🔺معمولا خانم هایی که زیاد اهل
شکایت کردن
نق زدن
سرزنش کردن
تکرار کردن اتفاقات گذشته هستند،
همسرشان تمایلی به صحبت کردن با انها را ندارد.
پس لطفا
شفاف و بی پرده
و
بدون کنایه و سرزنش و نق زدن
کوتاه و مختصر
با همسرتان صحبت کنید👌
تا نتیجه خوبی بگیرید✅
💞می دونید رمز موفقیت زوج های خوشبخت چیه⁉️👇
دانستن اصول یک گفتگوی سالم 👏
می تونید برای شناخت بهتره مردان
و یاد گرفتن نحوه صحیح گفتگو کردن در زندگی زناشویی
و یک عالمه مطلب مفید دیگه
در دوره #سیاستهای_زنانه💞
یا
#زنان_قدرتمند💪
شرکت کنید و زندگی هاتون را عسل کنید💞👏
.
#دلبرانه😍💞
♥زمین به آسمان بیاید…
آسمان به زمین…
حواسم نه پرت شیطنت هاے ستاره ها مے شود
نه دلربایے گنجشگڪان باغ…
مـــن فـــقـــط محـــوِ
چشم هاے “تــ♥ــوام”
|
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
3.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
من همسرم رو دوست ندارم!
باید باهاش چجوری رفتار کنم ؟
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۳۳۷)
#تینا
#قسمت_۳۳۷
خودم را دوباره در دشتی پر از گل دیدم. با لباسی از حریر سفید و موهای بلندی که دورم ریخته بود. با خوشحالی دور خودم می چرخیدم که سایه سیاه و وحشتناکی به سمتم می آمد. جیغ کشیدم و فرار کردم. به جای اینکه نام مادرم را صدا کنم، فریاد زدم"سعید، سعید"
سایه سیاه، دستش را به سمتم دراز کرد تا مرا بگیرد. از ترس نزدیک بود که قلبم به ایستد.
همچنان فرار می کردم و سعید را می خواندم.
سایه نزدیک و نزدیک تر می شد. صدای سعید را شنیدم."تینا بیدار شو."
با تکان های دستش روی شانه ام از جا پریدم.
نفس نفس می زدم و پتو را محکم به سینه چسباندم. دستش آرام روی پیشانی ام قرار گرفت:
-نترس. خواب دیدی. من کنارتم.
دستش را برداشت:
-خدا رو شکر تب نداری. نگران نباش.
هنوز در شوک خوابی که دیده بودم، تنم می لرزید که مادر با لیوانی آب وارد شد.
با کمک سعید چند جرعه خوردم. مادر بیرون رفت و سعید کنارم نشست. دستم را میان دستانش گرفت و با چشمانی نمناک، به چشمانم خیره شد.
نتوانستم طاقت بیاورم و زیر گریه زدم.
سرم را به سینه اش چسباند و نوازشم کرد.
بدون هیچ حرفی، صبر کرد تا کمی آرام شوم.
-چی شده تینا جان؟ چرا خودت رو اذیت می کنی؟ خواب بود، تموم شد.
با پشت دست اشک هایم را پاک کردم:
-خواب نبود، واقعیتیه، داره یه بلایی سرم میاد. شما هم هیچی نمی گید.
-چه بلایی؟ آخه این چه حرفیه که می زنی؟
-پس اون موتور سوار چی؟
اشاره به پایم کردم:
-این چیه؟
به سختی سعی کرد لبخند بزند:
-تینا جان این یه حادثه بود.
-نه، نبود. اون موتور سوار عمدا سمت من اومد.
یک دفعه لحظه برخوردش را به خاطر آوردم. در اخرین لحظه، نگاهش را شناختم. خودش بود.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۳۳۸)
#تینا
#قسمت_۳۳۸
با صدای بلند گفتم:
-خودش بود. یادم اومد.
به چهره متعجب سعید نگاه کردم و از شرم سر به زیر انداختم. او هم سر به زیر و آرام گفت:
-آره خودش بود. ولی هر چی بود تموم شد. فراموشش کن.
با شرمندگی و صدایی که از ته چاه بیرون می آمد پرسیدم:
-یعنی چی؟
سرش را بلند کرد که پاسخ بدهد، سینا در زد و وارد شد. سینی که در آن چند سیخ جگر کباب شده بود، روی میز گذاشت و با لبخند نگاهم کرد:
-آبجی چطوری؟
به زحمت لبخند زدم:
-خوبم، ممنون، دستت درد کنه، زحمت کشیدی.
نوش جانی گفت و بیرون رفت. سعید مشغول لقمه گرفتن شد. اجازه نداد حرفی بزنم. به سختی چند لقمه را از حلقم پایین فرستادم. جرعه ای آب نوشیدم و منتظر نگاهش کردم. با اصرار لقمه دیگری دستم داد:
-بخور، جون بگیری. دیروز تا حالا کلی لطمه خوردی. ما هم که مردیم و زنده شدیم.
مکثی کرد و ادامه داد:
-راستش یه تصمیمی گرفتم. امیدوارم پدرت قبول کنه.
سوالی نگاهش کردم و پرسیدم:
-هنوز جوابم رو ندادی؟
-گفتم که نگران نباش. اون قضیه تموم شد. نگذاشتم فرار کنه.
همان دیروز تحویل پلیس دادیمش. دیگه نمی ذارم برات دردسر درست کنه.
فقط خدا کنه پدرت با تصمیمم موافقت کنه.
دوباره مکث کرد و لقمه ای دیگر آماده کرد. چنان فکرم درگیر پرهام و تصادف و دستگیریش شد، که صحبت های سعید را نشنیدم.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
سلام خسته نباشید من مشکل استرس وبی حوصلگی داشتم ویه مدت خیلی ازنظراعصاب خیلی بهم ریخته بودم طوری که چند شب نمیتونستم بخوابم ولی خداروشکر ازوقتی که با استاد فرجام پورمشاوره دادم خیلی راحت میخوابم واز لحظ روحی خیلی آرومم خیلی ممنون از استاد فرجام پور انشاالا سلامت باشین وخدا خیرتون بده ممنون از شما استاد 🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدا را شکر، هر چه هست لطف خداست🌺
ای دی منشی جهت هماهنگی مشاوره تلفنی👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
چه زیباست که هر صبح
همراه با خورشید
به خدا سلام کنیم💚
نام خدا را
نجوا کنیم و آرام بگوییم
الهی به امید تو❤️
سلام امام زمانم❤️
سلام صبحتون پر نور🌹
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼
✍ امام حسین علیه السلام: شكر تو بر نعمت گذشته، زمينه ساز نعمت آينده است
📚نزهة الناظر ص۸۰
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490