eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.5هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
4.4هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۷۳) از اتاق بیرون آمدیم تا مادر استراحت کند. از اینکه اینجا حالش بد شده ناراحت بودم. حتما تحمل دیدن رویا خانم را ندارد. دردی که سال هاست گریبان گیرش است. دردهای عصبی و دارو و دکتر و بدبختی. گوشه ای کز کردم و زانوانم را بغل گرفتم. پس ما کی رنگ خوشبختی به خود می بینیم. عمری است که با درد و رنج، عجینیم. بغض، گلویم را فشرد و اشکم بی اختیار سرازیر شد. هرجای دنیا که باشیم فرق ندارد، غم ما را رها نمی کند. کاش اصلا نمی آمدیم. در خانه و در تنهایی خودمان درد می کشیدیم. دستی نوازشگرانه روی سرم کشیده شد. نمی خواستم سر بلند کنم. دلم می خواست در عالم خودم بمانم. تنهای تنها. ولی با شنیدن صدایش جا خوردم. -خوبی دخترم؟ با چشمان از حدقه بیرون زده، نگاهش کردم. طوری که شدت تعجبم را فهمید. لبخندی زد و مرا را به سینه اش چسباند. نوازشم کرد و سرم را بوسید. و من هنوز مات و مبهوت مانده بودم. درک رفتارش برایم سخت بود. تظاهر است یا واقعیت؟ صدای مرضیه خانم و پروین خانم از آشپزخانه می آمد. خواب نبودم، واقعیت داشت. رویا خانم مرا در آغوش گرفته بود و مانند مادری مهربان نوازشم می کرد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۱۷۴) خودم را از آغوشش جدا کردم. نفس عمیقی کشیدم و ناباورانه، به چشمانش نگاه کردم. نشانی از ریا و دروغ ندیدم. ولی باورش سخت بود. تعجبم را که دید لبخند زد: -نگران مادرت نباش. خوب می شه. مرضیه خانم کارش رو خوب بلده. با این دمنوش ها معجزه می کنه. نمی دانست که درد های من یکی دوتا نیست. با سر و صدای بچه ها به سمت در برگشتم. دخترها خوشحال و پر انرژی وارد شدند. نگاه متعجب ساحل روی من و مادرش ثابت شد. رویا خانم لبخند به لب، برایش سر تکان داد. او هم با ریحانه روی مبل نشستند. ریحانه سوال گونه سری تکان داد. خانم محمدی خود را به بی تفاوتی زد و به آشپزخانه رفت. رویا خانم دستم را گرفت و گفت: -بهتره بریم پیش بچه ها. به دنبالش رفتم و کنار ریحانه نشستم. خانم محمدی، با سینی چای و کلوچه از آشپزخانه بیرون آمد. به دنبالش پروین خانم و مرضیه خانم هم آمدند. خانم محمدی بلند گفت: -بعد از سوزوندنِ اون همه انرژی، حالا این کلوچه های دستپختِ مامان مرضیه می چسبه. مرضیه خانم لبخندی زد: -نوش جونتون. فقط یه کم آهسته تر. و به در اتاق اشاره کرد. خانم محمدی، لبش را گاز گرفت: -وای ببخشید. دلم دوباره آشوب شد. کاش مادرم اینجا و در این جمع، حالش بد نمی شد. از فکر اینکه چه پیش خواهد آمد، حالم بدتر شد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
با عرض سلام و احترام خدمت شما بزرگوار خانم فرجام پور بنده دو جلسه مشاوره با شما صحبت کردم الحمدالله راهنماییهای شما خیلی خوب بودواقعا منو از بلاتکلیفی در آورد آروم شدم یه اشاره کنم به مشکلم اینکه دیگران اون طور که باید باشن در قبال وظایفشان یا مسؤل هستند توجهی ندارند صحبت‌های شما منو آروم کرد توکل بر خدا وبخاطر خدا من به وظیفم عمل کنم عمل کردن به این راهکار خیلی برام خوب بود ممنونم از راهنماییهاتون خدا رو شکر میکنم که استاد با خدا مومن متدین سر راه من قرار داد ممنونم از شما انشاالله موفق باشید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خدا را شکر، هر چه هست لطف خداست🌺 ای دی منشی جهت هماهنگی مشاوره👇 @asheqemola http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام امام زمانم ❤️ سلام صبحتون پر نور🌺 ━═━⊰🍃✺‌﷽‌‌‌✺🍃⊱━═━ 💚 امام باقر علیه‌السلام فرمودند:💚 كار خير و صدقه، فقر را مى ‏بَرند، بر عمر مى‌‏افزايند و هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور مى ‌كنند. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💖✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💪 خدا تنها کسی است که وقتی همه رفتند، می ماند✅ وقتی همه پشت کردند، آغوش می گشاید وقتی همه تنهايت گذاشتند، محرمت می شود وقتی همه تنبیه‌ات کردند، او می بخشد خدا را برایتان آرزو مي‌کنم🌱💕 الهی به امید خودت❤️ الهی شکر، الحمدلله رب العالمین🌺 ‌http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕رفتارهای پیوند دهنده در 1⃣."حمایت": ابراز علاقه و توجه خالص و واقعی به همسرتان.👌
2⃣."تشویق": دلگرمی و امیدبخشی به همسرتان برای گام های موثری که برداشته است.👏
3⃣"گوش فرا دادن": گوش دادن فعال، بدون تفسیر یا نتیجه گیری شتابزده به آنچه همسرتان به شما می گوید.
چند نکته خطاب به اقایان🙍‍♂👇 🔺️چیزایی که یه خانوم انتظار داره.... ولی ازت درخواست نمی‌کنه :‌ ✍🏻 در طول روز یهویی بهش پیام بدی👇
👈در مورد روزش باهاش حرف بزنی باهاش راز هایت را در میان بگذاری 🌸 تو روزهای سخت تنهابش نگذاری 🌸 باهاش از ته دل بخندی 🌸 بیرون دعوتش کنی
💫مردی که همسر خود را با مادرش یا با عشق گذشته‌اش مقایسه می‌کند باعث می‌شود همسرش احساس بی‌ارزش بودن بکند. ⛔️ مقایسه کردن، احساس حقارت به زن می‌دهد و فکر می‌کند مهمترین زن در زندگی همسرش نیست.
👈این اتفاق در بیشتر موارد زمانی روی می‌دهد که مرد دست پخت همسرش را با دست پخت مادرش و یا عادت یا رفتاری از همسرش را با ویژگی‌های عشق گذشته‌اش مقایسه می‌کند. ❌ 🔺بیشتر این مقایسه‌ها ممکن است بدون منظور باشند یا به علت عصبانیت گفته شوند، اما در هر صورت آسیبی که به زن وارد می‌کنند.
💞همانطور که خانم ها برای بهتر شدن زندگی زناشویی تلاش می کنند و از خودگذشتگی دارند، اقایان هم باید تلاش کنند تا دل خانم را نشکنند و به خواسته‌هایش و تلاشش احترام بگذارند💞 زندگی زناشویی یک تلاش دو طرفه می طلبد✅
😍💞 همین که میخندی😍 دوباره دلم ضعف میرود🥴 دوباره واژه ها صف میکشند برای سرودنت😘 دوباره بیچاره ات میشوم دوباره عاشقت ...!❤️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۷۵) کنار ریحانه نشستم که برایم چای و کلوچه برداشت. سرش را نزدیک آورد و گفت: -خوب نیست این طوری اخم کردی. سرم را بالا آوردم و اطراف را نگاه کردم. همه مشغول بگو و بخند بودند و از کنار هم بودن لذت می بردند. چه کنم که لبم به خنده باز نمی شد. هنگام اذان، آقایان دست از کار کشیدند و برای نماز به ویلا آمدند. دلم می خواست، بنشینم و چهره خندانِ پدرم را دل سیر تماشا کنم. اما به پیشنهادِ محترمانه خانم محمدی ما به اتاق رفتیم. تا آقایان راحت باشند. درِ اتاق را که پشت سرم می بستم، چشمم به امیر افتاد که سر به زیر، وارد شد. از دیدنش تعجب کردم. چقدر تغییر کرده بود. لاغر و بدون مو، حتی رنگ چهره اش هم تیره شده بود. یادم آمد که به خاطر قد بلندش همیشه ریحانه سر به سرش می گذاشت. هنوز هم موقع ورود از در، باید گردنش را خم می کرد. یاد شیطنت های ریحانه، لبخند به لبم نشاند. با ضربه آرنجش به پهلویم به خود آمدم: -چه کار می کنی؟ وایسادی داداشم رو دید می زنی؟ با چشمان از حدقه بیرون زده، نگاهش کردم. تا خواستم چیزی بگویم، دستش را جلوی دهانم گذاشت: -خب، بابا شوخی کردم. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۱۷۶) خانم محمدی، سجاده ها را روی زمین پهن کردو چادر نمازی را به دستم داد. چند لحظه مکث کردم و فقط نگاهش کردم. ریحانه که متوجه شد، رو به خانم محمدی کرد: -فکر کنم تینا یادش رفته وضو بگیره. خانم محمدی به گوشه اتاق اشاره کرد: -اینجا حمام و دستشوییه. اگر می خوای اینجا وضو بگیرید. ریحانه دستم را کشید و با خود به دستشویی برد. نگاهم چرخید روی ساحل که مشغول مرتب کردنِ سجاده اش بود و مادرش که قامت بست. خانم محمدی هم در کنارش و مرضیه خانم با کمی فاصله، ایستاد. وارد دستشویی که شدیم، در را بست. آهسته زیر گوشم گفت: -کار سختی نیست، خودم یادت می دم. آستین هایش را بالا زد و شیر آب را باز کرد. با حوصله و زیبا، وضو گرفتن را یادم داد. کاری که سال ها آرزویش را داشتم، ولی هیچ وقت انجام نداده بودم. حتی وقتی با ریحانه بودم، فقط با حسرت نماز خواندنش را تماشا می کردم. او هم هیچ وقت اصراری نداشت. بیرون که آمدیم، کناری ایستادیم. چادر را باز کردم و روی سرم انداختم. آهسته زیر گوشم گفت: -هر چی من می گم تو هم بگو. سرم را تکان دادم و قامت بستم. "الله اکبر" 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم ،عاقبتتون بخیر سلام با خانم فرجام پور درباره رفتارهای پرخاشگرانه پسرم مشاوره داشتم، با مشاوره دلسوزانه استاد، تا حدودی اصلاح رفتار انجام دادم و تا حدودی مشکلم رفع شد. خدا خیر دنیا و آخرت رو به استاد فرجام پور عنایت بفرمایند. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خدا را شکر، هر چه هست لطف خداست🌺 ای دی منشی جهت هماهنگی مشاوره👇 @asheqemola http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا