مشاور خانواده| خانم فرجامپور
ریپلی به قسمت اول رمان زیبای 👆👆👆 گندمزار طلایی🌸 به فرموه شما سروران
ریپلی به قسمت اول 👆👆🌹🌹
رمان گندمزار طلایی
نزدیک عید است...
💕خدایا به مهربانیت قسم
🌻کسی گرفتارنشه
🌻کسی شرمنده خانواده اش نباشه
🌻هیچ چشمی گریان نشه
🌻هیچ قلبی نشکنه
🌻کسی مریض ومریض دار نباشه
اݪهی آمین
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
💠 امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) :
✍پنج موقع را براى دعا و حاجت خواستن
غنیمت شمارید:
❶✨موقع تلاوت قرآن،
❷✨موقع اذان،
❸✨موقع بارش باران،
❹✨موقع جنگ و جهاد فى سبیل اللّه
❺✨موقع ناراحتى و آه کشیدن مظلوم.
👈در چنین موقعیت ها مانعى براى استجابت دعا نیست.
📚أمالى_صدوق ، ص ۹۷،
بحارالأنوار ، ج ۹۰، ص ۳۴۳، ح ۱
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
✅ده خصلت در نماز
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهواله فرمود:
🍃نماز ستون دین است و در آن ده خصلت است:
۱- زینت صورت و آبروی نمازگزار است؛
۲- نور و روشنی دل است؛
۳- باعث و سبب راحتی بدن است؛
۴- سبب نزول رحمت است؛
۵- چراغ آسمان است. جایی که نماز خوانده
می شود برای آسمان ها مانند ستاره ای می درخشد.
۶- سبب سنگینی عمل در ترازوی اعمال است؛
۷- سبب خشنودی پروردگار است؛
۸- بهای بهشت است؛
۹- اُنس در قبر است؛
۱۰- حجاب و پرده ای از آتش جهنم است.
و کسی که نماز را به پا داشت دین را بپاداشت.
و کسی که نماز را ترک کند دین را نابود کرد.
📚مواعظ العددیّه،صفحه ۲۲
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌼🍃خداوند دعای بنده اش را زمانیکه دستانش را به سوی او بلند کند، بی جواب نمیگذارد. پس چرا سقف درخواست های خود از خداوند را بالاتر نبریم؟
🌼🍃به سقف دعاهای پیامبران بیاندیشید...
بدون هیچ اِبایی غیر ممکن ها را از خداوند درخواست می کنند.
چرا؟
چون معنای اسم وهاب(بسیار بخشنده) را به خوبی درک کرده اند.
🌼🍃به دعای نبی الله سليمان علیه السلام دقت کنید:
🌼🍃قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ
🌼🍃گفت: «پروردگارا! مرا ببخش، و به من فرمانروایی عطا فرما که پس از من کسی را سزاوار نباشد، بی گمان تو بخشاینده ای»
🌼🍃فرمانراویی بی مانند می خواهد... مُلکی پر از غیر ممکن ها.
نتیجه چه شد؟ خداوند نبوت و پادشاهی و علم و حکمت را یک جا به او داد و باد و جن و پرنده و انسان و اسب و حیوانات وحشی و... را برایش مسخر کرد.
تواضع در دعا نشانه زهد و پارسایی نیست.
🌼🍃سقف دعایتان را در دنیا و آخرت بالا ببرید و بدون تردید از خداوند فردوس اعلی را بخواهید، حتی اگر گمان می کنید شایستگیش را ندارید...
زیرا شما با وهاب معامله می کنید.
این عبادت زیبایی است که بسیاری از مردم آنرا فراموش کرده اند.
🌼🍃در جهانی که پر از استرس و ترس از آینده است، این عبادت می آید که به دل هایمان آرامش ببخشد و به ما بیاموزد که زیبا فکر کنیم. ..
زیرا به میزان اعتمادت به خداوند، خیر برایت پیش می آید و شر از تو دور می شود...
