زده بود...😔 و این آزارم میداد! روسری هایی که تازه خریده بودم رو آوردم و یکیشون که زمینه ی مشکی و خال های ریز سفید داشت،برداشتم. کلی جلوی آینه با خودم درگیر بودم تا تونستم مثل زهرا ببندمش. چادرم رو سر کردم و از اتاق خارج شدم. بابا و مامان مشغول خوردن صبحانه بودن. سعی کردم به طرفشون نگاه نکنم. وسایل شخصیم رو از ماشین برداشتم و بردم تو اتاق و برگشتم پایین. بابا با اخم به خوردنش ادامه میداد و مامان با نگرانی نگاهم میکرد. استرس عجیبی گرفته بودم. زیر لب خدا رو صدا زدم و جلو رفتم. سلام دادم و سوییچ رو گذاشتم رو میز. خواستم برم که با صدای بابا میخکوب شدم! -کارت های بانکی!؟؟ آروم پلک زدم و برگشتم طرفشون. کارت ها رو از کیفم درآوردم و گذاشتم کنار سوییچ. -از این به بعد فقط میتونی تو اون اتاق بخوابی. همین! و سعی کن جوری بری و بیای که چشمم بهت نیفته. چشمی گفتم و به چهره ی نگران مامان لبخند اطمینان بخشی زدم و از خونه بیرون رفتم! دیگه هیچی نداشتم. قلبم تو سینم وول وول میخورد اما سعی میکردم به نگرانی‌هاش محل نذارم. زیرلب با خدا صحبت میکردم تا کمی آروم بشم. کیفم رو گشتم و با دیدن دو تا تراول پنجاهی،خوشحال شدم. برای بار اول سوار تاکسی شدم و به دانشگاه رفتم! وسط یکی از کلاس ها گوشیم زنگ خورد. زهرا بود! قطع کردم و بعد از کلاس خودم باهاش تماس گرفتم. -خوبی ترنم؟چه خبر؟ -خوبم ولی فکرکنم باید دنبال کار باشم زهرا! با صدهزار تومن چندروز بیشتر دووم نمیارم! تقریبا جیغ زد -واقعا؟؟یعنی بهشون گفتی.... -آره واقعا!بابای من پولداره ولی خدا از اون پولدار تره! خخخخخ... 😊 زهرا هم با من خندید. -نمیدونم قراره چی بشه زهرا! واقعا دیگه جز خدا کسی رو ندارم. هیچ کسو.... و یاد سجاد افتادم!❤️ قرار شد زهرا دو ساعت دیگه جلوی دانشگاه بیاد دنبالم! با صدای اذان،رفتم سمت نمازخونه. این بار همه چی برعکس شده بود. "محدثه افشاری" @asraredarun اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
#او_را... 130 تصمیم سختی بود اما قلب و عقلم میگفتن به همه سختی هاش می‌ارزه! هنوزم با تمام وجود احس
... 131 زهرا با ماشین اومده بود دنبال من! -خوشحالم برات ترنم. برای اینکه پا پس نکشیدی! -راست میگفتی زهرا... بعد از توبه،تازه امتحان‌های خدا شروع میشه! تازه سخت میشه،ولی همین که میدونی خدا رو داری و اون مواظبته،قوت قلبه! میدونی؟ هیچکس نتونست به مرجان کمک کنه!وقتی آدما اینقدر ناتوانن،چرا باید خودم رو معطل خواسته هاشون کنم. سرش رو آروم تکون داد. نمیدونستم کجا میره! تو سکوت به خیابون ها نگاه میکردم. دلم آروم نبود. نمیدونستم چمه! -ترنم؟؟ با صدای زهرا به خودم اومدم! -چیزی شده؟چرا اینقدر ساکتی؟؟ -نه. نمیدونم !زهرا؟ -جان دلم؟ -بنظرت عشق،لذت سطحیه؟؟ -تا عشق به چی باشه!! -چه عشقی سطحی نیست؟ -خب عشق به خدا و هرعشقی که در راستای اون باشه. چیشده؟؟خبریه؟؟عشق عشق میکنی! -زهرا؟اگر عشق،بخاطر خدا نباشه،باید ازش گذشت؟؟ -خب تو که بهتر میدونی،هرچی که بخاطر خدا نباشه،آخر و عاقبتش جالب نیست! -پس باید گذشت! -ترنم؟؟ مشکوک میزنیا!نمیگی چیشده!؟ بغضم رو قورت دادم و به سجاد فکر کردم...😔❤️ -دیگه خبری نیست.... حالا دیگه میخوام بگذرم! من از همه چی بخاطر خدا گذشتم،بجز یه‌چیز... میخوام حالا از "اونم" بگذرم! چشمم تارمیدید! پلک زدم و اولین قطره ی اشکم مهمون روسری جدیدم شد... ادامه دادم، -یه جمله ای چندوقت پیش دیدم،بنظرم خیلی قشنگ بود. نوشته بود "همیشه گذشتن،مقدمه ی رسیدن است...!" -چه جمله ی قشنگی! کجا دیدیش؟ پوزخند زدم. -آخرین شب،زیر برف پاک کن ماشینم! و دومین قطره ی اشکم هم ،به قطره ی اول،ملحق شد! -آخرین شب؟؟ -مهم نیست. میخوام برسم زهرا!میخوام بگذرم که برسم! میخوام مال خدا بشم... میخوام لمسش کنم با تمام وجود! باید تو حال من باشی تا بفهمی حال تشنه ای رو که تازه به آب رسیده! 😭 من میخوام این جام رو سر بکشم.من میخوام مست خودش بشم! هرچند این مورد آخر خیلی برام سخته! -یادته گفتم هروقت کارت گیر کرد،دست به دامن شهدا شو!؟ یکدفعه مثل فنر از جا پریدم! "شهدا...شهید..." -زهرا میشه بری بهشت زهرا؟؟ -چرا اونجا؟؟ -مگه نگفتی دست به دامن شهدا بشم؟برو اونجا! -خب میرم معراج! -نه،خواهش میکنم.برو بهشت زهرا...! زهرا نگاهی به من انداخت و راه رو عوض کرد. باید دست به دامن باباش میشدم! یاد روزی افتادم که اونجا نشسته بود و گریه میکرد... اگر میتونست گره پسرش رو باز کنه،پس میتونست گره دل من به پسرش رو هم باز کنه! قطعه و ردیفش رو هنوز یادم بود! از زهرا خواستم تو ماشین بشینه. نیاز به خلوت داشتم. از دور که چشمم به پرچم سبز "یا اباالفضل العباس(ع)" افتاد،چشمم شروع به باریدن کرد...😭 از همونجا شروع به حرف زدن کردم! "دفعه ی پیش که اومدم اینجا،دیدم چجوری پسرت رو آروم کردی! اومدم منم آروم کنی! میگن شهدا زنده ان! میگن شما حاجت میدین... دلم گیر کرده به پسرت،نمیذاره پرواز کنم!نمیذاره رها شم...😭 چندماهه که نیست اما فکر و ذکرم شده سجاد! یا بهم برسونش یا راحتم کن..." رسیدم بالای سر مزارش! خودم رو روی سنگش انداختم و گریه کردم... "برام پدری کن... دلم داره تیکه تیکه میشه!چرا یهو گذاشت و رفت؟چرا از من گذشت؟" 😔 یکم که حالم بهتر شد، بلند شدم و اشکام رو پاک کردم.تازه نگاهم افتاد به نوشته های روی سنگ... دلم هری ریخت! سر تا پای سنگ جدید رو نگاه کردم! "همیشه گذشتن،مقدمه ی رسیدن است... مقدمه ی او را یافتن، او را چشیدن، ...." مزار شهیدان صادق صبوری و سجاد صبوری!! 🔶🔷🔶🔸🔹 "محدثه افشاری" @asraredarun اسرار درون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام صبحتون بخیر🌹 @asraredarun ┄┅─✵💖✵─┅┄
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام رضا علیه‌السلام فرمودند: هر کس از خدا توفیق بخواهد و تلاش نکند، خود را مسخره کرده است.✨ @asraredarun ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
✍وَالْـــعَــــصر؛ قسم به عبورِ تک تکِ ثانیه های زنــدگی لحظه‌ای بی‌حضور تو خُسرانِ مطلق است ... می‌شود که با حضورت کمی تـازه شویم؟ @asraredarun ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
20.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام حسین علیه‌السلام : برای یاری دین خدا، به لشگر خدا بپیوند! عمر سعد : خانه‌ام خراب شده، باید بمانم و سامانش دهم! امام حسین علیه‌السلام: خانه‌ای برایت مهیّا میکنم! 💥 عمر سعد : زمین‌هایم را چه کنم؟ ..... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔥 این مکالمه برایت آشنا نیست؟ شاید تجربه‌اش کرده‌ای و ... Instagram.com/Ostad.Shojae1
بسم الله الرحمن الرحیم💐 🌼روشن است که انسان عاقل میخواهد با فرد متخصص مشورت کند ،با مهندس در امر ساختمان، با قابله در امر زایمان ، با آشپز در امر غذا پختن بعلاوه انسان درباره این امور مایل است فرد متخصص تر و با تجربه تر را پیدا کند و به این جهت ( کلمه ریش سفید و گیس سفید ) را بکار میبرند یا مثلاً از کسی که سردو گرم دنیا را چشیده استفاده میشود .👌 🌿دین مقدس اسلام هم در مورد مشورت با زنان عیناً همین مطلب عقلی را بیان میکند. ✳️ خداوند متعال زن را برای امور خانه داری و تربیت فرزند آفریده است تربیت فرزندانی که همان ، عالمان و شاعران و مجتهدان و سلحشوران و نوابغ زمان میشوند و همه اینها قسمتی از آغاز عمر خود را که آماده شکل گیری تخصص های بعدی میشوند ، در دامن مادران میگذرانند.✅ ♻️البته از خود بانو نباید انتظار داشت همه این تخصص ها را داشته باشد تا به فرزندش بیاموزد فرزند عمده این تخصص ها را بعد از بلوغ و از مردان عالم و عارف و سلحشور و هنرمند می‌آموزد .🌀 ✅ خداوند مرد را برای امور خارج از خانه ، امور سخت و طاقت فرسا مانند حرفه وصنعت و جنگ وصلح و کسب و پیشه و خلاصه برای مبارزه در برابر مشکلات زندگی آفریده است و از زمانی که انسان روی کره خاکی پا نهاده است روش زندگی او همینگونه بوده است .🛠🔧⛏🔭💈 البته موارد استثنایی هم وجود داشته که اسلام روشن بین حتی موارد استثنا را هم در نظر گرفته است.☝️