۳۴۵)
#تینا
#قسمت_۳۴۵
چشم به سقف دوختم و در تاریکی، لحظه لحظه زندگی ام را مرور کردم. به این خانه که رسیدم، خاطراتم خوش بود. رنج هایم را پایان یافته دانستم. مخصوصا با حضور سعید در کنارم، که مایه آرامش و اطمینانم بود. با یادآوری اش دوباره دلم آشوب شد. به درِ بسته حیاط چشم دوختم. که نوری به اتاق تابید و سینا آرام صدا زد:
-تینا، خوابی؟
دلم می خواست تنها باشم ولی وقت نماز اول وقت گذشته بود. به سمتش برگشتم:
-بیدارم. شام خوردید؟
-آره خوردیم، الان برات میارم.
تا خواستم حرفی بزنم، بیرون رفت و در را بست.
نفس عمیقی کشیدم. کاش می دانست دردم گرسنگی نیست. چند دقیقه ای گذشت. چند تقه به در خورد و باز شد. به سقف خیره بودم که چراغ اتاق روشن شد. دستم را روی چشمانم گذاشتم:
-وای سینا، کاش چراغ رو روشن نکنی.
ولی با شنیدن صدای سعید جا خوردم:
-خانم جان توی تاریکی که نمی شه غذا خورد.
از جا پریدم و با چشمانی از حدقه بیرون زده نگاش کردم با هول گفتم:
-سلام.
وارد شد و در را بست:
-سلام، زیبای خفته. امیدوارم بهتر باشی. خوب خوابیدی؟
زبانم بند آمده بود. کنارم نشست و سینی غذا را روی میز گذاشت. دستش را روی پیشانی ام قرار داد:
-خدا رو شکر تب نداری. چرا توی خواب هزیون می گفتی؟
-کی؟ من؟! چی گفتم؟
خندید:
-چیزی نگفتی. ولی همه اهل خونه شاهدند، یکسره اسم من رو صدا می زدی. یعنی اصلا طاقت دوریم رو نداری.
با لبخند نگاهم کرد. شرمزده سر به زیر انداختم و خدا را شکر کردم که حرف بدی نگفتم.
دلم می خواست بپرسم که پرهام به او چه گفته. ولی جرات نمی کردم.
قاشق غذا را بالا آورد و اصرار کرد که بخورم. به ناچار غذا را ذره ذره می خوردم. در دلم آشوبی به پا بود. می دانستم متوجه حالم هست، ولی جیزی نمی گفت.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۳۴۶)
#تینا
#قسمت_۳۴۶
غذا خوردنم که تمام شد، به سختی گفتم:
-نماز نخوندم.
-غصه نخور خودم کمکت می کنم.
دست در جیبش کرد و گوشی ام را بیرون آورد.
-راستی این گوشیت. پیش من بود.
ملتمسانه نگاهش کردم:
-چی شد؟
بی تفاوت روی برگرداند و مشغول برداشتن سینی شد:
-چیزی نشد. دیگه مزاحمت نمی شه. فقط می خواست از نامزدیمون مطمئن بشه.
با صدایی لرزان گفتم:
-ببخشید سعید جان. نمی خواستم اذیت بشی.
با لبخند به سمتم برگشت:
-اذیت نشدم. ولی خوب شد، روی تصمیم مصمم تر شدم.
-تصمیم؟
-بعد از نماز بهت می گم.
از در بیرون رفت و مرا با دریایی از افکار ضد و نقیض تنها گذاشت. "اگر تصمیم به جدایی دارد، چرا هنوز مهربان است؟ اگر قصد تنبیه دارد، چرا پس قهر نکرد؟ اخم نکرد؟ داد نزد؟ اصلا چرا اینجاست؟"
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
سلام بر استاد عزیز خانم فرجام پور وقت بخیر مشاوره تون واقعاً عالیه با حوصله و صبور هستید خیلی خوب راهنمایی میکنید و می خواستم بگم که به لطف خدا من مشکلی که با همسرم داشتم حل شد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدا را شکر، هر چه هست لطف خداست🌺
آی دی منشی جهت هماهنگی مشاوره👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
با نام و یاد خــدا
میتوان بهترین روز را
براے خـود رقم زد
پس با تمام وجـود بگیم
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خـدایا بہ امید تو
نه بہ امید خلق تو
سلام امام زمانم❤️
سلام صبحتون پر نور🌹
━═━⊰🍃✺﷽✺🍃⊱━═━
#حدیث_نور
💚 امام صادق علیهالسلام فرمودند:💚
هر گاه بنده فراوان استغفار کند، نامه عملش در حالی بالا رود که میدرخشد.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#انگیزشی💪
👌💜🌱
زندگى شوق رسیدن به همان فردایی است که نخواهد آمد!
تو نه در دیروزى،
و نه در فردایى...
ظرف امروز پر از بودن توست،
لحظه ها را دریاب!
الهی به امید خودت❤️
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
حرف خاص .mp3
15.72M
✘ دین نماز و روزه و حج و حجاب نیست!
#استاد_شجاعی | #حرف_خاص ۱۰۱
@ostad_shojae
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#همسرداری💞 #سیاستهای_زنانه_۱۵۱😍👏 رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌 روشهای جلب محبت هم
#همسرداری💞
#سیاستهای_زنانه_۱۵۲😍👏
رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌
روشهای جلب محبت همسر🤗👇