eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.5هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
4.4هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نکات بسیار مهمی که در زندگی متاهلی باید رعایت شود: بی توجهی کردن به همسرتان می تواند یک چراغ خطر بزرگ در زندگی متاهلی تان باشد،شما وقتی حواستان را به چیزی غیر از او اختصاص می دهید،در واقع او احساس می کند زمان عشق شما به پایان رسیده است،او ارجح ترین و مهم ترین دارائی شما روی کره زمین است و همواره باید وقتی حرفی می زند تمام وجودتان را برای او گوش کنید. همواره به او بگویید دوست هایتان برای شما مهم هستند اما او مهم تر است و هر وقت لازم باشد حاضرید همه را به خاطر او کنار بگذارید (البته این را هم بگویید که ترجیح می دهید هر دو را همزمان داشته باشید اما در صورتی که فقط یکی را بخواهید انتخاب کنید حتما همسرتان را انتخاب خواهید کرد). وقتی حرف می زند گاهی با ایما و اشاره و گاهی با سر تکان دادن حرف های درستش را تایید کنید،این خیلی مهم هست که پاسخ شما را ببیند. وقتی که کار درستی انجام داده او را تشویق کنید و کاری کنید که کارهای درستی انجام دهد برای اینکه تشویق شما را ببیند. برای او جملات محبت آمیز بنویسید و این جملات را هر شب برای او پیامک کنید(حتی اگر او کنارتان باشد).💞 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
هنگامي كه همسرتان به نزدتان مي ايد و شما را مخاطب قرار ميدهد ازكارتان كاملا دست بكشيد و به او نگاه كنيد ثابت كنید كه تمام حواستان به‌ او است💞 ‎.http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
❤️🍃❤️ جمله هایی که دوست دارند از زبان شوهرانشان بشنوند: ← دوست دارم ← شام بریم بیرون ← بپوش بریم خرید ← من همیشه باهاتم ← تو بهترین دوست منی ← پول ریختم به حسابت ← تو مادر ایده آلی میشی ← تو واقعا باهوش و جذابی ← تو در معاشقه فوق العاده ای ← میخوام همه عمرمو با تو سپری کنم http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
😍💞 "تو" می دانی که من بی "تو" نخواهم زندگانی را...❤️😍 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت_157 علی لبخندی زد و ادامه داد:" منم یه روزی مثلِ تو راه رو اشتباه رفتم. معنای درست عشق را نفهمیده بودم. راستش به نظرِمن، عشق و محبت، یک هدیه خیلی بزرگ و خوبیه که خدای مهربون به ما داده. ولی باید حواسمون باشه که کجا ازش استفاده کنیم؟ کجا خرجش کنیم؟ چون خیلی با ارزشه. باید برای یک ارزشمند، ازش استفاده کنیم. خدارو شکر می کنم که من رو هدایت کرد." دوباره سرش را به سوی آسمان بلند کرد. این بار با صدای بلند گفت:"خدایا شکرت." امید با تعجب نگاه کرد. دوباره علی لبخند زد و گفت:"ببخشید قصدم نصیحت کردن نبود. ولی امشب بد جور دلم گرفته بود وهوای معشوق به سرم افتاد." دستش را روی شانه امید گذاشت وگفت:" می دونی، من آدم عاطفی هستم. به خاطر همین چند بار از روی محبت دل بستم.:" به اینجا که رسید؛ بلند خندید. ادامه داد:"الان خنده ام می گیره از کارهایی که کردم. کاش همون اول می فهمیدم که اینها همه امتحانِ الهیه. و خدای مهربون می خواد منو با این امتحان ها رشد بده و به لذت واقعی برسونه. ولی نمی دونستم. اما حتما برام لازم بوده. می دونی امید جان، همین دلبستن ها و شکست خوردن ها باعث شد تا بفهمم، هیچ جیز توی این دنیا ارزش دلبستن و خرج کردن عشق را نداره. چون همه چیز این دنیا فانیه و می گذره و تموم می شه. باید