#فرشته_کویر
#قسمت_4
نزدیکِ مدرسه که شدند، صدای زهراخانم باعث شد همه به سمت مغازه برگردند.
_سلام فرهاد جان قرار بود روغن مایع بیارید، آوردید؟
ناگهان فرشته مبهوت شد درچهرهی پسری که مقابل زهرا خانم ایستاده بود.
پسری لاغر اندام با پوستی سفید، چهرهای کشیده و چشمانی سبز و بینظیر. هفده یا هجده سال بیشتر نداشت. تا به حال جوانی به این زیبایی ندیده بود...
با ضربه آرنج زهره به خودش آمد.
_چه خبره فرشته ماتت برده!؟
"ای وای خدایا منو ببخش، این چه کاریه که دارم به یک نامحرم نگاه میکنم"؟!
آن شب فرشته لحظهای چهرهی فرهاد از جلوی چشمش دور نمیشد.
هر شب سر به بالین نگذاشته میخوابید،
اما آن شب.....
از جا برخاست. همیشه نماز به او آرامش میداد. فریبا خواب بود. آهسته از اتاق بیرون رفت و وارد حیاط شد.
شبِ مهتابیی بود. به آسمان نگاه کرد و نفس عمیقی کشید.
"خدایا! خودت میدونی که من نمیخوام گناه کنم. خودت کمکم کن"...
دلشورهای عجیب داشت. از احساس گناه و احساس عجیبی که نمیدانست چیست؟!
وضوگرفت. خنکای آب وجودش را آرام کرد و از نماز و نیایش با خدا آرامش گرفت و آسوده خوابید.
ولی این تازه شروع ماجرا بود...
تقریبا زهره هر روز به آنها سر میزد و از هر دری صحبت میکرد.
ولی فریبا اصلا حوصلهاش رو نداشت و با کارهای آشپزخونه خودش را سرگرم میکرد.
مامان هم با گل و گیاههای باغچه مشغول بود و فرشته صبورانه کنار زهره مینشست و به حرفهایش گوش میداد.
و برایش عجیب بود که زهره اینقدر آزادانه بیرون میرفت و خرید میکرد.
این چیزها اصلا در خانوادهی آنها مرسوم نبود.
بابا هر شب لیستی را که مامان داده بود، میخرید و میآورد و در طول روز حتی مامان هم برای خرید از خانه بیرون نمیرفت؛ مگر اینکه واقعا ضروری میشد.
آن روز زهره با عجله آمد و گفت:
_فرشته دارم میرم خرید، با من میای؟
_نه، فکر نکنم چیزی لازم داشته باشیم.
_ بذار از مامانت میپرسم.
_خاله جان شما چیزی لازم ندارید؟
مادر گفت:
_نه عزیزم همه چیز هست ممنونم.فقط نمک وکبریت می خوایم که بعدا بابای فرشته می گیره .
_خاله آخه من تنهایی حوصلهام نمیاد برم. اجازه بده فرشته بامن بیاد.
البته فرشته هم بدش نمیآمد همراه زهره برود. شاید بیقراری دلش، به او شوق بیرون رفتن میداد.
مادر که اصرار زهره را دید گفت:
_ باشه برید ولی زود برگردید. فرشته نمک و کبریت هم بگیر.
کوچه هوای لطیفی داشت.
آن وقت سال از دیوارهای بلند هر خانهای، شاخههای مو و گل یاس توی کوچه خود نمایی میکردند.
عطر یاس آدم را از خود بیخود میکرد...
فرشته مدهوش این همه زیبایی بود...
او حتی شاخههای گل یاس رو با چشمان براق و میشی رنگش میشمرد...
ولی زهره انگار این همه زیبایی رو نمیدید و فقط حرف میزد.
هنوز مدهوش عطر یاس بود که زهره گفت:
_خب رسیدیم بفرما.
فرشته مضطرب به مغازه نگاه کرد و در دلش گفت:
"اِی وای این همان سوپری است که...
خدایا! حالا چه کار کنم؟
ما اینجا چه کار میکنیم؟! زهره خدا بگم چه کارت کنه؟! داشتم سعی میکردم فراموش کنم"...
صدای زهره فرشته رو به خودش آورد.
_چیه دختر کجایی؟ برو تو دیگه!
_آهان! بله .
وقتی وارد شدند، پیرمردی مهربان پشتِ پیشخوان بود.
سلام گفتند و به گرمی جوابشون رو داد.
زهره گفت:
_آقای سلامی ببخشید مامانم این لیست رو داده.
_ببینم دخترم. بله الآن برات میارم..
بعد
لیست را گرفت وبه سمت دیگر مغازه رفت.
فرشته سرش را با شرم پایین انداخته بود، احساس میکرد که الآن سرخی گونههایش و حالت چشمهایش اورا لو می دهند.
سعی میکرد توی چشم زهره نگاه نکند که صدایی تپش قلبش را بالا برد.
صدای فرهاد بود .که بسته رُب را روی پیشخوان گذاشت.
_ بابا ، این هم بسته رب که گفتید آوردم.
فرشته بیاختیار سرش رو به طرف صدا چرخاند...
بله خودش بود، فرهاد!
یک لحظه نگاهش به نگاه او گره خورد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی...
تو را سپاس میگويم
از اينکه دوباره خورشيد مهرت
از پشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند
سلام امام زمانم🌺
" سلام صبح عالیتان متعالی "
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
#جهاد_و_شهادت
✨امام صادق علیهالسلام فرمودند:
در روز قیامت هیچ شهیدی جز این نیست كه دوست دارد در محضر امام حسین(علیهالسلام) باشد و همراه همة شهدا در معیّت حضرتش وارد بهشت گردند.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#انگیزشی💪
اگر ایمان داشته باشید که موفق می شويد،
حتما موفق خواهید شد.✅
نیروی ایمان نه چیزی سحر انگیز است و نه اسرارآمیز.
ایمان به این شکل عمل می کند:
اعتقاد به اینکه
"من از عهده این کار بر می آیم" 💪
قدرت، مهارت و انرژی لازم را برای موفقیت در اختیارمان می گذارد.
هرگاه باور داشته باشیم که می توانیم کاری را انجام دهیم، روش انجام دادن آن کار پیدا می شود.
ما می توانیم💪
خدایا به امید خودت❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
@ostad_shojaeپایان صبر استراتژیک.mp3
زمان:
حجم:
12.1M
#پادکست_روز
#رهبری | #استاد_شجاعی
⚠️ رسانههای غرب: ایران از «صبر استراتژیک» خارج شده است
این رفتار ایران، نشانهی ورود به یک مقطع تاریخی حساس و نهایی است!
✘ فهم این زمان، و درک مسئولیت سنگین ایران در این برهه برای همه ممکن نیست مگر برای یک گروه...
منبع : اهمیت زمان شناسی
@ostad_shojae I montazer.ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🌹دوستان جدید خوش آمدید🌺
مباحث و اموزش های رایگان کانال👇
◀️شخصیت شناسی
◀️قسمت اول رمان سالها در انتظار یار
◀️تربیت فرزند
◀️ترک گناه
◀️نماز مودبانه
◀️همسرداری، تفاوتها و نیازها
🎁کتاب تفاوتهای زن و مرد
🎁کتاب استغفارات امیرالمومنین
التماس دعا🌹
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
دوستان جدید خوش امدید💐💐
با لمس کردن تیترهای بالا از مباحث و اموزش های رایگان کانال بهره ببرید👆✅
سلام علیکم و رحمت الله
درباره شخصیت هر طبع صحبت کردیم
و خصوصیات اخلاقی هر طبع را توضیح دادیم
اما
لطفا دقت کنید
لزوما همه افراد دارای طبعی یکسان
خصوصیات یکسانی ندارند.
چرا⁉️👇
🔺چون در شکل گیری خصوصیات
مخصوصات خصوصیات اخلاقی، (البته خصوصیات ظاهری هم شامل میشه)
عوامل دیگری هم دخیل است.
مثل،
ژن و وراثت
محیط زندگی و رشد
رفتار محیطی
و...
🔺همچنین،
افراد با یک طبع ممکن است در درجه بندی های دیگر باشند.
یعنی هر طبع شاید سه درجه داشته باشد.
و
خصوصیات جسمی در آقایان و خانم ها کمی تفاوت دارد
خانم ها غالبا ریزتر و ظریف تر هستند
مثلا
یک مرد دموی از یک زن دموی درشت تر است✅