#وای_مادرم 🥀😭
فکر کردن به غموغصه مادر سخت است
خواندن روضه در چند برابر سخت است
از حسین این همهاصرار: حسن حرف بزن
از حسن بغضپیبغض: برادر سخت است
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا_س
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
●➼┅═❧═┅┅───┄
زمان:
حجم:
359.2K
دعای پر فیض کمیل
در حرم امام رئوف علیه السلام
شب جمعه
و شب شهادت بی بی دو عالم علیها السلام🏴
با نوای مداح اهل بیت
اقای قاسم پناهی از شهریار
اللهم عجل لولیک الفرج
#فاطمیه
دعا گوی شما خوبان هستم
حاجت روا باشید ان شاءالله
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
زمان:
حجم:
479.3K
#روضه_حضرت زهرا سلام الله علیها
#دعای_ندبه
#حرم_امام رئوف علیه السلام
#فاطمیه🏴
اللهم عجل لولیک الفرج
@Maddahionlin4_6039659096980850715.mp3
زمان:
حجم:
5.1M
🏴 #ایام_فاطمیه
♨️سه دسته از زنان که در قیامت با حضرت زهرا(س)محشور می شوند
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤 #آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا_س
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
●➼┅═❧═┅┅───┄
بابت بی نظمی های برنامه های کانال عذر خواهی می کنم
ان شاءالله از فردا به طور منظم برنامه ها را داریم
خدا را شکر که روزیمان شد
در آغاز ایام فاطمیه
در حرم امام رئوف لباس عزای مادرش را برتن کنیم
و بر مظلومیت بی بی دو عالم اشک بریزیم
الهی که با دعای حضرت مادر
و
امام رئوف همگی عاقبت بخیر باشیم.
اللهم عجل لولیک الفرج
۱۸۴)
#تینا
#قسمت_۱۸۴
باورم نمی شد که پدر، از عشق و علاقه اش به مادرم و ما سخن می گوید. همیشه او را مردی مغرور و از خود راضی می دانستم.
ولی صحبت های امروزش، باور نکردنی بود.
کمی مکث کرد و ایستاد. مرا به سمت خودش چرخاند و خیره نگاهم کرد:
-تینا جان، منو ببخش. می دونم براتون کم گذاشتم. اما اشتباه کردم. چون مامانت لج می کرد، منم لج می کردم. خیلی اشتباه کردم. کاش، کاش، از همون اول با هم می رفتیم پیش یه مشاور خوب. این مدت که با سید احمد و خانمش آشنا شدم، فهمیدم که عمرمون رو با اشتباه گذروندیم و این وسط شماها قربانی شدید.
دستم را گرفت و بالا آورد. نگاهی به جای بخیه های روی مچم انداخت:
-دیگه هیچ وقت نمی خوام این کارها رو تکرار کنی. قول بده که آخرین بارت بود.
مبهوت و با بغض نگاهش کردم و فقط سرم را تکان دادم. مرا به خودش چسباند و روی پیشانی ام را بوسید. مثل سحر شده ها فقط نگاهش کردم. لبخند زد و گفت:
-مگه جن دیدی باباجان. حالا یه برنامه هایی هم دارم که خیلی وقته فکرم رو مشغول کرده.
ان شاءالله یواش یواش، ما هم روی خوش زندگی رو می بینیم. ما هم به آرامش می رسیم.
دیگه نمی خوام نگران ببینمت. نگران هیچی نباش. باشه.
شانه هایم را گرفت و تکانم داد. لبخندی زدم:
-باشه، چشم.
خندید. خنده ای از ته دل. ولی هنوز هم رد غم را در چهره اش می دیدم. مردی که امروز در برابرم بود، با آنچه که سال ها در ذهنم ساخته بودم، زمین تا آسمان تفاوت داشت.
کاش خواب نباشم.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490