این هدیه الهی را خرجِ خودش کنیم که باقی است. خدارا شکر که این شکست ها را توی زندگیم داشتم و چشمم به حقیقت باز شد. من نادان بودم. از حکمت خدا بی خبر بودم. درست مثلِ آدم گرسنه ای که توی مهمونی اولین خوراکی را که به عنوان پیش عذا براش میارن؛ با لذت می خوره تا سیر بشه. ولی نمی دونه که اگه کمی صبر کنه براش سفره رنگارنگی پهن می کنند. اولش که دل بسته دختر همسایه امون شدم. چون هر روز توی راه مدرسه می دیدمش. اون موقع یادمه براش نامه هم نوشتم و سر راهش گذاشتم. وای چه کار خنده داری." باز هم بلند خندید. اینبار امید هم خنده اش گرفت و پرسید:"خب بعد چی شد؟" علی گفت:"هیچی اصلا نامه را ندید و یکی دیگه برش داشت. شانس آوردم که اسمم را روش ننوشته بودم. وگرنه آبرو توی محل برام نمی موند. تصمیم گرفتم که دیگه نامه ننویسم. فقط هر چی بود توی دل خودم بود. ولی بعد از تموم شدن مدرسه، از شهر ما رفتند. اون موقع فکر می کردم که دنیا برام تموم شده و خدا اصلا منو دوست نداره. خنده داره، با زمین و زمان قهر بودم. بیچاره مادرم، اخلاقِ گَندِ منو چه جوری تحمل کرد." 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
صدای خنده امید و علی توی تاریکی شب، در حیاطِ بیمارستان پیچیده بود. امید بدون اینکه متوجه باشد، از ته دل می خندید. علی کمی سکوت کرد و گفت." بعد از اون یکی دوبارِ دیگه دل بستم. ولی هر بار، عشقم محکوم به شکست بود. هر بارِ هم حسابی به هم می ریختم. تا اینکه تصمیم گرفتم تا آخر عمرم به کسی حتی فکر هم نکنم. مدتی گذشت. با دوستم رفتیم بیرون. اکبر ماشین پدرش را آورده بود. دور خیابون ها می چرخیدیم و برای خودمون خوش بودیم. یک دفعه تلفنش زنگ زد و همانجا گوشی رو برداشت که جواب بده و متأسفانه با سرعت به پشتِ ماشین جلوی بر خوردیم. تصادف سنگینی بود. دوتایی حسابی صدمه دیدیم. ولی من پای چپم شکست. " یه دفعه خندید و گفت:" ولی اینبار پای راستمه که تیر خورده." دوباره خندید و ادامه داد:" بگذریم که چقدر عذاب کشیدم. ولی بعد از مرخصی از بیمارستان قرار شد که یه دوره فیزیو تراپی برم. همانجا بود که نگین را دیدم. هر بار که برای فیزیوتراپی می رفتم، شیفت کاریش بود. واقعا دختر محجوب و باایمانی بود. همه رفتارهاش نشون از عفت وایمانش داشت. شب و روز به فکر بودم که حتما ازش خواستگاری کنم. ولی کی به یه دانشجوی یه لا قبا دختر می ده. دیگه خواب و خوراک نداشتم. مادرم این دفعه کوتاه نیومد و گفت "الا و بلا، باید بگی چته؟ من دیگه باید دامادت کنم." خلاصه از زیر زبونم کشید و خودش اومدو اونو دید و پسندید. بالاخره شماره اش را گرفت و باخانواده اش هماهنگ کرد رفتیم خونه شون." به اینجا که رسید لبخندش صورتش را پر کرد و گفت:" چه خوش خیال بودم. فکر کردم همه چیز تموم شده است، ولی نمی دونستم که پدرش به این راحتی ها اجازه بده نیست. همان جلسه اول جواب رد دادند. و قضیه را تموم شده اعلام کردند." آهی کشید و ادامه داد:" کاش اون موقع می دونستم در پسِ این رنج و درد و فراق، قرارِ به چه چیز با ارزشی برسم. اگه می دونستم که اونقدر خودم را اذیت نمی کردم. ولی حیف که عقلم نمی رسید. شروع کردم به بیتابی کردن وبیقراری. به هر دری می زدم که رضایت پدرش را بگیرم. چند بار از خودش خواستم اجازه بده باهاش صحبت کنم. اون هم با مادرش هماهنگ کرد و توی پارک کنارِ مادرش باهاش صحبت کردم. به مادرش قول دادم برای خوشبختیش هر کاری می کنم. خیلی امیدوار بودم. هر بار که می دیدمش بیتاب تر می شدم و