⚡️ امام زمان آمدنی نیست، آوَردَنیست...
🏴 از حضرت فاطمه روایت شده که پیامبر اکرم فرمودند:
امام همچون کعبه است که (مردم) باید به سویش روند، نه آن که (منتظر باشند تا) او به سوی آنها بیاید.
📚 بحار الانوار، ج ۳۶، ص ۳۵۳
حاج اسماعیل دولابی میفرماید:
ظاهرا میگوییم آقا می آید ولی در حقیقت ما به خدمت حضرت میرویم. ما به پشت دیوار دنیا رفتیم و گم شدیم، باید از پشت دیوار بیرون بیاییم تا ببینیم که حضرت از همان ابتدا حاضر بودند. امام زمان گم و غائب نشده است. ما گم و غائب شده ایم.
📚 مصباح الهُدی ص ۳۱۹
تا ما نخواهیم، او نمی آید...
کافیست از خودمان شروع کنیم...
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
✨﷽✨
🌹دستور العمل شیخ حسنعلی نخودکی(ره)
✍آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی فرمود:
می خواهید یه چیزی بهتون یاد بدم که قدرتش از علم کیمیا هم بالاتر باشد. بعد از هر نماز پنج کار را انجام بدید، رزق و روزی شما زیاد میشه و به درجات معنوی خوبی دست پیدا می کنید.
1⃣ آیت الکرسی تا و هو العلی العظیم
2⃣ تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها)
3⃣ سه تا قل هو الله.
4⃣ سه تا صلوات.
5⃣ در آخر سه بار خواندن آیه 2 سوره طلاق از من یتق الله و آیه 3 👇
وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکِّلْ عَلَی الله فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرا.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
8.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
🔹 دو علت شڪستــ جوان ها در زندگے ... 🤔
🔸 واعظ: #استاد_پناهیان
📲 #نشر_دهید
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
داستان کوکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های نازنین ☺️🌸
#داستان_کودکانه
سری داستانهای علی😊
داستانِ اول🌹
درجستجوی دفترِ گمشده🌸
علی با پدر ومادرش در یک خانه نقلی زندگی می کرد.
پدرِ او در مزرعه کار می کرد.
علی پسرِ درس خوانی بود.
روزی دفترِزبانش را گم کرد.
مادر گفت:نگران نباش پیدا می شه.
ورفت.
علی زیرِ مبل ها
داخلِ کشوها
را گشت .
اتاق وپذیرایی را حسابی گشت.
مادرش گفت :دیر وقت است بخواب حتما صبح پیدا می شود .
وعلی خوابید.
صبح مجددا همه جارا گشت.
ولی میدا نکرد .
خسته شده بود امد روی مبل نشست که استراحت کند.
دید دفترش زیرِ کتابِ مادر پشتِ مبل است .
با خوشحالی ان را برداشت.
نتیجه🌹
هیچ وقت زود ناامید نشوید🌹
http://eitaa.com/joinchat/3567124493Cb0735de9fc
#گندمزار_طلایی
قسمت 170
یه صدای بَمِ مردونه که گفت:
_بقیه اش رو من انجام می دم.
سرم را برگردوندم .
اِی وای این اینجا چه کار می کرد؟
نگاهی به بابا انداختم که دور تر از من بود و داشت با مش حیدر صحبت می کرد.
مش حیدر داس به دست برای کمک کردن اومده بود .
و قادر دستش رو سمتِ من دراز کرده بود تا داسی رو که توی دستم بود بهش بدم.
نمی دونم چطور با وجودِ بابا جرأت کرده بود سمتِ من بیاد .
داس رو محکم تر گرفتم و گفتم :
_ممنون خودم انجام می دم.
روم و برگردوندم که دوباره گفت:
_کارِ تونیست .
همیشه همین جور بود یا اصلا حرف نمی زد یا وقتی هم مجبور حرف بزنه ، فقط چند کلمه می گفت.
اهمیت ندادم که بابا صدام کرد:
_گندم من .
قرار شد هر وقت گفتم بری خونه قبول کنی . الآن وقتشه.😊
به سمتش برگشتم .
_آخه بابا به این زودی ⁉️
_برو دخترم داس رو بده قادر .
می بینی که منم دیگه تنها نیستم .
با این که اصلا دلم نمی خواست برم.
ولی دیگه مجبور شدم و با اخم سرم رو پائین انداختم و داس رو به قادر دادم .
اونم از دستم گرفت و بی هیچ سخنی مشغول دِرو کردن شد.
همیشه مزاحم بود .😡
نمی دونم شایدم همیشه کمک بود.
به هر حال این دفعه بد جوری از دستش شاکی شدم .
برگشتم خونه و رفتم روی دار قالی .
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون