مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#دوره_های_آموزشی_اسرار_درون👇👇 #تخفیف_ویژه🎁😍👏👏 #دهدرصد_تخفیف👏👏👏 💞#دوره_اسرار_زناشویی💞 #سرفصلهای👇
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#همسرداری💞 #سیاستهای_زنانه_۸۵😍👏 رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌 روشهای جلب محبت همس
#همسرداری💞
#سیاستهای_زنانه_۸۶😍👏
رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌
روشهای جلب محبت همسر🤗👇
#نکته_مهم👇
خانم های عزیز،
لطفا خیلی خیلی دقت کنید👇
🙍♂مردها کلی نگر هستند
پس به جزئیات توجه کمتری دارند.
پس دقت کنید👇
🍃اگر زنی آسیب پذیر نباشد و همچنان احترام خود را حفظ کند مرد به او وابسته میشود🤗
👈یکی از اشتباهات بعضی خانم ها این است که جلوی مردان خودشان را کوچک کرده و از خود عیب جویی میکنند ☹️👇🏻
🍂ببین چقدر شکم آوردم❌
🍂حیف دماغم بزرگه🤥
🍂کاش کمی قدم بلند تر بود🤨
🍂غذام امروز خوب نشده بود😥
🍂کاش پوستم برنزه بود🤢
🍂کاش پوستم سفیدتر بود😓
🍂کاش کمی لاغرتر بودم😞
🍂کاش این لکه ها روی پوستم نبود😱
⛔️آخ آخ آخ این حرفها ممنوع❌
خانم گل و با #سیاست از خودت بد نگو❌
باور کن همسرت خیلی از این عیبها را اصلا نمی بیند 😐
🍃میدونی چرا؟
چون مردا کلی نگرند
ما زنها جزییات رو میبینیم🧐
👈خود تو هستی که او را متوجه آن قسمت می کنی و جزیی نگرش میکنی👌
اتفاقا فقط از خوبیات بگو تا ملکه ذهنش شود😌👌
یادت باشد کلمات تاثیر فراوانی دارند✅
💞خانم عزیز،
برای اینکه همیشه در قلب همسرت باشی
و
او را جذب خود کنی
باید
کلی ترفند یاد بگیری👌🤗
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#دوره_های_آموزشی_اسرار_درون👇👇 #تخفیف_ویژه🎁😍👏👏 #دهدرصد_تخفیف👏👏👏 💞#دوره_اسرار_زناشویی💞 #سرفصلهای👇
💞توی دوره #سیاستهای زنانه
یا
#زنان_قدرتمند💪
کلی ریزه کاری یادتون می دم
که همیشه ملکه و معشوق همسرت باشی😉❤️
تا دیر نشده بیا و زندگیت را از نو بساز👏
#دلبرانه😍💞
همین که میخندی😍
دوباره دلم ضعف میرود🥴
دوباره واژه ها صف میکشند
برای سرودنت
برای بوسیدنت😘
دوباره بیچاره ات میشوم
دوباره عاشقت ...!❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۱۶۹)
#تینا
.#قسمت_۱۶۹
برای اولین بار داشتم همه چیز را زیبا می دیدم.
صدای در، از ابتدای باغ به گوش رسید.
خانم محمدی به سمت در رفت و گفت:
-من باز می کنم.
متعجب به مرضیه خانم نگاه کردم. لبخند زد:
-ریحانه و خانواده اش هستند.
تازه یادم افتاد که آن ها هم قرار بود بیایند. وای کاملا فراموش کرده بودم.
نگاهی به ساحل و مادرش انداختم که از اتاق بیرون آمدند. چادر های رنگی به سر کرده بودند و به طرف آشپزخانه رفتند. رویا خانم، به مرضیه خانم تعارف کرد:
-خواهرجان کاری داری، کمکت کنیم؟
-ممنونم عزیزان، فعلا کاری نیست، حتما موقع ناهار صداتون می کنم.
مادر روی مبل نشسته و بی تفاوت به گوشه ای خیره شده بود. حال او را درک می کردم. بعد از سال ها دشمنی، بودن کنار آن ها سخت بود.
ریحانه و مادرش، وارد شدند و با همه سلام و احوالپرسی کردند. ریحانه مرا در آغوش گرفت و بوسید. دستم را گرفت و کنار مادر برد. نگاهی به ساحل و مادرش انداخت و جلو رفت. سلام داد و با آن دو به گرمی احوالپرسی کرد. دستشان را فشرد و به رویشان لبخند زد.
خانم محمدی تعارف کرد و همه نشستیم.
مرضیه خانم با سینی چای وارد شد و خانم محمدی سینی را از دستش گرفت.
تعارف کرد. ریحانه زود رفت و قندان را آورد.
نمی دانم چرا خشکم زده بود. در حضور ساحل و مادرش، احساس راحتی نداشتم. مادر هم حالش بهتر از من نبود. باید صبر می کردم تا ببینم چه پیش خواهد آمد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490