فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 تقویت قلب و اعصاب
👈 درمان تپش قلب
🔺اين كليپ را انتشار دهید تا به هموطنامون خدمتی كرده باشيم🔻
📚حکیم خیراندیش
#همسرداری
#خانوما_بدانند
👌نکته کاربردی برای جذب شوهر😍
💐قدردان تلاش های او باشیم
👏بگوییم خیلی عالی بودی
🤗جلوی جمع از او تعریف کنید
😍علاقه و اشتیاق به او نشان دهید
💞بگویید عامل خوشبختی شماست💞
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
#آقایان_بخوانند
#مرد_باش
💞وقتی خانمت گلایه ای میکنه #قصدش جنگیدن با شما نیس! قصدش کشتی کج که نیست! که همه تلاشتو میکنی #شکستش بدی!!
🤗اون فقط داره درددل میکنه. هیچ منطقی تو حرفاش نیس. حرفاش بهم ربط ندارن. چون فقط داره #تخلیه انرژی و #روانی میشه.
اون داره با حرف زدنش از شما #انرژی مثبت، تایید و #ارامش میگیره.
❌سعی نکن ازش ببری! چون اون وقت ازش #باختی!!
چون برای #مبارزه نیومده. برای همدردی اومده. به حرفاش گوش بده و وقتی مثلا میگه چن وقته #بیرون نرفتیم. براش تعداد دفعاتی که بردیش بیرون رو مثال نزن!! 🙄
✅بگو راس میگی! حق با توئه! دلت گرفته، نیست؟ 💞
✅همین یه جمله ارومش میکنه. اون وقت این ارامش دوباره به خودتون هدیه میشه.
پس آرامبخش خونه باش نه قدرتمند🙏
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
🏴
✦ صبــــر و تحمّــــل
✦ مردی به امام باقر (ع) گفت:
عیالی بداخلاق دارم؛ و مشکلات و سختیهایی را در منزل تحمّلمیکنم که از هندوانه ابوجهل تلختر میباشد.
✦ امام باقر علیه السلام فرمود:
هرکس در مقابل ناملایمات و حرفهای نابجای اهل منزل، #صبر و #تحمّل کند، ثواب روزهدار و شبزندهدار نصیبش میگردد؛ و همنشین با شهدایی میشود که در رکاب حضرت رسول (ص) شهید شده باشند.
📌 ثواب الأعمال: صفحه ۲۳۵
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
#حرف_خودمونی
💕وظیفه اصلی یک خانم وقتی ازدواج می کنه و میشه یک همسر !
❌نه خوب بچه داریه
❌نه خانه داری
❌نه پول دراوردن و
❌نه خیلی چیزای دیگه که ما فکر می کنیم !
بلکه خوب همسرداریه!👏👌
😁نمیگم بقیش بده و نباشه ولی وظیفه تو نيست 😊
بلد نیستی؟
یاد بگیر ! 👏
افسردگی ،تنبلی ،بی حوصلگی،
بی حسی، غرور ،خجالت و خیلی چیزای دیگه رو باید بزاری کنار .❌
همسر شدن فقط عشق بازی و بوسه و ...نیست!
✅همسر شدن
📢 سیاست می خواد
📢 تعقل می خواد
📢 تفکر می خواد
📢زبون می خواد
📢نشاط می خواد
📢 تحمل می خواد
و خیلی چیزای دیگه !...
و واسه یک بانو اینا اصلا کار سختی نیست.🤗
خدا همه اینها رو تو درون همه زنهای عالم گذاشته.💪
این خود خانومه که باید استعداد نهفته اش رو بیدار کنه.💞😊
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
#آقایون
از نظر مالی به همسرتان اهميت بدهيد و هميشه مبلغی را براي خود او در نظر بگيريد. حتي اگر خودش درآمد دارد، وظيفه شما حكم میكند او را تامين كنید
@asraredarun
💑 با همسـرتون رفیــق باشــید💜
🔸چقدر خوبــه زن و شوهــر تو زندگی رفیق همدیگــه باشن و هــوای همدیگه رو داشته باشن. یه زمانی ممکنه مرد از نظر اقتصادی در سختی باشه و زن باید حواسش باشه و چیزی نخواد که شوهرش نتونه براش فراهم کنه. یه وقتایی هم هست که خانم خونه خسته اس و مرد خونه باید زرنگ باشه و خانومش رو بیشتر کمک کنه.
@asraredarun
💑 با حرف بد همسر چگونه برخورد کنیم؟
🔸اگه شوهرتون حرف بدی زد که ناراحت شدید بهش نگین: تو اینجوری و فلانی، بهش بگو: عشقم این حرفا اصلا به شخصیت تو نمیخوره و از تو بعیده.
🔸میبینید که چقد از رفتارش پشیمون میشه و اون حرف رو تکرار نمیکنه. طوری برخورد کنید که شما از کار اشتباه او ناراحت هستید نه از شخصیت او.
@asraredarun
#دلبرانه💖😍
#جهانمتویی ❣
چنان دور #تو میگردم❣
که هیچ کس به این زیبایی ❣
جهان گردی را ❣
تجربه نکرده است😍😘💕❣💕
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام 🌹
در خدمتتون هستم
با بحث مشاوره
در رابطه با 👇
✴️خانواده و مشکلات خانوادگی
✴️همسرداری
✴️سیاستهای زنانه
✴️تربیت فرزند
✴️ازدواج
✴️اصلاح تغذیه
✴️مسائل اعتقادی
(فرجامپور)
جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید
👇👇
@asheqemola
مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
کانال فرم های مشاوره
https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#عیدانه_قربان_تا_غدیر 🎁
💞دوره انتخاب همسر 💞
مخصوص#خانمها و #دختران جوان👌
برگرفته از آیات و روایات با تدریس استاد فرجام پور از مشاوران برتر و باسابقه💥
🔹شناخت باورهای صحیح در ازدواج
🔸معیارهای صحیح و اصولی در انتخاب
🔹آشنایی با طبع و مزاج
🔸اصول صحیح خواستگاری
🔹روشهای صحیح تحقیق
🔸جایگاه دعا و استخاره
🔹و... .
🌼پاسخ به تمامی سوالات
🌼پی دی اف سوالات خواستگاری
💥50درصد تخفیف شهریه دوره
🤩به مناسبت دهه ولایت و امامت
🔰 آیدی ثبتنام:
@adminasrar
جهت دریافت اطلاعات بیشتر وارد کانال شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
دوستان این تخفیف ها را از دست ندید👆👆
حدود ۱۳ جلسه ،متن و صوت ✅
و گروه پرسش و پاسخ ✅
قیمت اصلی دوره ۲۰۰ هزارتومنه
که با تخفیف دهه ولایت
فقط و فقط با ۱۰۰ هزار تومان
می تونید در این دوره شرکت کنید 😍👏👏👏
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
فقط دو روز تا پایان تخفیف مانده👏👏👏
جا نمانید👏👏👏👏
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 #داستـــــان #تاپــــروانگی🦋 #قسمت_سی_ششــم ✍شونه بالا انداختم که یعنی حالا هرچی!
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📕 #داستـــــان
#تاپــــروانگی🦋
#قسمت_سی_هفتـــم
✍وبجای خانوم جون، این من بودم که وا رفتم...
_وای الهی بمیرم! من خنگ همون موقعم سن و سالم کم نبوده ها، بالای 11 رو داشتم پس چرا هیچی ازین اتفاقاتی رو که میگی یادم نیست؟!
_یه دختر بچه ی یازده دوازده ساله عالم خودشو داره، توام که کلا دیر بزرگ شدی! البته عقلی...
_قربون تعریف و تمجید کردنت برم من! حالا ول کن این حرفا رو... می گفتی؛ حس می کنم کم کم دارم شاخ درمیارم.
_زندگی من دقیقا شبیه سیبی بود که وقتی افتاد بالا هزار تا چرخ زد و هر دفعه یه رخی نشون داد بهم. طاها پسر خوبی بود، قد بلند و چهارشونه، با لبخندی که همیشه چهره ش رو مهربون تر از چیزی که بود نشون می داد، البته خودت که کم ندیدیش!
_ولی الان که همچین خندون نیست!
_چند سالی هست که ندیدمش...
_عصای دست عمو و همه کاره ی مغازه ی تو بازارش! الهی بمیرم... اصلا فکر نمی کردم همچین گذشته ای داشته باشه!
_خبر داشتم که خیلی از دخترای دور و اطرافم بهش فکر می کنن و رویاهایی بافتن! اما عجیب بود که این وسط چرا من؟ من هیچ وقت بیشتر از حال و احوال باهاش همکلام نشده بودم و هیچ خاطره ی مشترکی هم جز بازی های بچگی وسط حیاط خونه ی عمو و بی بی نداشتیم.
_شاعر میگه: پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من؟ تا شرح دهم از همه ی خلق چرا تو؟! هعی... خب بقیشو بگو
چشم به دهان ریحانه دوخته بود که صدای زنگ باعث شد اه غلیظی بگوید:
_ای بابا! کدوم وقت نشناسیه که پرید وسط خاطره ها؟
_پاشو درو باز کن ترانه، شاید شوهرت باشه
_آخ آخ معلومه که نوید جانه!
همانطور که عقب عقب سمت در اتاق می رفت گفت:
_ببین من اگه امشب تمام ماجرا رو نشنوم دق می کنما
_باشه! برو...
حالا که غرق گذشته شده بود و گوش شنیدن پیدا کرده بود، نوید آمده بود. ترانه را با خودش مقایسه می کرد. از دید او هنوز هم بچه بود و همان قدر معصوم و دوست داشتنی. فقط نمی دانست این بچه آن همه زبان را از کجا آورده بود که مقابل ارشیا ناگهان قد علم کرد و طرفداریش را کرد؟!
خریدهای جدیدش را با حوصله جمع کرد و گوشه ای گذاشت. یعنی ارشیا در چه حالی بود؟ از دور همیشه برایش نگران تر می شد.
تازه نمازش را خوانده بود، دلش توی کربلا جا مانده بود. کتاب ارتباط با خدا را برداشت و زیارت عاشورا را باز کرد...
از سجده که بلند شد اشک هایش را پاک کرد و دست روی شکمش گذاشت. یعنی باید باور می کرد که معجزه رخ داده؟ که دستی بالاتر از دست دکترها و علم آمده و همه ی کاسه و کوزه های برهم زده ی ذهنی اش را دوباره چیده بود؟
چادر نمازش را عمیق بو کشید.
_بوی خانوم جون رو میده هنوز، نه؟
نگاهش چرخید به ترانه که کنارش نشسته بود. سرش را تکان داد و تایید کرد حرفش را.
_آره بوی عطر همیشگیش رو
_خدا رحمتش کنه، هرچند من هنوز باور ندارم که رفته. یعنی نمی خوام اصلا بهش فکر کنم
_زود رفت!
_بسه بیا بجای فکرای پر از غم، بقیه ی قصه رو بشنویم
_نوید چی؟ شام؟
_اووه، اولا کو تا شام. دوما نوید بدبخت انقدر خسته ست که گرفته تخت خوابیده. خب بگو
گوشه ی سجاده را تا زد و پرسید:
_تا کجا گفتم؟
_اصل ماجرا. ابراز علاقه ی دسته جمعی خانواده ی عمو تو کربلا!
⇦نویسنده:الهام تیموری
⏪ #ادامہ_دارد....
@asraredarun
اسرار درون
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 #داستـــــان #تاپــــروانگی🦋 #قسمت_سی_هفتـــم ✍وبجای خانوم جون، این من بودم که وا
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📕 #داستـــــان
#تاپــــروانگی🦋
#قسمت_سی_هشتــم
✍نفس عمیقی کشید و گفت:
نمی تونم بهت بگم تو چه شرایطی بودم. نتونستم بمونم و صحبتای بعدیشون رو گوش بدم. مطمئن بودم که مادرم تنها رازدار زندگیمه و چیزی بروز نمیده... و البته می دونستمم که چقدر خانواده ی عمو رو همه جوره دوست داره و روشون حساب باز می کنه. یعنی این خواستگاری داغه روی دل بود فقط! چون بهرحال نه ما می گفتیم که اوضاع از چه قراره و نه حتی زنعمویی که با مهر می گفت منو دوست داره و می خواد عروسش بشم اگر بو می برد که تک پسرش هیچ وقت بچه دار نمیشه اون وقت همینجوری باقی می موند!
_یعنی خانوم جون همونجا در دم گفت نه؟! حتی فکرم نکردین؟
_نه! نگفت... جا خورده بود و نمی دونست چیکار کنه که عاقلانه باشه. این بود که خواسته بود تا با من در میون بذاره. باقی سفرم فقط اشک و آه بود و حسرت. از زیر نگاه های سنگین زنعمو و عمو و حتی طاها فراری شده بودم. یه بارم که خیلی عرصه بهم تنگ شد طاها رو لعنت کردم که بچگی کرده، که اصلا چرا باید تو کربلا این قضیه رو باز می کردن؟ مگه من چندبار دیگه می تونستم بیام زیارت؟ دلم شکسته بود شکسته ترم شد! موقع خداحافظی توی حرم امام حسین نذر کردم که همه چیز ختم به خیر بشه و یه روزی منم دلم از این غم رها بشه. البته اون نذر هیچ وقت ادا نشد به هزار دلیل! تمام مسیر برگشت چشمم به جاده بودو نگران روزهای پیش روم بودم.
زنعمو وقت خواسته بود برای جلسه ی رسمی خواستگاری، خانوم جون مونده بود انگار سر بدترین دوراهی عالم. دروغ چرا! از وقتی فهمیده بودم طاها بهم علاقه داره نمی تونستم نبینمش! نه اینکه به چشم ظاهر... منظورم اینه که نمی تونستم نادیده بگیرمش. هیچ بعید نبود که بعد از اون بتونم با کسی ازدواج کنم که همه چی تموم باشه، در حالیکه طاها بود. دانشجوی ترم آخر بود و عمو همه جوره کسب و کارش رو براش راه انداخته و ساپورتش می کرد. خانوادش آشنا بودن و من از خدام بود برم توی خونه ی کسی که بعد از بابام، سایه ی بالا سرمون شده بود.اما...
_اما عیب و ایرادی که مهر کرده بودن رو پیشونیت و راستگوییتون شد بلای جونت نه؟
_دقیقا. به خانوم جون گفتم اعصاب خودت رو خورد نکن، باهاشون برای آخر هفته قرار بذار. می دونی چی گفت؟
براق شد بهم و زد به صوراش و گفت:" از تو توقع نداشتم ریحانه جان! تو دختر دسته ی گل منی اما مادر نمیشه منکر مشکلت بشیم. عموت بنده خدا از دار دنیا همین یه پسر رو داره، درسته دخترم داره ها اما نوه ی پسری داستانش فرق داره جونم.
ما فامیلیم اگرم الان چیزی نگیم بعدا تف تو یقه ی خودمون انداختیم. من اونوقت چجوری سرمو بگیرم بالا جلوی سادات؟ به اون خدا که خودش شاهده دل به دلم نیست که اصلا باید چیکار کنم؛ طاها رو همه دوست دارن دامادش کنن ولی....
ناراحت نشدم از چیزایی که می شنیدم ترانه! هیچ کسی تقصیر نداشت، تقدیر و پیشونی نوشت من مشکل داشت!
_میشه بپرسم چرا و چجوری فهمیدی اصلا که بچه دار نمیشی؟!
_مفصله و هرچند، حالا که می بینی سرنوشتم عوض شده. یعنی از وقتی برگه ی آزمایش توی آزمایشگاه رو دادن دستم مطمئن شدم که نمیشه به جنگ با تقدیر رفت!
_خانوم جون فکر می کرد می خوای طاها رو دور بزنی که قرار خواستگاری گذاشتی؟
_نه می ترسید بچگی کنم و از روی خام بودن عاشق بشم و تب تندی بشه که زود به عرق میشینه! ولی من تا ته این ماجرا رو خونده بودم. نمی خواستم بی عقلی کنم. بخاطر همین بکوب گفتم، زنعمو که زنگ زد باهاش قرار بذار، بقیه ی چیزا با من. خانوم جون تا دم در اتاق دنبالم اومد و گفت:
_اگه دلت خواست به منم بگو چی تو سرت می گذره!
_می خوام خودم با طاها حرف بزنم!
جیغ خفیفی کشید و گفت:
_خاک به سرم. دیوونه شدی دختر؟!
نگاهم افتاد به چین های روی پیشونی مهربونش. با آرامش دستش رو گرفتم و بوسیدم:
_خیالت راحت خانوم جون، کاری نمی کنم که خجالت زده بشی.
و وقتی نگرانیش رو دیدم توی تصمیمم مصرتر شدم!
⇦نویسنده:الهام تیموری
⏪ #ادامہ_دارد....
@asraredarun
اسرار درون
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا،
کمک کن دیرتر برنجم،
زودتر ببخشم،
کمتر قضاوت کنم
و بیشتر فرصت دهم ...
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
@asraredarun
┄┅─✵💝✵─┅┄
✾ ✾ ✾ ══════💚══
#حدیث_غدیر
✨امام باقر علیه السلام فرمودند:
اسلام بر پنج پايه استوار شده است: نماز، زكات، روزه، حج و ولايت و به هيچ چيز به اندازه آنچه در روز غدير به ولايت تاكيد شده، ندا نشده است.✨
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
@asraredarun
══💚══════ ✾ ✾ ✾
#سلام_امام_زمانم
یوسف ترین نشانہے یعقوبِ اهل بیٺ
شد پاره پاره قَلب زلیخا ظهور ڪن
با پرچَمے ڪه نام حسین اسٺ نقشِ آن
با مَشڪ ساقے از دلِ دریا ظهور ڪن
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@asraredarun
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