eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
4.5هزار ویدیو
134 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
👇 خانم های عزیز، لطفا خیلی خیلی دقت کنید👇 🙍‍♂مردها کلی نگر هستند پس به جزئیات توجه کمتری دارند.
پس دقت کنید👇 🍃اگر زنی آسیب پذیر نباشد و همچنان احترام خود را حفظ کند مرد به او وابسته میشود🤗 👈یکی از اشتباهات بعضی خانم ها این است که جلوی مردان خودشان را کوچک کرده و از خود عیب جویی میکنند ☹️👇🏻
🍂ببین چقدر شکم آوردم❌ 🍂حیف دماغم بزرگه🤥 🍂کاش کمی قدم بلند تر بود🤨 🍂غذام امروز خوب نشده بود😥 🍂کاش پوستم برنزه بود🤢 🍂کاش پوستم سفیدتر بود😓 🍂کاش کمی لاغرتر بودم😞 🍂کاش این لکه ها روی پوستم نبود😱 ⛔️آخ آخ آخ این حرفها ممنوع❌
خانم گل و با از خودت بد نگو❌ باور کن همسرت خیلی از این عیبها را اصلا نمی بیند 😐 🍃میدونی چرا؟ چون مردا کلی نگرند ‌‌‌ ‌
ما زنها جزییات رو می‌بینیم🧐 👈خود تو هستی که او را متوجه آن قسمت می کنی و جزیی نگرش میکنی👌 اتفاقا فقط از خوبیات بگو تا ملکه ذهنش شود😌👌 یادت باشد کلمات تاثیر فراوانی دارند✅ ‌‌‌ ‌
💞خانم عزیز، برای اینکه همیشه در قلب همسرت باشی و او را جذب خود کنی باید کلی ترفند یاد بگیری👌🤗
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
#دوره_های_آموزشی_اسرار_درون👇👇 #تخفیف_ویژه🎁😍👏👏 #ده‌درصد_تخفیف👏👏👏 💞#دوره_اسرار_زناشویی💞 #سرفصل‌های👇
💞توی دوره زنانه یا 💪 کلی ریزه کاری یادتون می دم که همیشه ملکه و معشوق همسرت باشی😉❤️ تا دیر نشده بیا و زندگیت را از نو بساز👏
😍💞 همین که میخندی😍 دوباره دلم ضعف میرود🥴 دوباره واژه ها صف میکشند برای سرودنت برای بوسیدنت😘 دوباره بیچاره ات میشوم دوباره عاشقت ...!❤️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۶۹) . برای اولین بار داشتم همه چیز را زیبا می دیدم. صدای در، از ابتدای باغ به گوش رسید. خانم محمدی به سمت در رفت و گفت: -من باز می کنم. متعجب به مرضیه خانم نگاه کردم. لبخند زد: -ریحانه و خانواده اش هستند. تازه یادم افتاد که آن ها هم قرار بود بیایند. وای کاملا فراموش کرده بودم. نگاهی به ساحل و مادرش انداختم که از اتاق بیرون آمدند. چادر های رنگی به سر کرده بودند و به طرف آشپزخانه رفتند. رویا خانم، به مرضیه خانم تعارف کرد: -خواهرجان کاری داری، کمکت کنیم؟ -ممنونم عزیزان، فعلا کاری نیست، حتما موقع ناهار صداتون می کنم. مادر روی مبل نشسته و بی تفاوت به گوشه ای خیره شده بود. حال او را درک می کردم. بعد از سال ها دشمنی، بودن کنار آن ها سخت بود. ریحانه و مادرش، وارد شدند و با همه سلام و احوالپرسی کردند. ریحانه مرا در آغوش گرفت و بوسید. دستم را گرفت و کنار مادر برد. نگاهی به ساحل و مادرش انداخت و جلو رفت. سلام داد و با آن دو به گرمی احوالپرسی کرد. دستشان را فشرد و به رویشان لبخند زد. خانم محمدی تعارف کرد و همه نشستیم. مرضیه خانم با سینی چای وارد شد و خانم محمدی سینی را از دستش گرفت. تعارف کرد. ریحانه زود رفت و قندان را آورد. نمی دانم چرا خشکم زده بود. در حضور ساحل و مادرش، احساس راحتی نداشتم. مادر هم حالش بهتر از من نبود. باید صبر می کردم تا ببینم چه پیش خواهد آمد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490