بیشتر برای به دست آوردنش تلاش می کردم. خوب می دونستم که اینبار علاقه ام از روی شور نوجوونی و جوونی نیست. یه حسی داشتم که تا اون موقع نبود. بیشتر شیفته حیای و ایمانش بودم. ولی نشد که نشد. حرف پدرش از اول تا آخر یکی بود" من دخترم را به دانشجو نمی دم." چند ماه رفتم و اومدم و تلاش کردم. چون می دونستم نظر خودش هم مثبته. کلی از واحدهای درسی عقب موندم ولی نشد که نشد. اینبار دیگه راستی راستی، افسرده شدم. توی خونه نشسته بودم و حوصله هیچی و هیچ کس رو نداشتم. خیلی خودم رو اذیت کردم خیلی وچقدر اشتباه کردم." اینجا که رسید آهی کشید و سرش را پائین انداخت و ادامه داد"ضربه نهایی را زمانی خوردم که از یکی از دوستام شنیدم"نگین نامزد کرده" 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام در ابتدا از شما که خیلی سریع جوابگو هستید ممنونم چون کسی که به شما پیام میده معمولا مضطره و احتیاج داره زودتر مشکلش بیان بشه و راهکار بگیره در مورد خانم فرجامپور کسانی که با ایشون صحبت کردند قطعا یکی از مواردی که با اون مواجه میشند ارامش ایشون هست که خیلی تاثیر گذاره واینکه مسائلو از همه جهات بررسی می کنند در کلام ایشون گاهی مواردی گفته میشه که از دید ما پنهانه و واقعا راهگشاست خدا طول عمر با سلامتی و عاقبت به خیری به ایشون عطا کند
┄┅─✵💝✵─┅┄ ✨صبحتان متبرك بہ اسماء اللہ یا اللہ و یا ڪریم یا رحمن و یا رحیم یا غفار و یا مجید یا سبحان و یا حمید ‌ سلام امام زمانم🌺 سلاااام الهی به امیدتو💖 صبحتون پر نور🌺 ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمودند: ایمان دو نیمه دارد، نیمی از آن در صبر است، و نیمی از آن در شُکر نهفته است.✨ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
💪 وقتش رسیده است که عصبانیت؛ دلخوری و ترس را رها کنی. وقتش رسیده است که حال و هوای شکرگزاری ؛ بخشش و عشق را در خود ایجاد کنی تا حال و هوای تو به مراتب بهتر شود. الهی شکر، الحمدلله رب العالمین❤️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یاد خدا ۵.mp3
9.93M
مجموعه ۵ | • چرا یهو همه کارام به بن‌بست خورد؟ • چرا حال دلم چند وقتیه خوب نیست و رفته رفته داره بد و بدتر میشه؟ @ostad_shojae | montazer.ir http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌به من چه؟! 🔻کی حجاب درست می‌‌شود؟ ریشۀ بی‌حجابی چیست؟ 🔻تحلیل انسان‌شناسانه از ریشۀ بی‌بندوباری‌های جامعه 🔻چطور سیستم آموزش و پرورش، موجب بی‌دینی شده است؟! @Panahian_ir http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️🍃❤️ یکی از اشتباهاتی که بسیاری از همسران مرتکب آن می‌شوند، استفاده از طعنه و کنایه در صحبت کردن با همدیگر است. این طعنه‌ها به مرور باعث ایجاد مشکلات عاطفی برای طرفین می‌شود. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 💕💕💕
مردان ازنوازش سرموهایشان لذت میبرند. وقتی خانومها موی سر آقایون رو مورد نوازش قرار میدن باعث آزاد شدن و ترشح هورمون اندورفین توی خون میشه و مرد رو مورد تحریک قرارمیدهد. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
😍💞 نوشـــته ها "بهانه" است.. فقط "مینویســــم" که "دوستت" دارم😍💞 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 〰️🌱،، ♥،، 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امید دستش را روی دست علی گذاشت وگفت:"متأسفم. خیلی دردناکه." علی خندید وگفت:"نه بابا! درد کجا بود. اشتباه بود. من نباید خودم رو می باختم و باید راضی می شدم به رضای خدا. اشتباه از من بود. می دونی اون مدت، اول از خدا دوری کردم، نماز اول وقتم رفت واسه آخر وقت، دیگه نسبت به دیگران هم بی اهمیت شدم. آخه من از اول توی خونواده مذهبی بودم. پدر و مادرم خیلی رنج می کشیدند وقتی این رفتارهای من رو می دیدند. تا اینکه محرم شد. ما هر سال ده شب هیئت داشتیم. شبهای اول بی تفاوت فقط به مداحی ها گوش می دادم. اما یه جا توی روضه ها دلم شکست، خوب یادم روضه علی اکبر بود. یه جوان خوش سیما و بلند بالا، رشید و شجاع،... مداح می خوند و من یه دفعه از خودم شرمم اومد. علی اکبر مگه جوون نبود؟ مگه آرزو نداشت، .... همه چیز را گذاشت و رفت میدون به خاطر رضای خدا. پس خاک بر سرمن که چسبیدم به دنیا..... اینجا دلم شکست و اشکم جاری شد. های های گریه کردم. دیگه کسی نمی تونست ساکتم کنه. از اون شب توبه کردم. برگشتم و عشق واقعی را پیدا کردم. یه عشق ابدی که هیج کس نمی تونه ازم بگیردش. من واقعا عاشق شدم. عاشق خداییکه محبتش تمام وجودم را پر کرده. من دوستش دارم. خیلی زیاد. اگر می دونستم با شکست عشقی زمینی می خوام به یه عشق آسمونی و ابدی برسم، عمرا از خدا گله نمی کردم و اون رفتارهای زشت رو انجام نمی دادم. حالا هم به خاطر رسیدنِ بهش هر کاری می کنم. هر کاری.. امید جان منو امثال احمدآقا رو مسخره نکن. وجود ما را عشقی شعله ور کرده که جز با رسیدن به وصالش به آرامش نمی رسیم. آروم و قرار نداریم. ما داریم می سوزیم ولی یه سوختنِ لذت بخش. کاش از اول می دونستم که خدا دوستم داره و داره امتحانم می کنه. اون وقت... ولی خدا را شکر که باز هم ازم ناامید نشد و راه درست رو نشونم داد. الان هم هر چه بگه تسلیمم. و میرم هر جا که معشوق بگه." "چو باشد خاطرت در یادم ای دوست نگیرد این دلم رنگ غم ای دوست کزان عشقی که افنکدی به جانم بسوزد تا ابد این جانم ای دوست" 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سخنانِ علی آنقدر برای امید شیرین و جذاب بود که گذرِ زمان را نمی فهمید. سرش را زیر انداخته بود و محو این سخنان جان فزا شده بود. ولی برایش عجیب بود، حرف های علی را هیچ جای دیگر نشنیده بود. اما با تمامِ زیبایی، هنوز برایش پذیرفتنِ این سخنان، راحت نبود. "عشق یک هدیه خداست؟ خب هر کس در درونش محبت و عشق دارد. چه ربطی به خدا دارد؟ هر کس به طور طبیعی این احساسات را دارد. حتما علی، با این حرف های زیبایش، هنوز واقعیت را درک نکرده. ولی هر چه هست زیبا سخن می گوید. دردِ دلم را می گوید." صدای اذان بلند شد و علی با لبخند گفت:"وای اصلا نفهمیدم کِی وقت گذشت. اونقدر از عشق گفتن شیرینه که آدم هیچی نمیفهمه! خدایا شکرت." دستی به شانه امید زد و گفت:"جوون زحمت بکش منو ببر برای وضو و نماز. حتما احمدآقا هم برای نماز بیدارشده. بریم به دادش برسیم." وارد اتاق که شدند احمدآقا نشسته بود و ذکر می گفت. علی گفت:"قبول باشه پهلوون. سفارش مارو هم بکن." احمدآقا خندید وگفت:"شما از ما جلوتر هستی، رفیق. هوای آزاد و سقفِ آسمون و ذکر یار، چه شود؟" ساعتی باهم شوخی کردند وخندیدند. امید، از بودنِ در کنارشان خوشحال بود. حالِ خوشی را که در کنار این مردان داشت، هیچ کجای دیگر نداشت. حتی کنار دوستانش با آن همه بذله گویی شان، با خوردنِ آن همه نوشیدنی. هیچ وقت این سرِ حالی و شادابی را نداشت. بی آنکه متوجه باشد؛ از تهِ دل می خندید و در دلش میگفت:" کاش این شب ها همیشگی بود" 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا