سلام و درود حضرت حق بر شما خوبان💐
شبتون بخیر
ممنون از همگی که هستید
و ما را همراهی می کنید🌺🌺
الهی که لیاقت خدمت به شما خوبان را داشته باشم🌺
خواهران عزیزی که
شهریار تشریف دارید
حتما
دوشنبه ها تشریف بیارید حرم امامزاده اسماعیل علیه السلام
در خدمتتون هستم🌺
دوشنبه، ۱۷ اردیبهشت، ۱۴۰۳
#دورهمی_خواهران_تنهامسیری_شهریار
امامزاده اسماعیل(علیه السلام)
🔸زیارت عاشورا
🔸دعای فرج
🔸تدریس طرح جامع تنهامسیر توسط خانم فرجامپور
از اساتید و مشاوران تنهامسیر آرامش
🔸مشاوره رایگان
🔸آشنایی با اعضای جدید
🔸مشورت درباره برنامههای جدید دورهمی
#دوشنبهها
#ساعت ۱۵
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
از همه شما عزیزانی که
زحمت کشیدید و بنر کانال را نشر دادید
صمیمانه تشکر می کنم💐💐
اجرتان با خدای مهربان💐
سعی کنید حتما دوستان تون را دعوت کنید به کانال، تا از مباحث استفاده کنند
آنچه بر خود می پسندی
بر دیگران هم بپسند👌
خب
شروع مبحث
#ارتباط_موفق را ان شاءالله از
شنبه اینده قرار خواهیم داد
یعنی در دهه کرامت✅
ان شاءالله برای دهه کرامت
دوباره یک تخفیف ویژه برای دوره هامون می گذاریم
تا عزیزانی که نتونستند شرکت کنند
بتونن استفاده کنند👏👏
پس سعی کنید حتما اقدام کنید و جا نمونید✅
#دوره_های_آموزشی_اسرار_درون👇👇
💞#دوره_اسرار_زناشویی💞
یا
سواد جنسی
👈ناگفتنی های زناشویی بی پرده،
به همراه پی دی اف تصویری،
آموزش هر آنچه نیاز است یک خانم متاهل بداند،
آناتومی اندام جنسی زن و مرد.
اموزش رابطه صحیح.
صفر تا صد یک رابطه درست و اصولی،
پوزیشن های مناسب
و کلی مطلب مهم ...💞
💔#دوره_اسرار_ارتباط_موفق
یا
سواد عاطفی💞
👈نحوه صحیح ارتباط گیری با دیگران.
خودشناسی.
انتخاب صحیح.
نحوه انتخاب همسر
رفتار صحیح با همسر
نحوه رفتار صحیح با خود و دیگران و...💕
👼#دوره_تربیت_جنسی کودک و نوجوان
👈شروع تربیت جنسی
آموزش صحیح به کودک و نوجوان
مشکلات دوران بلوغ
اصلاح مزاج دوران بلوغ و ...
هر کدام از دوره ها با ۷۰/۰ تخفیف عیدانه عرضه می شود✅
ادمین ثبت نام👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
خانم های عزیز از تخفیف جا نمونید👏👏👏🎁🎁🎁
حتما بنر را در گروه ها و کانال هاتون بگذارید
و برای دوستان تون بفرستید
تا زندگی هاشون رنگ و بوی تازه ای بگیره👌
الهی که زندگی هاتون مملو از عشق و لذت و محبت باشه💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#همسرداری💞😍
کلیپ
⏪ بداخلاقی ها و خوش اخلاقی
میان زن و شوهر
و وظایف آنها
🎙مرحوم آیت الله مجتهدی (ره)
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#همسرداری💞
⇦ محققان می گویند اگر مردی احساس کند همسرش از شرایط زندگی راضی است
و به زندگی زناشویی شان نمره بالایی می دهد،
او هم شاد می شود حتی اگر آنقدرها هم از ازدواجش راضی نباشد...😍💞
خانم ها حتما همیشه خودتون را خوشحال و راضی نشون بدید
تا دل همسرتون به زندگی گرم بشه
و تلاشش را برای خوشبختی تون بیشتر کنه
نتیجه اش برمی گرده به زندگی خودتون😊👌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#همسرداری 💞
💕 یک نوازش ساده برای آرامش همسر وقتی که او نگران است
💕 یک گفت و گوی صمیمی و خوردن یک فنجان چای کنار یکدیگر
باعث می شود پایه های زندگی مشترک ما محکم تر شود.
