هدایت شده از استاد محمد شجاعی
@ostad_shojae4_5940349969809542355.mp3
زمان:
حجم:
8.88M
#تلنگری
#استاد_شجاعی
🌟 #غدیر دارد دنیا را بسمت " امام "
بسمت " الگو "
و بسمت حادثهی باشکوه ظهور پیش میبرد!
💫 ویژه #عید_غدیر
@Ostad_Shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
13.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#موزیک_ویدئو
🎶 موزیکویدیوی شاهکار غدیری علی قلیچ
به نام «ایلیا» منتشر شد...
montazer.ir/category/موسیقی/موسیقی-با-کلام
آپارات | یوتیوب | اینستاگرام
@Ostad_Shojae
هدایت شده از انوار الهی💥
خطبه غدیر - با ترجمه فارسی - مخصوص موبایل.pdf
حجم:
750.3K
هدایت شده از جنت الحسین
🌿⃟🌸
#کد_شماره186
مسابقه عید بزرگ غدیر💕
نفر اول 5000000 ریال 🤩🤩🤩
نفر دوم 3000000 ریال 🤩🤩
نفرسوم 2000000 ریال 🤩
#تبلیغ_غدیر_واجب_است✨👌🏻
#فقط_به_عشق_علی
اعلام برندگان سهشنبه ۱۹ ذیالحجه
منتظرتونم تا وقتش تموم نشده 💥💥
برای شرکت در مسابقه👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3708420169C55e1eef97d
هدایت شده از انوار الهی💥
*.جملاتی زیبا ازحضرت علی علیه السلام*
*1- گریه نکردن از سختی دل است.*
*2-سختی دل از گناه زیاد است.*
*3-گناه زیاد از آرزوهای زیاد است.*
*4-آرزوی زیاد از فراموشی مرگ است.*
*5-فراموشی مرگ از محبت به مال دنیاست.*
*6- محبت به مال دنیا سرآغاز همه خطاهاست*
*1.مردم را با لقب صدا نکنید.*
*2.روزانه از خدا معذرت خواهی کنید.*
*3.خدا را همیشه ناظر خود ببینید.*
*4.لذت گناه را فانی و رنج آن را طولانی بدانید.*
*5.بدون تحقیق قضاوت نکنید.*
*6.اجازه ندهید نزد شما از کسی غیبت شود.*
*7.صدقه دهید،چشم به جیب مردم ندوزید.*
*8.شجاع باشید،مرگ یکبار به سراغتان می آید.*
*9.سعی کنید بعد از خود،نام نیک بجای بگذارید.*
*10.دین را زیاد سخت نگیرید.*
*11.با علما و دانشمندان با عمل ارتباط برقرار کنید.*
*12.انتقادپذیر باشید.*
*13.مکار و حیله گر نباشید.*
*14.حامی مستضعفان باشید.*
*15.اگر میدانید کسی به شما وام نمیدهد،از او تقاضا نکنید.*
*16.نیکوکار بمیرید.*
*17.خود را نماینده خدا در امر دین بدانید.*
*18.فحّاش و بذله گو نباشید.*
*19.بیشتر از طاقت خود عبادت نکنید.*
*20.رحم دل باشید.*
*21.با قرآن آشنا شوید.*
*22.تا میتوانید بدنبال حل گره مردم باشید.*
*( نهج البلاغه )*
*وقتی پرنده زنده است مورچه ها را ميخورد؛*
*و وقتی ميميرد مورچه ها او را!*
*زمانه و شرايط در هر لحظه ميتواند تغيير كند در زندگی...*
*هيچكس را تحقير يا آزار نكنيم...*
*شايد"امروز" قدرتمند باشيم اما يادمان باشد:*
*"زمان" از ما قدرتمندتر است!*
*يک درخت ميليونها چوب كبريت را ميسازد اما وقتی زمانش برسد؛*
*فقط يک چوب كبريت برای سوزاندن ميليونها درخت،كافيست!*
*"پس،*
*خوب باشيم؛*
*و*
*خوبی كنيم"*
*ازامام علی (ع)پرسیدندواجب وواجبترچیست؟*
*نزدیك ونزدیكتركدامند؟ عجیب وعجیبترچیست؟ سخت وسخت ترچیست؟ فرمود:واجب اطاعت از الله و واجبتر ازآن ترك گناه است. نزدیك قیامت ونزدیكتر ازآن مرگ است. عجیب دنیا وعجیبتر ازآن محبت دنیاست.* *سخت قبراست وسخت تر ازآن دست خالی رفتن به قبر است.*
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#عیدانه_قربان_تا_غدیر 🎁
💞دوره انتخاب همسر 💞
مخصوص#خانمها و #دختران جوان👌
برگرفته از آیات و روایات با تدریس استاد فرجام پور از مشاوران برتر و باسابقه💥
🔹شناخت باورهای صحیح در ازدواج
🔸معیارهای صحیح و اصولی در انتخاب
🔹آشنایی با طبع و مزاج
🔸اصول صحیح خواستگاری
🔹روشهای صحیح تحقیق
🔸جایگاه دعا و استخاره
🔹و... .
🌼پاسخ به تمامی سوالات
🌼پی دی اف سوالات خواستگاری
💥50درصد تخفیف شهریه دوره
🤩به مناسبت دهه ولایت و امامت
فقط و فقط #دو روز مانده
برای ثبت نام عجله کنید👏👏👏👇👇
🔰 آیدی ثبتنام:
@adminasrar
جهت دریافت اطلاعات بیشتر وارد کانال شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
دوستان این تخفیف ها را از دست ندید👆👆
حدود ۱۳ جلسه ،متن و صوت ✅
و گروه پرسش و پاسخ ✅
قیمت اصلی دوره ۲۰۰ هزارتومنه
که با تخفیف دهه ولایت
فقط و فقط با ۱۰۰ هزار تومان
می تونید در این دوره شرکت کنید 😍👏👏👏
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
با گذراندن این دوره قبل از ازدواج
مطمین باشید، انتخاب خوبی خواهید داشت
وزندگی توام با آرامش پیش رویتان خواهد بود✅
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 #داستـــــان #تاپــــروانگی🦋 #قسمت_چهلــم ✍طوری از روی صندلی بلند شد که دلم هری ر
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📕 #داستـــــان
#تاپــــروانگی🦋
#قسمت_چهل_یکـم
✍با "یاالله" گفتن عمو انگار برق سه فاز بهم وصل کردن! دست لرزونم رو از روی صورتم برداشتم و و به صحنه ی تار شده ی روبه روم نگاه کردم. عمو مبهوت اون وسط وایساده بود و نگاهش بین من و پسرش دو دو می زد.
و طاها! انگار هیچ وقت انقدر درمونده نبود! حس مرگ داشتم... دوست داشتم زمین دهن باز کنه و منو درسته ببلعه ولی عمو چیزی نفهمیده باشه و یا فکرش به جاهای دیگه نره! نمی تونی تصور کنی چه حالی داشتم. تو یه لحظه به تمام امام و پیغمبرها وصل شدم تا فقط آبروم حفظ بشه. گوشی مغازه زنگ خورد و شد ناجی! سکوت که شکسته شد انگار سنگینی جو هم ناخواسته کمرنگ تر شد. دو سه تا استغفارش رو شنیدم. راه افتاد و از پشت میز گوشی رو برداشت انگار فقط می خواست یه فرصتی به ما بده!
با ترس به طاها نگاه کردم. بلند شدم و چادری که سر خورده بود رو دوباره سرم کشیدم. با کمترین صدای ممکن که از شدت گریه دورگه شده بود گفتم:
_تو رو خدا پسرعمو... قول دادی!
هیچ وقت نگاهش رو نفهمیدم و فراموشم نکردم. فقط دوتا سوال کرد:
_ریحانه... راست بود؟
_بخدا
_قسم...
_قسم خوردم که باورت بشه.
و سوال دومش این بود:
_اگه من قبول کنم؟
آب رو آتیش بود همین یه سوال پر از تردیدش برام. چون حتی از روی احساسم اگر می گفت اما نامرد نبود که دو دقیقه ای پسم بزنه! ولی خب حکایت در دیزی بود و حیای گربه... پچ پچ ها و نصیحت های خانوم جون توی گوشم پیچ و تاب می خورد و آینده ای که تو همین چند روز هزار بار برام به تصویر کشیده بود. باید تمومش می کردم تا اوضاع بدتر از این نشده بود، و جوابش رو دادم:
_نمی خوام یه عمر با دلواپسی زندگی کنم!
حواسمون پرت عمو شد...
_چی شده ریحان جان؟ نبینم اشک به چشمات نشسته باشه
برگشتم طرفش ولی سرم رو انداختم پایین. اشک هام رو پاک کردم و واقعیت این بود که نمی دونستم باید چی بگم!
عمو جلومون ایستاد، چشمم به تسبیح آبی رنگ دونه درشت توی دستش بود که با بلاتکلیفی یا شایدم بی اعصابی، بی هدف دونه هاش رو بالا و پایین می کرد. حالا چی می شد؟
_تو بگو طاها... اینجا چه خبره بابا؟ ما چیز پنهونی نداشتیم؛ داشتیم؟!
_نه آقاجون
_خب. بسم الله... پس بگو بدونم چرا این دختر این وقت ظهر وسط مغازه ی عموش نشسته و مثل ابر بهار داره گریه می کنه؟
انقدر از استرس لبم رو جویده بودم که طعم خون رو حس می کردم. طاها شاید خیلی از من بی چاره تر بود! نفسش رو مردونه بیرون فرستاد و گفت:
_ما... خب درسته که بدون اجازه ی شما بود اما باید در مورد یه... یعنی باید باهم حرف می زدیم.
_معلومه که باید حرف می زدین اما اینجوری؟ مگه شما خونه و خانواده ندارین؟ مگه از قول و قرار مادراتون بی خبرین؟
وقتی دید ما چیزی نمیگیم ادامه داد:
_بخدا که ریحانه نمیگم اینا رو که تو رو توبیخ کنم عمو. خطا رو پسر خودم کرده که حرمت تو رو نگه نداشته. اگه عقلش شیرین نبود که آخر هفته و خونه ی حاج عموش و مراسم خواستگاری رو ول نمی کرد که بیاد تو بازار کلومش رو پچ پچ کنه به دختر مردم!
وای از تهمتایی که داشت به طاها زده می شد و خاک بر سر من که فقط شده بودم شنونده! مجبور بود که جواب بده...
_آقاجون حق با شماست ولی ریحانه که غریبه نیست
_د چون از یه ریشه ایم میگم عاقل تر باش پسر. تف سر بالاست هر یه اشتباهی که بکنی، حالا خواسته باشه یا ناخواسته!
_ما که گناهی نکردیم فقط...
قدم بلند که برداشت و مقابل طاها قد علم کرد دلم هری ریخت.
_مگه چه گناهی قراره.... لا اله الا الله! از تو توقع ندارم طاها.
_حق با شماست. اشتباه از من بود، شرمنده.
عمو سعی می کرد آروم باشه چون سردرگم بود وقتی از هیچی خبر نداشت! با مهر نگاه به من کرد، دست گذاشت روی سرم و پیشونیم رو بوسید.
_به ارواح خاک داداشم طاقت دیدن اشکای تو رو ندارم ریحانه بخاطر همینم بهم ریختم. من از طرف این پدر صلواتی قول شرف میدم که وقتی شدی زن زندگیش نذاره آب تو دلت تکون بخوره و نم به چشمات بشینه. آره باباجون؟
هرچند ته دلم غنج رفت از تصورش اما تمام دلواپسیم رو ریختم توی چشمام و زل زدم بهش. تا حالا ندیده بودم داغون شدن یه مرد رو... ولی اون روز همه چی فرق می کرد! عمو منتظر تاییدش بود هنوز، دوبار دهن باز کرد بی هیچ صوتی اما دفعه ی سوم فقط گفت:
_نه!
⇦نویسنده:الهام تیموری
⏪ #ادامہ_دارد....
@asraredarun
اسرار درون
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