ای مردم
✅دنیا سرای گذرا و آخرت خانه جاویدان است. پس از گذرگاه خویش برای سرمنزل جاودانه توشه برگیرید.
📚 #خطبه ۲۰۳
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از انوار الهی💥
#سالروز_ازدواج_پیامبر
#حضرت_خدیجه
💢چه كسي #خطبه عقد حضرت خديجه و رسول خدا (ص) را خواند؟
✅نکته اول:
1⃣طبق روايات شيعه و سني ، حضرت ابو طالب عليه السلام، به #خواستگاري خديجه رفت و خود آن حضرت #خطبه عقد را جاري كرد
✅نکته دوم
2⃣منابع #اهل_سنت در این باره چه میگوید؟
بسياري از علماي اهل تسنن نيز #روايت خطبه خواندن ابي طالب عليه السلام را نقل كرده اند؛ از جمله آلوسي در تفسير خود مي نويسد:
🔵تفسير الآلوسي ، الآلوسي ، ج 18 ، ص 51
اين مطلب صحت دارد كه ابوطالب (ع) در روز نكاح پيامبر (ص) در حضور رؤساء قبيله مضر و قريش اين خطبه را خواند : ... .
3⃣زمخشري، مفسر و #اديب مشهور اهل سنت مي نويسد:
ابوطالب (ع) در هنگام #عقد رسول خدا و حضرت خديجه (س) حضور داشت ؛ در حالي كه بني هاشم و رؤساء مكه با وي همراه بودند ، ابو طالب گفت : سپاس خدايي را كه ما را از #فرزندان ابراهيم قرار داد.
ربيع الأبرار ، ج1 ، ص467
✅منابع شیعیان
4⃣شيخ صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه مي نويسد:
هنگامي كه رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله در جلسه خواستگاري خديجه دختر خويلد، رحمها اللَّه ، با پدر يا عموي او صحبت مي كرد، أبو طالب در اجتماع قريش حضور يافت و در حالي كه دو طرف در حجره را گرفته بود خطبه عقد را اين چنين آغاز كرد
من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص: 398
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🍁 📌#تا_خدا_فاصله_ای_نیست #قسمت2 👈🏼گفت مادر منو میبرن #جهنم میدونم الان میان منو میبرن برادرم اص
..C᭄•
📌 #تا_خدا_فاصله_ای_نیست
#قسمت3
پدرم و که دید گفت چرا #دیر کردی اومده بودن منو ببرن... پدرم گفت کی کجا؟ گفت نمیدونم هرچی میخوان بهشون بده دست از سرم بردارن...
پدرم گفت کسی حق پسرمو نداره باهاش #شوخی میکرد
کمکم وقت نماز #ظهر آمد که اذان گفتن وقتی ماموستا شروع کرد به #خطبه برادرم گفت پدر این چی داره میگه
پدرم گفت پسرم امروز جمعه هست همانطور که یه گوشی رو باید شارژ کرد باید #ایمان مسلمانها رو هم #شارژ کرد...
پدرم گفت دوست داری با هم بریم؟ گفت یعنی میشه ؟ گفت چرا نمیشه بیا بریم ، تو حیاط #وضو گرفتن بعد گفت پدر تو برو من نمیام مادرم گفت چرا توهم همراه پدرت برو گفت مادر میگن #مسجد خونه خدا هست درسته گفت اره پسرم گفت پس چطور برم وقتی که من از خدا این همه بد گفتم آنجا منو راه نمیدن....😔
مادرم گفت نه پسرم تو برو کسی چیزی نمیگه تازه تو که #پشیمانی به زور رفت وقتی برگشت داشت میخندید بعد چند روز #خنده ی برادرم را دیدم گفت مادر جان بیا برات تعریف کنم خیلی #زیبا بود پنجره های بزرگ نوردهی زیاد سقف بزرگ انگار اولین باره رفته بود مسجد... مادرم گفت قوربونت برم الاهی نمازم خوندی گفت نه دوست ندارم گفت چرا دوست نداری؟ گفت مادر من نمیتونم پیشونیم که بالاترین نقطه بدنم هست بزنم زمین اینو دوست ندارم
👌🏼مادرم گفت پسرم ما پیشونیمو نو برای خدا به زمین میزنیم این بخشی از نماز هست و #غرورمان را تنها برای خدا میشکنیم....
✍🏼نماز #عصر بود که مادرم نماز میخوند برادرم کنارش ایستاد درست حرکات نماز انجام میداد ولی #سجده نمیکرد تا رکعت آخر که مادرم رفت سجده اول برادرم کنارش نشسته بود مادرم دوباره رفت سجده که برادرم یواش یواش رفت سجده انگار چیزی نمیزاشت بره ولی بلاخره رفت مادرم سرشو آورد بالا رفت و التحیات ولی برادرم هنوز تو سجده بود که صدای #گریش آمد تعجب کردم از زمان بچه گی نشده بود گریه ی برادرمو بشنوم #باورم نمیشد خیلی گریه کرد مادرم سلام داد گفت پسرم بلند شو گفت مادر چه #حس_خوبی بود نمیدونم چرا گریم گرفت واقعا که نماز چه خوبه گفت اره پسرم همیشه نمازتو بخون بدون که خدا دوست داره که بندش نماز بخونه...
گفت #مادر بهم یاد میدی بلد نیستم مادرم شروع کرد به یاد دادن نماز به برادرم،
🌸🍃بهم گفت میتونی یه کتاب نماز برام گیر بیاری صبح رفتم کتاب خانه کتاب نماز کوچکی گرفتم آوردم تا ظهر تمام کتاب خوند و گفت مادر میتونم برم مسجد؟ گفت اره پسرم برو...
وقتی رفت مادرم گفت خدایا بچم ببخش و راه درست بهش نشون بده وقتی از مسجد برگشت گفت : مادر نماز خوندم تو مسجد کی دوباره اذان میگن برم مسجد؟ خلاصه برادرم شروع کرد به نماز خوندن...
🕌هر روز میرفت مسجد برای نماز یه روز گفت مادر این مردم چرا نمیان برای مسجد ؟ خیلی کمیم تو مسجد نماز صبح بزور تا 6 یا 7 نفری میرسیم🤔
📝نویسنده: حزین خوش نظر
ادامه دارد....
@asraredarun
اسرار درون