اینها زیاد وقت نمی گیره ها👆💞
هوای زندگی زناشویی تون را داشته باشید❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#دلبری
اگر شوهرتون دوست داشتنش رو با لمس کردن ابراز میکنه بهش ایراد نگیرید نگین برای لمس و بغل میای سمت من
👈پاسخ آغوشش رو با آغوش بدید اگر این کار رو نکنید حس میکنه دوستش ندارید. نمی دونه که خوب شما بغلی نیستید😕
توی دوره #همسر_نمونه_باش
حتما انواع شخصیتها را تدریس می کنم✅
eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💞✵─┅
#همسرداری💞
زمانیکه بچه دار شدید بایدهمسرتان همچنان اولویت اولتان باقی بماند
نه انکه توجهتان صرف معطوف کودک شود.
عشقی که شما نسبت به کودکتان دارید ارتباطی با عشق نسبت به همسرتان ندارد💞
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#همسرداری💞
❤️🔥💔در دعوا با همسرتان خطرناکترین جمله که میشه گفت ...
⬅️ این است: «من همینم که هستم.»
✔️در این جمله کوتاه میتوانید
غرور،
لجاجت،
خودرایی،
خودخواهی،
درجا زدن و
بتدریج راندن آدم ها از اطراف خود را حس کرد.
لجبازی و غرور ممنوع⛔️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#دلبرانه😍💞
تو شدی دنیام ❣
عشقم دنیا و آدماش رو بیخیال ❣
حرف مردم مهم نیست ❣
دنیای من تویی ❣
و چشمای قشنگت ...😍😘
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#فرشته _کویر
#قسمت_33
با نگرانی شروع کرد به ذکر گفتن.
سر و صدای ورود مهمانها و سلام و احوالپرسی میآمد.
انگار همه نشسته بودند و که همه جاساکت شده بود. صدای یا الله گفتنِ حامدرا شنید.
"ایوای کی به حامد خبر داده
اینا چرا اینقدر شلوغش میکنند
مگه چه خبره ؟خدایا! کجایی ؟
هوامو داشته باش."
زانوی غم بغل کرده بود و زیر لب ذکر میگفت و منتظر بود که مهمانها بروند.
_فرشته چته تو؟اینجا چهکار میکنی؟
پاشو بابا ..مهمون ها منتظرتند.
_بیخود ...من از اتاق بیرون نمیام
با کسی هم کاری ندارم .
هر کی دعوتشون کرده خودش هم تحویلشون بگیره.
_فرشته لج نکن. چرا به بختِ خودت لگد میزنی .این همه من صبح برات از علی تعریف کردم .حالا باز اومدی تو اتاق
پاشو بیا زشته. تازه خواهرش هم اومده .نمیدونی چقدر مهربون و نازنینه.
_زهره تو رو خدا ولم کن .
_چی چی رو ولم کن.
پاشو پاشو. یه چادر خوشگل سرت کن ؛
عروس باید چایی بیاره .
_زهره....
_هه هه..... مگه دروغ میگم؟
_من جایی نمیام خودت پاشو برو.
انگار غم همهی عالم روی دلِ فرشته جمع شده بود.
دردِ عشقی که نمیتونست به زبون بیاره و دلگرمیاش به خوابی که دیده بود و وعدهی خدا و استخاره.
ولی حالا این وسط این خواستگارهای سمج رو چه کار کنه .
هنوز زهره سعی داشت با شیرین زبانی دلش را نرم کند ولی نمیدانست دلِ فرشته به هیچکس جز فرهاد راضی نمیشود.
فرهادی که حتی نمیدانست اورادوست داره یا نه.
فرهادی که 3 سال و اندی است از آتش عشقش میسوزد و هر بار که اورا دیده؛ آتش عشقش سوزانتر شده ولی از روی ایمان و حیا، هرگز به روی خودش نیاورده و نتوانسته عشقش را ابراز کند.
انگار این وسط فرشته بود که باید میسوخت و غم عشق و بیخبری و هجران ؛را تنهایی به دوش میکشید.
یک دفعه با خود اندیشید .
"اگه عشقم یکطرفه باشه!!
اگه من فقط دارم با خیالات زندگی میکنم و فرهاد حتی به من فکر هم نکنه ..اِی وای......خدایا!
اینهمه دردو چه کار کنم؟!
تا کی جلوی خواستگارها استقامت کنم؟!
اینو رد کنم. امیر رو چه کار کنم؟
چند وقتِ دیگه سربازیش تموم می شه
دیگه مامان و بابا حتما مجبورم میکنند باهاش ازدواج کنم.خدایا! خودت وعده دادی .کمکم کن"
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#فرشته_کویر
#قسمت_34
صدای تعارف کردن و خوشوبش از بیرون می آمد که درِ اتاقش باز شد.
و زهرا خانم وارد شد و فرشته سریع بلند شد و سلام کردو سرش راپائین انداخت.
_فرشته جون مادر چرا نمیآیی بیرون؟
دیگه شرم و حیا به فرشته اجازه نمیداد چیزی بگوید.
_ببین عزیزم تا تو نخوای که اتفاقی نمی افته. حالا این بنده خداها به خاطر تو اومدند .بیا یه سینی چایی بیار .
دو دقیقه بشین بعد خواستی برگرد اتاقت .
بریم؟
_نه من چایی نمیارم .
_خب باشه. بریم؟ میوه بیار.
_نه من میوه هم نمیارم .
_باشه عزیزم همین طوری بیا فقط یه لخظه بیا و برگرد.
و بعد دستِ فرشته را گرفت و راه افتاد
وفرشته که نمیدانست باید چه کار کند. با اجبار و اکراه و باری از غم که در دلش بود دنبال زهرا خانم راه افتاد .
وقتی وارد پذیرایی شدند.
زهرا خانم با صدای بلند گفت:
_این هم عروس خانم.
و همه نگاه ها به سمتِ فرشته برگشت.
بابا کنارِ پدر علی نشسته بود و علی هم کنارِ حامد بود. این طرف مامان کنار مادر علی بود و فریبا هم در آشپزخانه بود.
و فرشته سلام داد و سربهزیر ایستاده بود که فاطمه (خواهر علی )
جلو آمد و دست فرشته را گرفت و صورتش را بوسید .و گفت:
_بهبه عروس خانم .
و فرشته را برد کنار خودش نشاند و با ذوق نگاهش میکرد.
و دل در دل علی نبود .
و از دور زیر چشمی به فرشته نگاه میکرد.
و مادرش که انگار قند در دلش آبشده بود ؛ البته فرشته سربهزیر و غمگین بود. که فاطمه گفت:
_عزیزم چقدر باحیا؛
شنیده بودم خیلی محجوب و خوبی ولی دیگه این همه حیا هم زیادیه ها
سرت و بلند کن عزیزم اطراف رو هم یه نگاهی بکن.
ولی فرشته با دنیایی غم با خودش میگفت
"من که نمی خوام تا اینجا اومدنم هم به احترامِ بزرگترهاست
دیگه برای چی سرم رو بلند کنم
من جوابم منفیه"
همینطور فاطمه و مادرش داشتند. قربان صدقه فرشته میرفتند که فرشته ببخشیدی گفت و بلند شد؛ به اتاقش برگشت و به صورت معصومِ بهار که خواب بود خیره شد.
"خوش به حالت که از دنیا بیخبری
کاش من هم هیچوقت بزرگ نمیشدم
کاش توی دنیای بچگی میموندم
کاش من هم مثل این شهیدها، الان شهید شده بودم.
این چه بد بختیه که گرفتار شدم دیگه تحمل ندارم"
آخر شب مهمانها رفتند و فریبا به اتاق آمد.
_فرشته تو چته؟
اینا خیلی خانواده خوبی بودند.
علی هم پسر خوبیه.
حامد باهاش کلی صحبت کرد.
میگه جوونِ قابل اعتمادیه .
مامان و بابا هم که از خانوادهاش خوششون اومده .
بعد نگاهی به چهره غمگینِ فرشته کرد و گفت:
_منم مثلِ تو بودم ولی آخرش چی؟
باید بری سرِ زندگیت .
چه کسی بهتر از علی.؟
ولی فرشته چیزی برای گفتن نداشت.
_فرشته جان من میرم ولی خوب فکرات رو بکن میام دوباره.
فرشته را با کوله بارِ غم و درد تنها گذاشت و دوباره فرشته بود و سجاده.....
تنها همدمش، و تنها کسی که از رازش خبر داشت یگانه پروردگارش بود.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#فرشته_کویر
#قسمت_35
بر روی سجاده اش آرام خوابش برد....صبح با صدای زهره بیدار شد،
که بالای سرش صدامی کرد.
_بسه عروس خانم ،چقدر می خوابی؟
پاشو ببینم مردم وگذاشته سرِ کار
راحت گرفته خوابیده،
_سلام زهره اول صبحی اینجا چه کار می کنی؟
_سلام به روی ماهِ نشسته ات .بابا راحت باش یه کم بخواب.!
_زهره تو مگه خونه زندگی نداری ؟
اولِ صبحی اومدی اینجا؟
_نه عزیزم اولا ساعت ونگاه کن بعد بگو اول صبح،
بعد هم من تا تکلیفِ تورو روشن نکنم جایی نمیرم.
اِه چه معنی داره من باید صبحِ زود پاشم .وخونه داری کنم .
جنابعالی تا لِنگِ ظهر بخوابی.
_وای راست می گی ساعت 11 است .
من هیچ وقت اینقدر نمی خوابم؟!
_پاشو صورتت رو بشور .
این خانمِ رسولی از صبح خونه ی مامانم بست نشسته.می گه تاجواب نگیرم نمی رم.بابا ما از دستِ جنابعالی آسایش نداریم.
_چی می گی زهره به من چه؟
خودتون می برید ومی دوزید .
من این وسط چه کاره ام؟
_اختیار داری گلم اصلِ کار شمایی عروس خانم..
_اِه..زهره!
_می دونی فرشته حقیقتش اومدم روشنت کنم..ببین عزیزم خودم ازهمه بهتر می شناسمت.
از اونجایی که می دونم هنوز قیافه علی رو درست ندیدی ؛می خوام بهت توضیح بدم .ببین علی آقا قدش بلنده ؛
که ... به هم می خورید.
قیافه اش هم که خوب هرچی باشه ازتو خیلی بهتره.
دیگه چی بگم؟آهان اخلاقش که نگو
از این اخلاقِ گندِ تو خیلی بهتره...
_زهره! مسخره کردی منو!؟
_نه والا راستش وگفتم.
_وایسا ببینم چی می گی تو؟
بعد بلند شد وزهره را دنبال کرد وزهره به طرفِ پذیرایی دوید .
که یک دفعه وسطِ پذیرایی خشکش زد.!
از شرم سرش رازیر اندخت وآرام
گفت:
_سلام صبحتون بخیر..
واین خانم رسولی بود که با زهرا خانم ومامان در پذیرایی نشسته بودند !.
منتظرِ جواب نشد وسریع به سمتِ اشپزخانه رفت تا صورتش رابشوید.
و کمی خودش ومرتب کند.
که زهرا خانم بالبخند گفت :
_فرشته جان مادر بیا چای مامان آورده،
"ای وای خدا اینا اینجا چه کار می کنند ؟
خدا بگم چه کارت کنه زهره ؟"
بالاخره مجبور شد از اشپزخانه بیرون بیاید.
وخانم رسولی سریع گفت :
_دخترم بیا اینجا کنارِ من .
وفرشته به ناچار کنارش نشست .
ومامان گفت :
_من برم میوه بیارم .
خانم رسولی با مهربانی دستِ فرشته را گرفت .وزهره هم آمد کنارِش نشست .
که خانم رسولی گفت:
_ببین دخترِگلم ؛ببخشید اینو می گم ،
ولی واقعیت اینه که من برای علی خیلی آرزو دارم دلم می خواد، خوشبختیش را ببینم .
علیِ من توی فامیل تکه ،
به خدا از خوبی چیزی کم نداره .
بهت قول می دم خوشبختت کنه ،
بچه ام دل تو دلش نیست....
منم بی قراریش رو می بینم
دلم براش به درد میاد .
فرشته جان، گلم یه فرصت دیگه بده علی بیاد باهم صحبت کنید .
مامان و بابات حرفی ندارند .
اما من اومدم بگم به خدا علی خیلی دل نازکه.دیشب که از اینجا رفتیم ،
خیلی پکر شد .
تا صبح نخوابید ومن حال وروزش رو می دیدم .
بگذار بیاد حد اقل حرفهاش وبزنه
دیگه بقیه اش باخودت.
وفرشته سربه زیر چیزی نمی گفت .
که زهره گفت :
_باشه خاله بگید بعد از ظهر بیاد ،
وفرشته نتوانست چیزی بگوید.
وفقط سکوت کرد!.
"ای خدا اینا نمی خوان دست از سرِ من بردارند ببین یه پسر وقتی عاشق می شه راحت حرفش ومی زنه ،
ولی من نمی تونم چیزی بگم "
با تائید زهره ؛ خانم رسولی خوشحال شدو رفت .
وفرشته دوباره غم دنیا به جانش افتاد.
"باید به خودِ علی یه چیزی بگم ،
تابره ودیگه پشتِ سرش را هم نگاه نکنه ،ولی چی بگم؟چطوری بگم؟"
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#فرشته_کویر
#قسمت_36
آن روزفرشته دیگر نتوانست چیزی بخورد..
ودستش به هیچ کاری نمی رفت .
"خدایا چرا اوضاع اون جوری که آدم می خواد پیش نمیره .
خدایا خودت بهم وعده دادی
من باید چه کار کنم؟
راهنماییم کن.
من به تو و وعده ه ات امیدوارم.
خدایا خودت می دونی چقدر برام سخته .
با یه نامحرم حرف بزنم ،
چقدر برام سخته به یه نامحرم نگاه کنم.
ولی چطور شد ،
گرفتارِ این عشق شدم؟
وچطوریه که نمی تونم فرهادو فراموش کنم ؟
خدایا می دونم پدرومادرم صلاحِ من و می خوان .می دونم نگرانِ آینده من هستند .
ولی من چی؟دلِ من چی؟
من نمی تونم روی حرفشون حرف بزنم .
تاحالا هم کوچکترین بی احترامی بهشون نکردم .اصلا نمی تونم .
خدایا پس چه کار کنم؟اینا دارند واسه خودشون می برند ومی دوزند،
هرچی من می گم ؛ کسی توجه نمی کنه؛
خدایا خودم وبه خودت می سپرم."
دلشوره واضطراب
راحتِ جانِ فرشته را گرفته بود .
هر چه مامان اصرار کرد .
نتوانست غذا بخورد.
ومنتظر بود .با نگرانی ودلواپسی، تا که خدای مهربان برایش جه رقم می زند؟
بعداز آن همه دعا و التماس وزاری.
که صدای زنگ در،دلشوره و نگرانی ودلواپسیش رازیاد تر کرد.
_فرشته پاشو زشته سریع آماده شو بیا بیرون از اتاقت .
اینا به خاطرِ تو دارند میان،
_باشه چشم.
تا مامان رفت درراباز کند، فرشته
چادرش را سر کرد واز اتاق بیرون آمد .
این بار فاطمه بودو علی
وعلی یک دسته گل بزرگِ گل رزِ سرخ در دستش بود ،
وبا دیدنِ فرشته گل از گلش شکفت .
سلامی کرد و سرش را پائین انداخت ،
وفاطمه بالبخند جلو آمد و فرشته را بوسید .
ومادر تعارفشان کرد :
_بفرمایید بنشینید .
_من که می شینم حاج خانم ممنون ،
ولی اجازه بدید این بچه ها برن صحبتهاشون رو بکنند ،
ِخب داداش دیگه نشین، برید ....
وعلی با اجازه ای گفت ؛ وبه حیاط رفت .
_فرشته مادربرو علی آقا رو منتظر نذار.
وفرشته مات ومبهوت وغمگین راه افتاد.
روی همان تخت در حیاط نشستند .
_ببخشید فرشته خانم :من توی این مدت متوجه شدم که شما خیلی باحیا وبا ایمان هستید،
این رفتارهای شما رو هم دلیلِ برحیا شما می دونم .خیلی هم خوبه ،
ولی به خدا دیگه دارم نگران می شم ،
3 ساله که منتظرم شرایطم جور بشه بیام خواستگاری ...
برام خیلی سخته اگه بخواید:جواب رد بهم بدید.
تاحالا هم که سکوت کردید...
بهتون قول می دم هرچی بگید بینِ خودمون می مونه فقط یه چیزی بگید.
البته مامانم می گه ازروی حجب وحیاست که چیز ی نمی گید.
وبراتون سخته ....
ولی باید منم تکلیفم معلوم بشه ،امروز نتونستم برم سرِ کار دیشب تاصبح نتونستم بخوابم .
وعلی می گفت وفرشته همچنان سر به زیرو ساکت بود وباخودش می گفت:
"باید یه چیزی بهش بگم که بره ودیگه نیاد .
ولی چی بگم داره این طوری التماس می کنه ،
آخه چطوری دلش رو بشکنم ،
به امید کی فرهاد ....
که نمی دونم اصلا دوستم داره یانه ؟
اصلا به من فکر می کنه یانه؟
چی باید به این جوون بگم
چطوری ناامیدش کنم؟"
وهر چه باخودش تلاش کرد نتوانست چیزی بگوید.
وبدونِ کلامی از جایش بلند شد .
که علی گفت:
_فرشته خانم من ناامید نمی شم ،
باز هم میام ....
می دونم خدا کمکم می کنه وبالاخره راضی می شید.
وبعد بالبخند ،
واما سربه زیر گفت :
_تا حالا هرچی از خدا خواستم بهم داده .
میدونم این بارهم خدا ناامیدم نمی کنه.
"وای این پسره چه اعتماد به نفسی داره !چی بهش بگم ؟بگم خدای تو
خدایِ منم هست .
ومنم مطمئنم خدا دعام ومستجاب می کنه .
ولی هیچی نتونست بگه ورفت ...
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
سلام وقت بخیر
می خواستم از استاد برای مشاوره تشکر کنم
من سر دوراهی برای انتخاب بودم
و نمی دونستم باید چی کار کنم
با راهنمایی استاد فهمیدم اول باید به خودم برسم و اروم باشم تا بتونم وظایف دیگه ام رو درست انجام بدم و الویت بندی ها رو فهمیدم
واقعا ازشون تشکر می کنم .
بار بزرگی از رو دوشم برداشتند
البته باز هم وقت می گیرم باز هم لازم دارم بیشتر به جزییات بپردازیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدا را شکر🌺
هر چه هست لطف خداست🌹
ای دی منشی جهت هماهنگی مشاوره👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
به مناسبت دهه کرامت😍
#مینی_دوره_رایگان 👇
شروع مینی دوره #شنبه_۲۲_اردیبهشت
#ارتباط_موفق_
فقط با
#چند_جلسه_آموزش😍👏👏
🙍♀مجردها
👰♀متاهلها
سریع عضو بشید👇👇
تا بتونید یک همسر خوب انتخاب کنید💞
و یاد بگیرید با همسرتون چطوری ارتباط سالم داشته باشید💖
و حتی با دوستان و اطرافیان بتونید ارتباط موفق برقرار کنید👏
#رایگان پاسخ سوالهاتون را بگیرید😍👏
رمز موفقیت اینجاست👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اموزش #رایگان شخصیت شناسی را از دست ندید👌
همین امشب به ادمین پیام بدید و🎁 یک هدیه عالی بگیرید😍👏👏
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
همین الان همت کنید و بنر را توی گروه ها و کانال هاتون بگذارید
و اجرش را ببرید👏👏👏
اجر همگی با خدای مهربان🌺🌺
اسکرین بگیرید و برای ادمین بفرستید👇
@asheqemola
ان شاءالله با کمک شما دوستان بیشتری بتونن از این مباحث استفاده کنند👏👏
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🌹دوستان جدید خوش آمدید🌺
مباحث و اموزش های رایگان کانال👇
◀️شخصیت شناسی
◀️قسمت اول رمان سالها در انتظار یار
◀️تربیت فرزند
◀️ترک گناه
◀️نماز مودبانه
◀️همسرداری، تفاوتها و نیازها
⬅️قسمت اول رمان فرشته کویر
🎁کتاب تفاوتهای زن و مرد
🎁کتاب استغفارات امیرالمومنین
التماس دعا🌹
┄┅─✵💝✵─┅┄
با نام و یاد خدا
میتوان
بهترین روز را
برای خود رقم زد...
پس با عشق
وایمان قلبی بگویی
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
سلام امام زمانم🌺
سلام صبحتون پر نور🌹
خدایا به امید تو💚
❌نه به امیدخلق تو
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
#جهاد_و_شهادت
✨حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند:
فرشتگان تعداد کل ثوابها و حسنات آدمیان را میدانند مگر ثواب مجاهدین که از شمار و میزان آنها ناتوان هستند.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#انگیزشی💪
یادت باشد ڪه🍃🌸
سه چیز از تو جدا نمیشود
و "همیشه با توست"
بلا ، قضا ، نعمت....
هنگام نزول بلا
"صبور باش" 🍃🌸
هنگام رسیدن قضا
"راضے باش"
هنگام دریافت نعمت
"شاڪر باش 🍃🌸
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
یاد خدا ۷۰.mp3
9.78M
مجموعه #یاد_خدا ۷۰
#امام_خمینی |#استاد_شجاعی
#حجهالاسلام_قرائتی
چرا باید ذکر بگیم؟
یه کلمه رو صد بار ، دویست بار هی تکرار کنیم؟
@ostad_shojae | montazer.ir