ڪاش عیـــدے مـــرا نقـــدے دهنـــد
روزیمـــ را دیــدن مهـــدے(عج) دهنـــد💚
💔یــــآصــآحــِبــَ اَڶزَمـــآݩ أدرِڪݩے💔
#عید_فطر_مبارک
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#الله_اکبر
صد کنم شکر بر این عید که از عرش رسید
صد کِشم رشک که ایام صیام آخر شد
#عید_فطر_مبارک
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
الهــــــــــی
فطــــرمان را فاطــــــــر
ایمانــــــمان را فاخــــــر
روحــــمان را طاهـــــــــر
و امــــام مان را #ظاهـــــــــر
بگردان 💖
الهـــــی آمیـــن🙏
#عید_فطر_مبارک
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
143263_112.mp3
زمان:
حجم:
4.04M
🔷جزء خوانی سریع قرآن کریم
#جزء30
استاد معتز آقایی
به نیت فرج امام عصر (عجل الله)🌷
ازهمه بزگوارانی که ماه رمضان بامابودن و برای ختم قرآن همراهی داشتن کمال تشکر روداریم🌷✨
عیدتون مبارک 🙏
@IslamLifeStyles
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
khamenei_ir980315_خطبه های نماز عید سعید فطر.mp3
زمان:
حجم:
4.06M
🌺 صوت کامل بیانات امروز رهبرانقلاب در خطبه های عید سعید فطر
✴ رزق و روزی
◀️ وَ فِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ (ذاریات/۲۲)
👈 رزق و روزی شما، و آنچه به شما وعده داده میشود، در آسمان است! (ذاریات/۲۲)
📢📢📢📢📢
🔹 دوش حمام رو دیدی؟ آب از بالا میاد، اما از پایین تنظیم میشه.
🔸 ماجرای #رزق_و_روزی هم یک چنین ماجرایی است.
🔸رزق ما تو آسمونه، به همین خاطر قرآن میگه:
"فی السماء رزقکم"
🔸 ولی تنظیمش تا حدودی دست ماست، و به سعی و تلاش ما بستگی داره.
◀️ لَیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی (نجم/۳۹)
👈 برای انسان، بهره ای جز سعی و کوشش او نیست.
✅ گاهی ممکن است با انجام دادن یک عملی رزق و روزیمون رو زیاد کنیم. مثلاً:
✍ امام حسين عليه السلام فرمود: كسى كه دوست دارد عمرش زیاد و رزقش زياد شود، صله رحم انجام دهد.
بحارالانوار، ج 74، ص 91.
✅ و گاهی ممکن است با یک گناه، رزق خودمون رو کم کنیم یا اصلاً دفع کنیم. چنانکه در دعای کمیل می خوانیم:
◀️ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَيِّرُ النِّعَمَ.
خدایا بر من ببخش، آن گناهانی را که باعث میشود نعمتی که برای من درنظر گرفته ای تغییر کند.
👈 یعنی گناهان باعث تغییر نعمت، و کم و زیاد شدن رزق و بهره مادی و معنوی انسان میشود.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*
🌸http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
✍حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) :
✅بدانید هیچ چیزی مؤمن را به خدا نزدیک نمی کند، مگر آنکه
⇦ نماز شب
⇦ تسبیح و تهلیل گفتن
⇦ استغفار و گریه های نیمه شب
⇦ خواندن قرآن تا طلوع فجر
⇦ متصل نمودن نماز شب به نماز صبح،
💠 پس هر که چنین باشد او را بشارت می دهم به فراوانی روزی که بدون رنج و زحمت و زور بازو بدستش آید.
📚 ارشادالقلوب، ج۲، ص۱۷و۱۸
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#خسته_نشو_هیچ_وقت
حضرت #آیت_الله_بهجت
🌼هیچوقت از #توبه خسته نشوید
آیاهر بار که لباست کثیف میشود
آن را نمیشویی؟
گناه هم این چنین است
باید پشت سر هم استغفار کرد
تا گناهان پاک شود
أستَغفِرُ اللّهَ رَبّیوأتُوبُ إلیه
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
کیفِ چرمی🌹
برای بارِ چندم؛ کیفِ حمید را بر انداز کرد.
خیلی قشنگ بود.
رنگِ قهوه ای و براق؛ سگکِ درشت و زیبا؛ حتی مدلِ قفلش هم با بقیه کیف ها فرق داشت.
حتما باید یکی مثلِ این بخرد.
باز مادر غرید که" چرا دیر اومدی"
عذر خواهی کردو به اتاق رفت.
پول توی جیبی امروز راهم از جیبش در آوردو توی قلک انداخت. از سوراخِ ریز قلک نگاه کرد.
حتما تا چند روزِ دیگر می توانست آن کیف را بخرد.
هفته ها بود که در مدرسه خوراکی نمی خرید و پول هایش را پس انداز می کرد.
نگاهی به درزِ شکافته شده کیفش کرد.
دیگر لازم نبود مادرش درزِباز شده را بِدوزد. هر طرف کیفش بارها دوخته شده بود.
امروز باید؛ لباس هایی را که مادرش آماده کرده؛ به حجره حاجی ببرد.
ناهار خوردو سریع راه افتاد.
صدای سرفه های خواهرش را شنید.
سخت بیمار بود و غذاهم نخورده بود.
نزدیک عید بود و بازار شلوغ.
همه در حالِ خرید کردن بودن. لباسها را تحویل داد و برگشت.
جلوی مغازه کیف فروشی ایستاد.
با خود گفت" همین روزها به آرزوم می رسم."
دفتر مشقش را جمع کردو داخل کیفش گذاشت.
بازهم به درزِ باز شده نگاه کرد.
در رختخواب دراز کشید. خوابش نبرد.
بلند شد و قلکش راباز کردو پولها یش راشمرد.
دیگر چیزی نمانده بود تا صاحبِ کیفِ چرمی شود.
با خوشحالی خوابید. با
صدای سرفه های خواهرش از خواب پرید.
چشمش به عکسِ پدرش افتاد.
کاش زنده بود.
سر و صدای مادرمی آمد.
پاشد و سریع بیرون رفت.
صورتِ خواهرش سیاه شده بود وسرفه هایش بند نمی آمد.
مادرش دم نوش به دست نشسته بود و اشک می ریخت و هرچه می کرد. خواهر نمی توانست دمنوش را بخورد.
بلند گفت:
_مامان باید ببریمش در مانگاه.
مادر نگاهی درد آلود به او کرد.
و فهمید که دردِ مادرش بی پولی است.
بی درنگ به اتاق دوید و
پولهایش را آورد.
به طرف مادرش گرفت وگفت:
_مامان تورا خدا پاشو. الآن خفه می شه.
صبح شده بود که ازدرمانگاه برگشتند.
امروز حتی پول توی جیبی هم نداشت.
لقمه ای نانِ خالی در کیفش گذاشت.
درز باز شده را با منگه بست.
وبه مدرسه رفت.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون