eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.7هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
135 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳۴۵) چشم به سقف دوختم و در تاریکی، لحظه لحظه زندگی ام را مرور کردم. به این خانه که رسیدم، خاطراتم خوش بود. رنج هایم را پایان یافته دانستم. مخصوصا با حضور سعید در کنارم، که مایه آرامش و اطمینانم بود. با یادآوری اش دوباره دلم آشوب شد. به درِ بسته حیاط چشم دوختم. که نوری به اتاق تابید و سینا آرام صدا زد: -تینا، خوابی؟ دلم می خواست تنها باشم ولی وقت نماز اول وقت گذشته بود. به سمتش برگشتم: -بیدارم. شام خوردید؟ -آره خوردیم، الان برات میارم. تا خواستم حرفی بزنم، بیرون رفت و در را بست. نفس عمیقی کشیدم. کاش می دانست دردم گرسنگی نیست. چند دقیقه ای گذشت. چند تقه به در خورد و باز شد. به سقف خیره بودم که چراغ اتاق روشن شد. دستم را روی چشمانم گذاشتم: -وای سینا، کاش چراغ رو روشن نکنی. ولی با شنیدن صدای سعید جا خوردم: -خانم جان توی تاریکی که نمی شه غذا خورد. از جا پریدم و با چشمانی از حدقه بیرون زده نگاش کردم با هول گفتم: -سلام. وارد شد و در را بست: -سلام، زیبای خفته. امیدوارم بهتر باشی. خوب خوابیدی؟ زبانم بند آمده بود. کنارم نشست و سینی غذا را روی میز گذاشت. دستش را روی پیشانی ام قرار داد: -خدا رو شکر تب نداری. چرا توی خواب هزیون می گفتی؟ -کی؟ من؟! چی گفتم؟ خندید: -چیزی نگفتی. ولی همه اهل خونه شاهدند، یکسره اسم من رو صدا می زدی. یعنی اصلا طاقت دوریم رو نداری. با لبخند نگاهم کرد. شرمزده سر به زیر انداختم و خدا را شکر کردم که حرف بدی نگفتم. دلم می خواست بپرسم که پرهام به او چه گفته. ولی جرات نمی کردم. قاشق غذا را بالا آورد و اصرار کرد که بخورم. به ناچار غذا را ذره ذره می خوردم. در دلم آشوبی به پا بود. می دانستم متوجه حالم هست، ولی جیزی نمی گفت. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۳۴۶) غذا خوردنم که تمام شد، به سختی گفتم: -نماز نخوندم. -غصه نخور خودم کمکت می کنم. دست در جیبش کرد و گوشی ام را بیرون آورد. -راستی این گوشیت. پیش من بود. ملتمسانه نگاهش کردم: -چی شد؟ بی تفاوت روی برگرداند و مشغول برداشتن سینی شد: -چیزی نشد. دیگه مزاحمت نمی شه. فقط می خواست از نامزدیمون مطمئن بشه. با صدایی لرزان گفتم: -ببخشید سعید جان. نمی خواستم اذیت بشی‌. با لبخند به سمتم برگشت: -اذیت نشدم. ولی خوب شد، روی تصمیم مصمم تر شدم. -تصمیم؟ -بعد از نماز بهت می گم. از در بیرون رفت و مرا با دریایی از افکار ضد و نقیض تنها گذاشت. "اگر تصمیم به جدایی دارد، چرا هنوز مهربان است؟ اگر قصد تنبیه دارد، چرا پس قهر نکرد؟ اخم نکرد؟ داد نزد؟ اصلا چرا اینجاست؟" 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر استاد عزیز خانم فرجام پور وقت بخیر مشاوره تون واقعاً عالیه با حوصله و صبور هستید خیلی خوب راهنمایی می‌کنید و می خواستم بگم که به لطف خدا من مشکلی که با همسرم داشتم حل شد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خدا را شکر، هر چه هست لطف خداست🌺 آی دی منشی جهت هماهنگی مشاوره👇 @asheqemola http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خــدا میتوان بهترین روز را براے خـود رقم زد پس با تمام وجـود بگیم خـدایا بہ امید تو نه بہ امید خلق تو سلام امام زمانم❤️ سلام صبحتون پر نور🌹 ━═━⊰🍃✺‌﷽‌‌‌✺🍃⊱━═━ 💚 امام صادق علیه‌السلام فرمودند:💚 هر گاه بنده فراوان استغفار کند، نامه عملش در حالی بالا رود که می‌درخشد. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
💪 👌💜🌱 زندگى شوق رسیدن به همان فردایی است که نخواهد آمد! تو نه در دیروزى، و نه در فردایى... ظرف امروز پر از بودن توست، لحظه ها را دریاب! الهی به امید خودت❤️ الهی شکر، الحمدلله رب العالمین🌺 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا