⛔️یا خیلی بدتر
به سفارش همین افراد
تصمیم می گیرند، حتی مدتی از هم جدا زندگی کنند😱
این را دیگه کجای دلمون بگذاریم⁉️
آخه این توصیه ها کجای دین شده⁉️
🔺همین امروز با خانمی صحبت می کردم
که دقیقا به سفارش یک به اصطلاح مشاور
تصمیم گرفته بودند از همسرشون مثلا یک مدت جدا زندگی کنند.
خانم های عزیز این یعنی فاجعه😱
این یعنی آخر خط
پایان زندگی مشترک و...
🔸عزیزان دلم
خواهش می کنم
خوب دقت کنید
قرآن می فرماید،
اگر در امری اختلاف کردید آن را با کلام خدا و سنت پیامبر بسنجید
آیا این سفارش مورد تایید قران و اهل بیت هست⁉️⁉️⁉️
عزیزان به کجا داریم می ریم⁉️
شما را به خدا دقت کنید
اگر مشکلی هست باید حل بشه
نه اینکه بدتر بشه.
💞به جای
قهر کردن
و
دوری گزیدن
لطفا
سعی کنید منطقی با هم صحبت کنید
در زمان و مکان و موقعیت مناسب✅
بدون بحث و تندی کردن
تا نتیجه خوبی بگیرید✅
🔻جملاتی که باعث احساس #عشق❤️ در همسرتان میشود :
◄دوستت دارم
◄به تو احتیاج دارم
◄از این که با تو هستم احساس خوشحالی میکنم
◄تو تنها زن زیبای منی
◄هیچ کس برای من مثل تو نمیشود
◄نمی دانم بدون تو چکار میکردم
◄تو جواب دعاهای منی
◄تو خیلی خوبی
◄تو مرا خوشبخت میکنی
◄برای هر کاری که انجام میدهی متشکرم.
#همسرداری
لطفا به جای قهر کردن و دوری گزیدن از یکدیگر
از این جملات برای همسرانتان استفاده کنید
و صاحب قلبش شوید💞
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🔻جملاتی که باعث احساس #عشق❤️ در همسرتان میشود : ◄دوستت دارم ◄به تو احتیاج دارم ◄از این که با تو هست
اگر در ابتدا براتون سخته که زبانی بیان کنید
در ابتدا با پیامک
و
نامه
ابراز محبت کنید
و بعد کلامی ✅
💞کی گفته مردها محبت نمی خوان⁉️
نیاز به محبت در وجود همه ما هست
فقط درصدش در خانم ها بیشتر
و در آقایون کمتره
لطفا از ابراز محبت به یکدیگر کم نگذارید✅
البته همه نیازها را باید در نظر بگیرید👌
که قبلا مفصل توضیح دادیم
لطفا پیام سنجاق شده را ببینید👆
❤️🍃❤️
#دلبرانه😍💞
عشــــــــ❤️ـــــــــــــق چیست؟
در ریاضي تســــــــ=ــــــــــاوے،
در شیمی واڪنـــــــ🗯ـــــــــــــش
در هنر قلـــــــــــــــــــــ♥️ــــــــــــــــب
و در من، تــــــــــــــــــــــ✌️ــــــــــــــــو...
#دوست_دارم_عزیزدلم😘💞
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_137
باصدای نجوای آرامی از خواب بیدارشد.
چشمانش را باز کرد. نگاهش به اطراف چرخید.
بعد از چند لحظه یادش آمد کجاست.
بلند شد و نشست. احمدآقا تسبیح به دست ذکر می گفت. دوتا از تخت ها خالی بود و علی هم دراز کشیده بود و به سقف خیره بود.
سلام داد و احمد آقا جوابش را داد.
نگاهی به ساعت گوشی اش انداخت
اصلا نمی توانست باور کند. ساعت نزدیک ده بود.
چطور اینقدر خوابیده؟ آن هم در این محیط پر سر و صدا. رفت و آمدِ بیماران و پرستاران.
دستی به صورتش کشید. از اتاق خارج شد وآبی به دست و رویش زد.
وقتی برگشت، رو به احمد آقا گفت:"
چطور اینقدر خوابیدم؟ شما هم بیدارم نکردید. مثلا اومدم که کمک شما باشم."
احمدآقا لبخند زد و گفت:"اینقدر راحت خوابیده بودی که صدای خُر و پُفت اتاق را برداشته بود. انگار چند ساله نخوابیدی. مگه دلم می اومد بیدارت کنم. تازه به همه هم سپردم بی سرو صدا رفت و آمد کنند تا بیدار نشی."
امید گفت:"ببخشید. اصلا نفهمیدم کِی صبح شد. حالا اگه کاری ندارید برم؟ محسن دست تنهاست."
احمد آقا با خنده گفت:" البته از اول هم کاری نداشتما. فقط دوست دارم کنارم باشی. اگه اذیت می شی، امشب نیا."
امید سریع گفت:" نه.. نه... اذیت چیه؟
باور کنید کلی خوشحالم کنارتونم. تازه به عمرم اینقدر راحت نخوابیده بودم."
بعد همه با هم خندیدند و علی گفت:"خدارا شکر راحت خوابیدی. ولی ما از سر و صدای آواز شما نتونستیم بخوابیم. بابا مثلا ما بیماریم باید استراحت کنیما."
دوباره همه با هم خندیدند.
اتومبیل را روشن کرد به طرف دفترِ استاد تهرانی راه افتاد.
حالِ خوشی داشت. احساسِ سبکبالی می کرد.
"واقعا این مردان؛ کی هستند؟ چرا فرق دارند با همه؟ رفتارشون، گفتارشون، ... اصلا یه جورِ دیگه ای هستند."
خیلی عجیب بود. هر بار که برای رهایی از غم هایش به دوستانش و نوشیدنی های جور واجور پناه می برد، حالش که خوب نمی شد هیچ، دچارِ سر درد و بدحالی می شد.حتی شب هم خواب راحت نداشت. ولی دیشب، نه نوشیدنی، نه دوستانِ پایه ای...
پس چی شد؟ چرا حالِ خوشی داشت؟
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490