#کریم_اهل_بیت_ع
اسم این ماه فقط یک رمضان بوده همین
تو به دنیا آمدی و لقبش گشته کریم
#پیشاپیش_ولادت_امام_حسن_ع_مبارک
#امام_حسنی_ام
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
از آدمی که همه دوسش دارن بترس!
هیچ آدمے
نمیتونه همه رو
از خودش راضی نگه داره
مگه اینکه
یه خصلت کثیف رو
تو خودش پرورش بده...
و اون دوروییه
🍃انسانی که دُورو وَ دُوزبانه باشد،بَدبنده ای است!
در روبرو از برادرش تعریف میکندودر پشت سرگوشتش را(باغیبت)میخورد!
اگرنعمتی به برادرش داده شود،حسودی میکندواگربرادرش گرفتارشودبه اوخیانت میکند.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
✨✨✨✨✨❤️
زیبای من
کشتی نوحی بر من فرست تا سوار بر موج به سوی تو حرکت کنم
به سوی تو
به سوی خشنودی تو
از تمام این موج ها و سیل ها گذر کنم
که از این غرق شدن ها رهایی یابم
محبوب من
کشتی نجاتی بر من فرست تا در این دنیا
در جلوه های این دنیا غرق نشوم
سوار بر کشتی به سوی تو بیایم
نازنینا
نجاتم ده از این دریای پرخروش و مواج نفس
از هر آنچه که مرا غرق کند در این ازدحام ها، سیلاب ها
آری
کشتی نجاتی که بادبان هایش را خودت در دست داری
و تنها با ذکر نام تو به حرکت درآید
رحمتی کن برمن
ای که مهربان ترینی
تا جلوه های این دنیا را به آب اندازم
و نفس خویش را سوار بر کشتیه لطفت کنم و تنها به سوی تو حرکت کنم
یا اللّه
نکند از کشتی نوحت جا بمانم
و در غم غربت خویش در این دریای مواج خیالی غرق شوم
که تو ازحد تصورم رحمان و رحیم تری
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
💠 #رهبر_انقلاب_امام_خامنه_ای
:یک درس رمضان، سخت گرفتن بر خود و انفاق به دیگران است. انسان چقدر لذت میبرد که میبیند در شب ولادت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) بالای سر یک نانوائی تابلو زدهاند که امشب به عشق امام حسن علیهالسلام، نان از این نانوائی #صلواتی است.
۸۶/۰۷/۲۱
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
آیت الله مجتهدی تهرانی (ره):
✅ پیامبر اکرم صلےاللهعلیهوآله: آيا شما را از چيزى خبر ندهم كه اگر به آن عمل كنيد، شيطان از شما دور شود، چندان كه مشرق از مغرب دور است؟ عرض كردند: چرا. فرمودند:
🌹 «روزه» روى شيطان را سياه مى كند
🌹 «صدقه» پشت او را مى شكند
🌹 «دوست داشتن براى خدا و هميارى در كار نيك» ، ريشه او را مى كند
🌹 و «استغفـار» شاه رگش را مى زند.
کافی(ط-الاسلامیه) ج۴ ، ص۶۲
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
✅چهار نصیحت زیبا از امام حسن (مجتبی علیهالسلام)
👈یا ابْنَ آدْم! عَفِّ عَنِ مَحارِمِ اللّهِ تَكُنْ عابِداً، وَ ارْضِ بِما قَسَّمَ اللّهُ سُبْحانَهُ لَكَ تَكُنْ غَنِیّاً، وَ أحْسِنْ جَوارَ مَنْ جاوَرَكَ تَكُنْ مُسْلِماً، وَ صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحبُّ أنْ یُصاحِبُوكَ بِهِ تَكُنْ عَدْلاً.
🔹 اى فرزند آدم! نسبت به محرّمات الهى عفیف و پاكدامن باش تا عابد و بنده خدا باشى.
🔹راضى باش بر آنچه كه خداوند سبحان برایت تقسیم و مقدّر نموده است، تا همیشه غنى و بى نیاز باشى.
🔹نسبت به همسایگان، دوستان و همنشینان خود نیكى و احسان نما تا مسلمان محسوب شوى.
🔹با افراد (مختلف) آنچنان بر خورد كن كه انتظار دارى دیگران همانگونه با تو بر خورد نمایند.
📚بحارالأنوار: ج 78، ص 112، س 8
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
#داستان_کودکانه
خورشید خانم کجاست؟🌹
صدای زوزه ی باد در کوهستان می پیچید.
هوا خیلی سرد بود. از زمین تا کفِ قله ی کوه ها برف بود.
رودها یخ زده بود.
ساعتی از صبح گذشته بود.
ولی خورشید خانم هنوز طلوع نکرده بود.
همه ی حیوانات از سرما به غارها پناه برده بودند.
همه به یکدیگر نگاه می کردند و سراغ خورشید خانم را می گرفتند.
اگر خورشید خانم. طلوع می کرد؛ هوا گرم تر می شد.
وآنها می توانستند از غار بیرون بروند و برای خود غذایی تهیه کنند.
همه گرسنه بودند.
ولی بیرونِ غار تاریک وسرد بود.
یک ساعتِ دیگر گذشت واز خورشید خانم خبری نشد.
کلاغ غارغار کرد و گفت:
_باید یکی دنبالِ خورشید خانم بره.
تاحالا نشده که دیر کرده باشه.
حتما اتفاقی افتاده.
خرس قهوه ای خواب آلود گفت:
_کی حال داره بره دنبالش؟
کلاغ گفت:
_یکی باید این کار را کنه.
سنجاب کوچولو گفت:
_هر کس بره بیرون یخ می زنه.
خرگوش که تا ان موقع ساکت بود گفت:
_من می رم. من می تونم با سرعت برم بالای کوه و خورشید را پیدا کنم.
خرگوش این را گفت و سریع از غار بیرون آمد.
آهوی خال خالی گفت:
_صبر کن من هم میام.من سریع می دوم.
عقاب گفت:
_من هم میام. منم چشمهای تیزی دارم.
می تونم.توی تاریکی کمکتون کنم.
بعد به دنبال خرگوش راه افتادند.
هوا سرد وتاریک بود.
باد به شدت می وزید.
عقاب به سختی پرواز می کرد.
اهو تا زانو در برف می رفت.
خرگوش سبک بود و روی برف ها می پرید.
با کُندی حرکت می کردند.
رفتند و رفتند و رفتند؛ تا رسیدند به قله کوه.
از سرما دست و پاهایشان یخ زده بود.
عقاب بالا پرید و گفت:
_آنجاست. دارم نورش را می بینم.
آهو و خرگوش هم آمدند.
خودش بود. خورشید خانم.
لحافی از برف روی خودش کشیده بود و خوابیده بود.
عقاب گفت:
_باید بیدارش کنیم.
شروع کردند به صدا کردن:
_خورشید خانم... خورشید خانم...
خورشید خانم آرام پلک هایش را باز کردو گفت:
_شما اینجا چه کار می کنید؟
گفتند:
_اومدیم دنبال شما.
باید زود بیایید. حیوانها دارند از سرما یخ می زنند.
خورشید خانم گفت:
_آره می دونم. ولی من تب کردم حالم خوب نیست.نمی تونم پاشم.
بعد هم کمی از گرما و نورش را برای آنها فرستاد.
بدنشان گرم شد وحالشان بهتر شد.
خرگوش گفت:
_بهتره یک فکری کنیم تا خورشید خانم زودتر خوب بشه.
آهو گفت:
_باید باهم دیگر فوت کنیم تا کمی خنک بشه.
وشروع کردند به فوت کردن.
نفس های سردشان به خورشید خانم خوردو حالش بهتر شدو بیرون آمد.
وقتی از پشتِ کوه بالا آمد؛ دید که آنها بی حال و خسته روز زمین افتادند.
از بس فوت کرده بودند. دیگه نفسی برایشان نمانده بود.
خورشید خانم با مهربانی؛ از گرما و نورش برایشان فرستاد.
کم کم حالشان بهتر شد و پا شدند.
وقتی دیدند خورشید خانم همه جا را گرم و روشن کرده؛ با خوشحالی بالا و پایین پریدند.
خیلی زود برف ها آب شد و سرما رفت.
و حیوانات توانستند از غار بیرون بیایند و برای خودشان غذا تهیه کنند.
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