🌼🍃به خداوند اعتماد داشته باشید، شما را مورد رحمت قرار می دهد و دعاهایتان را اجابت می کند.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
داستان کوکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های نازنین ☺️🌸
#داستان_کودکانه
🌷به نام خدای مهربون🌷
آبجی کوچولو👶
یکی بودیکی نبود توشهرقصه مایه اقاپسری بودبه اسم رضا 👦اون به تازگی صاحب یه خواهرکوچولو👼👼به اسم رعناشده بود
اقارضاخواهرش روخیلی دوست داشت❤️ ودعامیکردکه اون زودتربزرگ
بشه وباهمدیگه بازی کنند☺️☺️
یه روزرضامشغول ماشین 🚗🚕بازی بود ومامانش تواشپزخونه داشت ظرف می شست که رعناشروع کردبه گریه کردن رضابدوبدورفت ومیخواست رعناروبغل بگیره
مامانش ازاشپزخونه اومدبیرون وگفت رضاجان خواهرت هنوزخیلی کوچیکه وممکنه ازدست شمابیفته شمافعلااون روبغل نگیر ☺️☺️تاکمی بزرگتربشه
رضاباناراحتی 😔گفت چشم وزیرلب گفت من فقط میخواستم به شماکمک کنم ورفت دنبال بقیه بازیش🚒
شب بابااومدخونه👨 رضاپریدبغل باباش وگفت باباجووون میای باهم بازی کنم باباش گفت امشب خسته ام بازی باشه برای فرداشب
بازرضایه اخمی کرد ویه چشمی گفت ورفت تواتاق خرس عروسکی اش روگرفت بغلش وشروع کرد بااون حرف زدن ودرددل کردن😣😣وگفت مامان و بابادیگه من رودوست ندارن وهمش به فکررعناهستن واون رودوست دارن☹️
مامان وبابااومدن تواتاق ومامانش رضاروتوبغلش گرفت وبامهربونی گفت ماتمام حرفهات روشنیدیم رضاجون عزیزدلم اصلااینطوری نیست که فکرمیکنی؛ ماتوروخیلی دوست داریم
ولی خواهرت خیلی کوچیکه واحتیاج به مراقبت بیشترداره شماهم میتونی تونگهداریش بمن کمک کنی مثلاشیشه شیرش روبیاری یاموقعی که گریه میکنه من روصدابزنی رضایه لبخندشیرینی زدوگفت چشم👌👌
مامان وباباشروع کردن بارضابازی کردن که یک دفعه صدای جیغ رعناکوچولوبلندشد ورضاگفت مامان جونم بازی بسه بهتره بری ورعناروساکت کنی فکرکنم گرسنه اش شده منم میرم شیشه شیرش رومیارم😊😊
مامان وباباازاینکه پسرفهمیده ای مثل رضادارن خیلی خوشحال شدن وخدای مهربون روشکرکردند🙏🙏
(مامان ِ محدثه)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#گندمزار_طلایی
قسمت 202
باورم نمی شد .
این چه کاری بود؟یعنی سپهر هنوز یادش بود؟اینقدر من براش مهم بودم؟
با اینکه ته دلم هنوز به سپهر اعتماد نداشتم و تصمیم نگرفته بودم.
ولی اینقدر متعحب شده بودم از کادوش که بی معطلی از دستِ سحر گرفتمش.
خودش بود .
خودِ خودش!
همان عطری که قبلا برام گرفته بود.😳
و وقتی کادوش راکامل باز کردم.
باز یه تکه کاغذ از لابه لاش به زمین افتاد.
یعنی چی؟
سپهر می خواست با دلِ من چه کار کنه ؟
کاغذ را برداشتم و لای دستم محکم گرفتم.
سحر وملیحه فقط نگام می کردند.
نمی دونستم چی بگم ؟
که سحر گفت:
_خب بهتره ما بریم.من چند روز اینجام .پیشِ ملیحه.
اگه تونستی بهم سر بزن.
البته اگه نیای خودم میام 😊
زبانم قفل شده بود . نمی تونستم حتی تعارفش کنم.
با هر بدبختی بود تونستم باهاشون خدا حافظی کنم.
وقتی رفتند . سریع رفتم توی اتاق .
به یادِ اون روزها پنهانی نامه رو باز کردم .
ولی تعجبم بیشتر شد وقتی متن نامه رو خوندم.
_*خواستم بگم من دوستت هستم گندم.
ولی این حرف چند سالِ پیشم بود.
الآن می گم عاشقتم ❤️*
قلبم به تپش افتاده بود.
دوباره ودوباره خوندمش.
واون عطر که دوباره برام فرستاده بود.
بازش کردم و نفس عمیقی کشیدم و رایحه ی دلنشینش را به تک تک سلول های بدنم رسوندم.😊
انگار خون تازه ای در رگهام جریان پیدا کرد .
و لبخند روی لبم نشست.😊
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون